گزیر

::گاهنوشتهای حمیدرضا محمدی::

دربارهٔ من:

آخرین نظردهندگان:

مشترک شوید:

ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.

جستجو:

Valid XHTML 1.0 Transitional RSS Feed

خیام، مسافر تایتانیک؟

۸۹/۰۷/۰۲

مجلهٔ دانشمند این ماه مقاله‌ای دارد با عنوان «تایتانیک چرا غرق شد؟».

تایتانیک چرا غرق شد؟

جدای از بحث اصلی که به نظرم برای خوانندهٔ عادی بسیار خواندنی است، در آن علاوه بر دلایل متداول ذکر شده برای حادثهٔ غرق شدن این کشتی، یک بحث مهندسی مواد با عنوان «تبدیل رفتار نرم به ترد فولاد» نیز طرح شده که برای متخصصین امر می‌تواند جالب باشد. اما در کنار این مطالب، یک مطلب حاشیه‌ای در مورد گم شدن نسخهٔ اصلی رباعیات خیام در این کشتی مطرح شده که به نظرم جالب آمد:

شاید خیلی از ایرانیان ندانند که نسخهٔ اصلی و دستنویس کتاب رباعیات خیام با کشتی تایتانیک به عمق اقیانوس رفت و متأسفانه نابود شد. این کتاب بسیار پرارزش که «عمر اعظم» نام داشت سرگذشت بسیار غم‌انگیزی دارد و سه روایت دربارهٔ آن نقل شده است. بر اساس یک روایت، این کتاب را یکی از شاهزادگان قاجار برای فروش به آمریکا می‌برده است و چون او یکی از سرنشینان کشتی تایتانیک بود این کتاب را با خود به قعر اقیانوس برد و به این ترتیب، برگی دیگر بر ماجرای قاچاق ثروتهای ملی ایران افزوده و یک اثر نفیس نابود شد. روایت دوم نیز دست کمی از روایت نخست ندارد. «بنیامین عمر بوساژ» که باخبر می‌شود نسخهٔ دستنویس رباعیات خیام (عمر اعظم) در دست یکی از شاهزادگان ایرانی است به ایران سفر می‌کند، دیگ طمع این شاهزادهٔ ضدملی را به جوش می‌آورد، کتاب را از او می‌خرد و هنگام بازگشت به آمریکا چون با کشتی تایتانیک سفر می‌کرده است این کتاب به قعر اقیانوس می‌رود و یک اثر نایاب از فرهنگ ایران‌زمین -متأسفانه- نابود می‌شود. و اما بر اساس روایت سوم، صحافی به نام «فرانسیس ستکلایف تلاش» آن را خریداری کرده از نظر صحافی روی آن کار می‌کند و قصد فروش آن را داشته که به علت بحران اقتصادی انگلیس (سال ۱۹۱۲) تصمیم می‌گیرد آن را به آمریکا ببرد، [آن را] به یک مسافر آمریکایی می‌فروشد و چون خریدار مسافر کشتی تایتانیک بوده، کتاب با غرق کشتی به اعماق دریا می‌رود و نابود می‌شود. می‌گویند برادرزادهٔ صحاف انگلیسی، «استانلی»، از باقیماندهٔ کتاب و تصاویری که از آن داشته نسخهٔ دومی -نه به ارزش نسخهٔ اول که به روایتی به خط و نوشتهٔ خود خیام بوده است– تهیه می‌کند که این نسخه نیز در بمباران لندن طی جنگ جهانی دوم نابود می‌شود. وی دست از کار نمی‌کشد و نسخهٔ سومی از طرحها، عکسها و تصاویر نسخه‌های اول و دوم تهیه می‌کند که این نسخه در اختیار همسر و بازماندگان «استانلی بری» بوده است که چند سال پیش به موزهٔ بریتانیا تعلق گرفت. در این کتاب که هم‌اکنون در موزهٔ بریتانیا موجود است، یکهزار قطعه جواهر، هزاران سنگ قیمتی رنگارنگ و چند متر مربع ورقهٔ طلا به کار رفته است. قصهٔ پر غصهٔ کتاب دستنویس رباعیات خیام را بسیاری از نویسندگان جهان که شیفتهٔ این دانشمند بزرگ ایرانی بوده‌اند با درد و اندوه نگاشته‌اند.

مجلهٔ دانشمند، شمارهٔ ۵۶۴، مهر ۱۳۸۹، صفحهٔ ۱۸

منبع یا منابع این مقاله ذکر نشده است اما، با تکیه بر نامهای ذکر شده (که البته صورت لاتین آنها نقل نشده و من با آزمون و خطا صورت لاتین بعضی از آنها را پیدا کردم) جستجوهایی کردم. حدس من بر اساس یافته‌هایم این است که مطالب بالا ترکیبی از داستان‌پردازیهای تنظیم‌کنندهٔ مقاله، داستان‌پردازیهای نویسنده‌ای که کتابی تخیلی با این موضوع نوشته (این کتاب) و ادعاهای نقل شده راجع به گم شدن نسخه‌ای از ترجمهٔ انگلیسی شاعرانهٔ فیتز جرالد از رباعیات خیام -و نه یک نسخهٔ فارسی و یک ثروت ملی ایرانی- است. حتی در کتاب داستانِ یاد شده، ذکر شده که پایان کار تهیهٔ این کتاب جواهرنشان همان سال ۱۹۱۱ بوده (اینجا را ببینید) و نقلی از یک کتاب کهن ایرانی یا فارسی نیامده. در این صفحه هم می‌توانید اطلاعات دیگری راجع به این واقعه و این کتاب بخوانید و تصاویری از کتاب یاد شده را ببینید. چیزی که بر تردیدها راجع به صحت مطالب یاد شده اضافه می‌کند این است که تا آنجا که من از حواشی شادروان فروغی بر رباعیات خیام در ذهن دارم تا پیش از دورهٔ صفوی کتاب مستقلی به نام رباعیات خیام وجود نداشته و اکثراً رباعیات این دانشمند بزرگ ایرانی در جُنگها و مجموعه‌شعرها در کنار آثار شاعران دیگر نقل شده است.

این مطلب، مرا یاد مقالهٔ دیگری در مجلهٔ اطلاعات علمی، شمارهٔ پیاپی ۳۴۲، مربوط به اسفندماه ۸۶ انداخت. در صفحهٔ ۱۶ این مجله، در مطلبی با عنوان «سرویس اینترنتی به کمک فاضلاب شهری» این دروغ آوریل گوگل که به انتخاب مجلهٔ پی‌سی‌ورلد یکی از خنده‌دارترین دروغهای آوریل گوگل بوده (اینجا) به عنوان یک مقالهٔ علمی و به شکل کاملاً جدی ترجمه و ارائه شده است.

جدول شعر برای اندروید
حسابداری شخصی تدبیر




۱۱ نظر

ناشناس:

تاریخ: ۸۹/۰۷/۰۳ ساعت: ۰:۱۵

مشخصه خیلی بی پایه است.
آخه چطور میدونن کتاب خیام تو تایتانیک بوده اما نمیدونن چطور(همراه چه کسی) اونجا بوده؟

اگر این حرف پایه و اساس داشت به عنوان یه خبر تاریخی معتبر
لیست مسافرا که هستش، همون تاریخ دان هایی که ماجرا رو نقل میکردن، یه نگاه مینداختن ببینن اون شاهزاده ایرانی سوار کشتی بوده یا بنیامین عمر بوساژ یا …
که صدتا روایت ردیف نکن 🙂

سروش:

تاریخ: ۸۹/۰۷/۰۵ ساعت: ۹:۱۷

این واقعا معضل مزخرف نویسی یا نشرچرندیات (fake) بونم از کسان یا چیزهایی که اصلا انتظارشو نداریم چیزی نیست که به این راحتی از دور بر ما پاک بشه!
همین الان خیلی ها فقط پاراگراف اول این پست رو خوندن و عین یه دانشمند مطلع از علم روز رفتن برای بقیه اطلاعاتشون رو به رخ کشیدن!!!

حمیدرضا:

تاریخ: ۸۹/۰۷/۰۵ ساعت: ۱۶:۵۵

@سروش:
نترس سروش جان، اون «خیلیها» زیاد نیستن، کلاً اینجا اونقدی خواننده نداره 😉

علی:

تاریخ: ۸۹/۰۷/۲۳ ساعت: ۰:۵۹

با اون داستان خیام کاری ندارم که کفریم میکنه ولی اون دومی بمب خنده بود ممنون از مطلب قشنگتون.

آل مجتبی:

تاریخ: ۸۹/۰۸/۱۳ ساعت: ۹:۴۶

فرهنگسرای نصراله مـردانی ـ کـازرون

غــزل (۳۶۸)
خـیــز ؛ تـا از در مـیـخـانـه گشادی طـلـبـیـم
بـه ره دوست نـشیـنـیـم و مـرادی طـلـبـیـم
زاد راه حـَـــــرَم وصــل نـــداریـــــم مـگــــــــر
بـه گــدایی ز در مـیـکــــــده زادی طـلـبـیــم
اشـک آلـــوده‌ی مـا گـر چـه روان ست ولـی
بـه رسالـت سـوی او پـاک نـهـادی طـلـبـیـم
لــذّت داغ غـمــــت بـر دل مـا بـاد حــــــــرام
اگـر از جـور غـم عـشـق تـــو دادی طـلـبـیـم

سلام ؛

“ستیغ سخن” با شرح این “غـــزل” از حافظ ، چشم به راه حضورتـان است .

مـانـا بـاشــیـــــد و کــامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروا

mohammad:

تاریخ: ۸۹/۰۸/۲۹ ساعت: ۱۹:۲۰

مطلب نباشه همین میشه دیگه !
آخه به ما چه تیاتانیک واسه چی غرق شده ؟؟

شيخنا:

تاریخ: ۸۹/۰۹/۱۸ ساعت: ۱۱:۵۵

سلام حميد جان
اصلا كاري به اين ندارم كه تايتانيك چي بود و چرا غرق شد و اصلا هم برام مهم نيست كه سر اين كشتي مزخرف انگيسي چه بلايي اومد اما حتي اگر با احتمال خيلي كمي هم دست نوشته هاي خيام عزيز ما آن تو بوده باشد جاي بسي تاسف است و مي توانم بفهمم كه تو كه بزرگترين گنجينه شعر فارسي در اينترنت را مهيا كرده اي با احتساب اين احتمال اندك هم ناراحت خواهي شد ولي باز هم براي گفتن اين حرف ها اينجا نيامده ام!
بيشتر از دو ماه و نيم است كه هيچ پست جديدي نداري. امرو روز هفتاد و ششم است…!

دلم از وحش زندان سكندر بگرفت
بار بربندم و تا ملك سليمان بروم

حمیدرضا:

تاریخ: ۸۹/۰۹/۱۸ ساعت: ۱۸:۵۲

@شیخنا:
شما که مدتهاست از زندان سکندر رفتی، چه خبر از ملک سلیمان؟!
ممنون که از ما احوالی گرفتی، والله، این چند وقته حس وبلاگم تحلیل رفته، چندان دل و دماغ آپدیت کردن اینجا رو نداشته‌م. سعی می‌کنم به زودی با نوشته‌ی تازه‌ای زنده بودنم رو دوباره اعلام کنم.
به یاران سفر کرده، هر کدومشون رو که دیدی سلام برسون، اینجا ما خیلی تنها شده‌ایم.

خسروبیگی:

تاریخ: ۸۹/۰۹/۱۹ ساعت: ۱:۰۴

سلام

یکی از بدیهای فید اینست که آدم حواسش نیست کیا کم مینویسند؟!

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ابراهیم وحیدی الیزیی:

تاریخ: ۹۰/۰۴/۲۴ ساعت: ۱۹:۴۲

به نظر من این داستان که نقل شد فاقد مستندات است . چنین چیزی نمی تواند واقعیت داشته باشد

مرجان:

تاریخ: ۹۰/۰۷/۱۲ ساعت: ۱۱:۱۶

خووووووووووووووووووووووووووب بوووووووووووود

خروجی آر.اس.اس نظرات این نوشته:»

ارسال نظر برای این نوشته امکانپذیر نیست.