روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،
بـر اوج فلک چون بپرم -از نظـر تــیز-
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:
ناگـه ز کـمینگاه، یکی سـخت کمانی،
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
منسوب به ناصرخسرو
بود خیلی خوب.
عالی بود
ازقسمت شعرتصادفیش استفاده کردم عالی بود ممنون!!!
خیلی خوشم اومد دست مریزا
سریالی خارجی براساس این شعر نمایش داده شده که متن این شعر درتیتراژ پایانی
نمایش داده می شد دراین سریال زندگی یک سرباز را به تصویرکشیده بودکه به درجه ژنرالی میرسید….
خیلی ممنون
خوب بود
خوبه ولی فونت خوبی نداره
خوبه به مطالبت اضافه کنی بهتر میشود
man asheqe in sheram!! merrrci¡
عالی بود برای تحقیق ادبیات بدردم خورد