دربارهٔ من:
آخرین نظردهندگان:
- Anonymous دربارهٔ تماشای ریحان
- لیام دربارهٔ @hrmoh
- سمانه ، م دربارهٔ @hrmoh
- M دربارهٔ شرح یک تجربه: سیانوژن روی گوشی LG Optimus 4X
- مسعود دربارهٔ @hrmoh
مشترک شوید:
ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.
جستجو:
«در واقع»
۸۹/۱۲/۰۲گفتگوی ایران صدا دربارهٔ گنجور که پیشتر خبرش را داده بودم هماکنون در آرشیو سایت ایران صدا در دسترس قرار گرفته است. علاوه بر آن که فرصت کافی برای طرح قسمت زیادی از مطالبی که آماده کرده بودم پیش نیامد مسألهٔ آزاردهندهٔ دیگر، تکرار پشت سر هم و بلاانقطاع عبارت «در واقع» در اول و وسط و آخر جملهها توسط من بود که در نوع خودش -فکر میکنم- تعجببرانگیز و رکوردشکن باشد. با عذرخواهی پیشاپیش بابت این درواقعباران اعصابخردکن غیرعمدی (و پساپس از دوستانی که به شکل زنده خود را در معرض آن قرار دادند، به ویژه مجری محترم برنامه و دستاندرکاران آن که مجبور به تحمل آن بودند) اگر احیاناً هنوز علاقمند بودید این گفتگو را بشنوید میتوانید با مراجعه به این صفحه و انتخاب بخش مربوطه (آیکون سبزرنگ متناظر با آن در تصویر زیر مشخص است) آن را به شکل آنلاین بشنوید.
برای دریافت آن با سه کیفیت متفاوت نیز میتوانید از سمت چپترین گزینه در پایین این صفحه استفاده کنید.
لطفاً ببخشید!
رقص صدا
۸۶/۰۷/۲۶بخشی از قطعهی تابیکران از آلبوم دل آرای حسام الدین سراج
نسخهی کاملتر آهنگ را با کیفیت پایین میتوانید در طربستان ملکوت بیابید.
هنر عشق
۸۶/۰۴/۳۱ناصحم گفت که: «جز غم چه هنر دارد عشق؟»
برو ای خواجهی عاقل! هنری بهتر از این؟!
برنامهی امروز رادیو گفتگو
۸۵/۱۲/۱۷دربارهی طرح ساماندهی پایگاههای اینترنتی با حضور سعید ابوطالب (نمایندهی مجلس)، علیرضا شیرازی (بلاگفا) و امیری (بازتاب) و حضور تلفنی بوترابی (پرشین بلاگ)، دکتر زارعیان و کوچکزاده (نماینده مجلس) و همچنین مجریگری مازیار ناظمی.
البته کاش گوش نمیکردم، اعصابم آن آخرهای برنامه (صحبتهای کوچکزاده) خرد شد، اما به هر حال با فکر این که هم خودم گوش کنم و هم فایل ضبط شده را در دسترس افرادی بگذارم که ممکن است به این قضیه علاقمند باشند گوش کردم و ضبط کردم و حالا هم در دسترسش گذاشتم. شاید کیفیت صدا تا حدود زیادی قربانی تلاشم برای پایین آوردن اندازهی فایل شده باشد ولی به نظرم قابل شنیدن است. مدت زمان برنامه حدود یک ساعت و چهل دقیقه است. فایل صوتی را میتوانید از اینجا دریافت کنید (حدود شش مگابایت) یا همینجا گوشش کنید. لینکهای مرتبط: ۱ و ۲.
روز باران ;)
۸۵/۱۱/۲۸با ساربان بگویید احوال آب چشمم،
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران!
شعر از سعدی است.
تنهایی
۸۵/۱۱/۱۵صدای تنهاییت را از سکوت اتاق میشنوی، برمیخیزی تا بلکه با آهنگی، آوازی، چیزی تنهاییت را به دست فراموشی بسپاری، از میان آلبومهای تلانبار شده و هیچگاه گوش داده نشدهی ام.پی.تری دم دستت تصادفاً (واقعاً تصادفاً) دستهای را انتخاب میکنی و مشغول کار خود میشوی.
از ماست که بر ماست
۸۵/۱۱/۰۵
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت:
«امروز همه روی زمین زیر پر ماست،
بـر اوج فلک چون بپرم -از نظـر تــیز-
میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد
جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست.»
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید
بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست:
ناگـه ز کـمینگاه، یکی سـخت کمانی،
تیری ز قضا و قدر انداخت بر او راست،
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر دوز
وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی
وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: «عجب است! این که ز چوب است و ز آهن!
این تیزی و تندیّ و پریدنش کجا خاست؟!»
چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید
گفتا: «ز که نالیم که از ماست که بر ماست.»
منسوب به ناصرخسرو
شرح پریشانی
۸۵/۰۹/۱۷خوبی اینترنت این است که وقتی هوس نوشته یا شعر معروفی به سر آدم میزند در دسترس نبودن کتابخانه مانعی برایش به حساب نمیآید. امروز هوس آن ترکیب بند معروف وحشی بافقی را کرده بودم: شعری که قالب و تکرار آهنگین قوافی آن، آن را از نظر زبانی خوشایند نموده. بد ندیدم چند بند زیبای ابتدایی آن را اینجا بیاورم:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصهی بیسروسامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم
بستهی سلسلهی سلسلهمویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزهزنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بیسروسامان دارد؟!
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دلارای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود …
متن کامل شعر را میتوانید اینجا بخوانید (باید ثبت نام کنید یا از اطلاعات کاربری دیگران استفاده کنید).
عاباس!
۸۵/۰۳/۲۳این همجنس این یکی و همانی است که سرش با خودم بحث داشتم! صدایش را با استفاده از پخش کننده پایین همین نوشته بشنوید.
عاباسم گوربهکنن گفته که مو آلا دیدم
سر کرت صرامن دیدم، همی حالا دیدم
مو خودم بودم که او نندنا ترسنده بودم
با یه گونی تو سرم تو صراشن منده بودم»
توضیحات:
عاباس : عباس
دوری : دیروز
صرا : صحرا، مزرعه
دسغاله : داس
صراشنا : صحرایشان را
کرت : زمینهای کشاورزی را برای سهولت در آبیاری و همچنین کاشت محصولات متفاوت به قطعاتی به اسم کرت تقسیم میکنند
هشته : گذاشته است
ورگیره : بردارد
آل : موجودی افسانهایست، در سنجان جایی وجود دارد که به «لانه آل» معروف است و داستانهایی درباره آن میگویند
دوسه : دویده
بس کی : از بس که
مرگوری : میگریی، گریه میکنی
باگو : بگو
بینم : ببینم
گوربهکنن : گریه کنان
غلملی : غلامعلی
امرو : امروز
حامم : حمام
سرجو : یکی از محلههای سنجان است
نندن : ناندانی، ظرفی که در آن نان نگه میدارند، به تمسخر به افراد چاق گفته میشود!
اشنفتی : شنیدی
بیت بستن : شعر درست کردن، یکی از عادات قدیمی مردم سنجان است که برای تمسخر افراد برای آنها «بیت میبستهاند»!
بر ِ : برای
میدی : مهدی
کمربره : مارمولک خانگی
قرباغ : قورباغه
سوسوله : سوسک
بـَدّو : بدو
پسر حسن سیا
۸۵/۰۲/۲۴راستش از وقتی که در اینجا چند شعر با لهجه اراکی دیدم به هوس افتادم به بهانه حفظ واژههای معمول لهجه محلی در حال نابودیمان تعدادی از آنها را در قالب شعرهای با مضمونهای محلی بگنجانم و عرضه کنم، حاصل اولین تلاش من شعر زیر است که از زبان کبوتربازی که رقیب را زیر نظر گرفته و او را شماتت میکند سروده شده. توضیحات واژهها را با کلیک بر روی پیوندهای آبی رنگ میتوانید بخوانید و با کلیک بر روی معنای واژه دوباره به شعر برگردید. شعر را با لهجه سنجانی (تقریباً همان اراکی) میتوانید با استفاده از پخش کنندهی پایین همین نوشته بشنوید یا فایل آن را از اینجا دریافت کنید. قبلاً به خاطر زبان آلوده شعر معذرت میخواهم!
بـَر ِ ی ِ کفترامو رو بونـِـشـُن دُن پاشیده
آخه تو دکّ و دیما بین! مث کپّو میمـُنه!
نمدُنـُم کفتره اونا یا غـِلاغ دور و ورش!
توضیحات:
بون : بام، پشت بام
چتّیلی : یک جور نشستن
نشته : نشسته
چولّکی : مثل چوب باریک، به تمسخر به آدم لاغراندام میگویند
غازغلاغ : نمیدانم چطور پرندهایست، به تمسخر به آدم گردندراز میگویند
بـَر ِ ی : برای
کفترامو : کبوترهای من
دُن : دانه
ماخا : میخواهد
مـُنا : من را
دکّ و دیم : دیم به تنهایی یعنی صورت و رخسار، دکّ و دیم صورت تمسخرآمیز دیم است
بین : ببین
کپّو : میمون، به تمسخر به آدم زشترو میگویند، در فارسی قدیم هم به شکل کپّی وجود داشته، رودکی در ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه منظوم یک جا میگوید:
شب، زمستان بود، کپّی سرد یافت
کرمکی شب تاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشتهی هیزم برو بر داشتند
میمنه : میماند، شبیه است
نمدنم : نمیدانم
وخساد : برخاست
دره : دارد
کـَرّتنه : عنکبوتهای پابلند خانگی را میگویند، «تنه» آن احتمالاً از فعل تنیدن آمده باشد، زنان جورابچن (گیوه باف) قدیمی سنجان این عنکبوتها را میگرفتند و با اعتقاد به سبکی پاهای آنها، آنها را داخل جوراب (گیوه نبافته) هایشان میگذاشتند تا زودتر تمام شود! در اینجا اشاره تمسخرآمیز به پاهای بلند پسر حسن سیاه است!
خبرش : خبر مرگش!، طعنه و نفرین است
اُو ببرت : خدا کند آب تو را ببرد! ، نوعی بددعایی معمول است و بیشتر در مورد پسربچههای شر و جانوران موذی مانند گربهها کاربرد دارد! البته این عبارت را قدیمیها او بورت ادا میکنند همانند مصرع دوم و چون لهجه ما امروزیها به نوعی اختلاطی با لهجه تهرانی پیدا کرده و برخی عبارتها را جور دیگری تلفظ میکنیم وقت سر هم بندی شعر حواسم به این قضیه نبود، ولی الان هم به آن دست نمیزنم.
وخی، وخ : بلند شو! برخیز! هماتاقی شهرکردی دوران دانشگاه من (که این واژه در لهجه آنها هم معمول است) از یکی از آشناهایشان در دوره سربازی نقل میکرد که یک روز صبح قرار بوده این آقای شهرکردی همدورهای تهرانیش را بیدار کند، صبح که میشود آقا با بانگ «وخی! وخی!» به سراغ همدورهای میرود. فردای آن روز همدورهای تهرانی رو به شهرکردی میکند و میگوید: «نمیدانستم شهرکردیها هم عرب دارند!»، شهرکردی میپرسد: «عرب! چطور؟»، تهرانی میگوید: «تو خودت وقتی میخواستی مرا بیدار کنی، هی به من میگفتی اخی! اخی!».
ملوچ : گنجشک، تعریض (!) است به کبوترهای پسر حسن سیاه!
ورگیر : بردار!، یک نفرین دیگر: خدا ورگیرت! یعنی خدا از روی زمین برت دارد! نابود شوی!
هوچّی : هیچ
بلکهم : بلکه هم
چواتلن : چوب و اتل، بازیی محلی است که در سنجان و در میان کشاورزان هنوز معمول است، اتل چوبهای کوتاه بریده شده معمول در این بازی را میگویند
سیل کن : تماشا کن
گردوبازی : همین تیله بازی امروزی است فقط به جای تیله از گردو استفاده میشود
زممسّه : زبان بسته
پال : بال