دربارهٔ من:
آخرین نظردهندگان:
- Anonymous دربارهٔ تماشای ریحان
- لیام دربارهٔ @hrmoh
- سمانه ، م دربارهٔ @hrmoh
- M دربارهٔ شرح یک تجربه: سیانوژن روی گوشی LG Optimus 4X
- مسعود دربارهٔ @hrmoh
مشترک شوید:
ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.
جستجو:
«در واقع»
۸۹/۱۲/۰۲گفتگوی ایران صدا دربارهٔ گنجور که پیشتر خبرش را داده بودم هماکنون در آرشیو سایت ایران صدا در دسترس قرار گرفته است. علاوه بر آن که فرصت کافی برای طرح قسمت زیادی از مطالبی که آماده کرده بودم پیش نیامد مسألهٔ آزاردهندهٔ دیگر، تکرار پشت سر هم و بلاانقطاع عبارت «در واقع» در اول و وسط و آخر جملهها توسط من بود که در نوع خودش -فکر میکنم- تعجببرانگیز و رکوردشکن باشد. با عذرخواهی پیشاپیش بابت این درواقعباران اعصابخردکن غیرعمدی (و پساپس از دوستانی که به شکل زنده خود را در معرض آن قرار دادند، به ویژه مجری محترم برنامه و دستاندرکاران آن که مجبور به تحمل آن بودند) اگر احیاناً هنوز علاقمند بودید این گفتگو را بشنوید میتوانید با مراجعه به این صفحه و انتخاب بخش مربوطه (آیکون سبزرنگ متناظر با آن در تصویر زیر مشخص است) آن را به شکل آنلاین بشنوید.
برای دریافت آن با سه کیفیت متفاوت نیز میتوانید از سمت چپترین گزینه در پایین این صفحه استفاده کنید.
لطفاً ببخشید!
گنجور در ایرانصدا
۸۹/۱۱/۱۹چهارشنبه بیستم بهمن، ساعت ۱ بعدازظهر در برنامهٔ زندهٔ رادیو-تیوی اینترنتی ایرانصدا حضور خواهم داشت، موضوع بحث مرتبط با گنجور است. اینجا در این باره بیشتر بخوانید.
خیام، مسافر تایتانیک؟
۸۹/۰۷/۰۲مجلهٔ دانشمند این ماه مقالهای دارد با عنوان «تایتانیک چرا غرق شد؟».
جدای از بحث اصلی که به نظرم برای خوانندهٔ عادی بسیار خواندنی است، در آن علاوه بر دلایل متداول ذکر شده برای حادثهٔ غرق شدن این کشتی، یک بحث مهندسی مواد با عنوان «تبدیل رفتار نرم به ترد فولاد» نیز طرح شده که برای متخصصین امر میتواند جالب باشد. اما در کنار این مطالب، یک مطلب حاشیهای در مورد گم شدن نسخهٔ اصلی رباعیات خیام در این کشتی مطرح شده که به نظرم جالب آمد:
شاید خیلی از ایرانیان ندانند که نسخهٔ اصلی و دستنویس کتاب رباعیات خیام با کشتی تایتانیک به عمق اقیانوس رفت و متأسفانه نابود شد. این کتاب بسیار پرارزش که «عمر اعظم» نام داشت سرگذشت بسیار غمانگیزی دارد و سه روایت دربارهٔ آن نقل شده است. بر اساس یک روایت، این کتاب را یکی از شاهزادگان قاجار برای فروش به آمریکا میبرده است و چون او یکی از سرنشینان کشتی تایتانیک بود این کتاب را با خود به قعر اقیانوس برد و به این ترتیب، برگی دیگر بر ماجرای قاچاق ثروتهای ملی ایران افزوده و یک اثر نفیس نابود شد. روایت دوم نیز دست کمی از روایت نخست ندارد. «بنیامین عمر بوساژ» که باخبر میشود نسخهٔ دستنویس رباعیات خیام (عمر اعظم) در دست یکی از شاهزادگان ایرانی است به ایران سفر میکند، دیگ طمع این شاهزادهٔ ضدملی را به جوش میآورد، کتاب را از او میخرد و هنگام بازگشت به آمریکا چون با کشتی تایتانیک سفر میکرده است این کتاب به قعر اقیانوس میرود و یک اثر نایاب از فرهنگ ایرانزمین -متأسفانه- نابود میشود. و اما بر اساس روایت سوم، صحافی به نام «فرانسیس ستکلایف تلاش» آن را خریداری کرده از نظر صحافی روی آن کار میکند و قصد فروش آن را داشته که به علت بحران اقتصادی انگلیس (سال ۱۹۱۲) تصمیم میگیرد آن را به آمریکا ببرد، [آن را] به یک مسافر آمریکایی میفروشد و چون خریدار مسافر کشتی تایتانیک بوده، کتاب با غرق کشتی به اعماق دریا میرود و نابود میشود. میگویند برادرزادهٔ صحاف انگلیسی، «استانلی»، از باقیماندهٔ کتاب و تصاویری که از آن داشته نسخهٔ دومی -نه به ارزش نسخهٔ اول که به روایتی به خط و نوشتهٔ خود خیام بوده است– تهیه میکند که این نسخه نیز در بمباران لندن طی جنگ جهانی دوم نابود میشود. وی دست از کار نمیکشد و نسخهٔ سومی از طرحها، عکسها و تصاویر نسخههای اول و دوم تهیه میکند که این نسخه در اختیار همسر و بازماندگان «استانلی بری» بوده است که چند سال پیش به موزهٔ بریتانیا تعلق گرفت. در این کتاب که هماکنون در موزهٔ بریتانیا موجود است، یکهزار قطعه جواهر، هزاران سنگ قیمتی رنگارنگ و چند متر مربع ورقهٔ طلا به کار رفته است. قصهٔ پر غصهٔ کتاب دستنویس رباعیات خیام را بسیاری از نویسندگان جهان که شیفتهٔ این دانشمند بزرگ ایرانی بودهاند با درد و اندوه نگاشتهاند.
منبع یا منابع این مقاله ذکر نشده است اما، با تکیه بر نامهای ذکر شده (که البته صورت لاتین آنها نقل نشده و من با آزمون و خطا صورت لاتین بعضی از آنها را پیدا کردم) جستجوهایی کردم. حدس من بر اساس یافتههایم این است که مطالب بالا ترکیبی از داستانپردازیهای تنظیمکنندهٔ مقاله، داستانپردازیهای نویسندهای که کتابی تخیلی با این موضوع نوشته (این کتاب) و ادعاهای نقل شده راجع به گم شدن نسخهای از ترجمهٔ انگلیسی شاعرانهٔ فیتز جرالد از رباعیات خیام -و نه یک نسخهٔ فارسی و یک ثروت ملی ایرانی- است. حتی در کتاب داستانِ یاد شده، ذکر شده که پایان کار تهیهٔ این کتاب جواهرنشان همان سال ۱۹۱۱ بوده (اینجا را ببینید) و نقلی از یک کتاب کهن ایرانی یا فارسی نیامده. در این صفحه هم میتوانید اطلاعات دیگری راجع به این واقعه و این کتاب بخوانید و تصاویری از کتاب یاد شده را ببینید. چیزی که بر تردیدها راجع به صحت مطالب یاد شده اضافه میکند این است که تا آنجا که من از حواشی شادروان فروغی بر رباعیات خیام در ذهن دارم تا پیش از دورهٔ صفوی کتاب مستقلی به نام رباعیات خیام وجود نداشته و اکثراً رباعیات این دانشمند بزرگ ایرانی در جُنگها و مجموعهشعرها در کنار آثار شاعران دیگر نقل شده است.
این مطلب، مرا یاد مقالهٔ دیگری در مجلهٔ اطلاعات علمی، شمارهٔ پیاپی ۳۴۲، مربوط به اسفندماه ۸۶ انداخت. در صفحهٔ ۱۶ این مجله، در مطلبی با عنوان «سرویس اینترنتی به کمک فاضلاب شهری» این دروغ آوریل گوگل که به انتخاب مجلهٔ پیسیورلد یکی از خندهدارترین دروغهای آوریل گوگل بوده (اینجا) به عنوان یک مقالهٔ علمی و به شکل کاملاً جدی ترجمه و ارائه شده است.
اهم اخبار
۸۹/۰۲/۲۷روزنامهٔ اقتصاد پویا، یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، صفحهٔ آخر:
وقت کردید نگاهی به نسخهٔ PDF این صفحه از روزنامه بیندازید (اینجا)، اخبار جالب دیگری هم دارد، مثلاً این که محققان آلمانی چطور متوجه شدهاند که روباتها میتوانند برای انسانها خطرناک باشند و … .
نوزادان به زبان مادریشان گریه میکنند!
۸۸/۱۰/۲۱یکی از وبلاگهای زیرمجموعهٔ سایت بی.بی.سی (انگلیسی) مطلبی منتشر کرده با عنوان صد چیزی که تا پارسال نمیدانستیم. فهرستش را ببینید (اینجا). مطالب جالبی بینشان هست. مثلاً اشتراکی که ژنرال فرانکو دیکتاتور اسپانیا و هیتلر در نقص عضو داشتند، یا این که تعداد زیادی از مساجد شهر مکه جهت محرابهایشان اشتباه است و به قبلهٔ صحیح اشاره نمیکنند، این که قلب شکسته را میشود با دارو درمان کرد!، این که میمونهای تایلندی به بچههایشان یاد میدهند که چطور از موی انسان به عنوان نخ دندان استفاده کنند و … .
اما جالبترینشان -به نظرم- یافتهٔ محققان آلمانی است دربارهٔ این که نوزادان، بسته به زبان مادریشان با لهجههای متفاوت گریه میکنند! بر اساس این پژوهش، نوزادان در مرحلهٔ جنینی و با توجه به صداهای دریافتی از محیط بیرونی تحت تأثیر لهجهٔ مادرشان قرار میگیرند. اگر حوصله داشتید اصل مقاله را بخوانید (اینجا) و اگر نه، صدای گریهٔ نوزاد آلمانی و فرانسوی را در این صفحه گوش کنید تا تفاوت را ببینید.
قلب جوهر
۸۸/۰۱/۳۱حوالی دقیقهی چهاردهم فیلم قلب جوهر:
– Do you have any idea how valuable this manuscript is?
– Yes, I know.
– Oh, you know, do you?
– It’s Persian, isn’t it? I can tell from the illuminations … the pinks and the blues and the gold-patterned background. Maybe from the late 12th century or so?
– Goodness me, what a little know-it-all.
– It’s beautiful.
– Yes, it is, isn’t it? But I just adore everything Persian.
– You’ve been to Persia, then?
– Yes, a hundred times. Along with St. Petersburg, Paris, Middle Earth, distant planets and Shangri-la. And I never had to leave this room.
ابعاد تصویر کتاب (در نسخهای از فیلم که من دارم) طوری نیست که بشود شعرها را خواند، ولی نمای نزدیکتری از نقاشیها نشان داده میشود که نشان میدهد تصویر باید مربوط به کتابی با یک داستان عاشقانه باشد: مثلاً یکی از کتابهای نظامی یا احتمالاً یکی از داستانهای عاشقانهی شاهنامه.
هست دی خوش آمد، نیشما چطور؟!
۸۷/۰۹/۰۹وبلاگی را باز میکنی، میخوانی «داشتم تیزر فیلم جدید جیم کری رو در سایت اپل می دیدم …»، روی لینک کلیک میکنی، پیشپرده را داونلود میکنی، میبینی و چیزی کشف میکنی، فکر میکنی احتمالاً این برای بقیه هم جالب است، تکهی جالب را میبری، میآیی که بگذاری توی وبلاگت، تازه یادت میافتد که اصلاً چرا لینکدهندهی اولی به این پیشپرده لینک داده بوده، بر میگردی نگاه میکنی، میبینی که بعله! چیزی را کشف کردهای که قبلاً کشف شده بوده!
در هر صورت من مطلب آقا صالح را تکمیل میکنم که در این تکه از پیشپردهی فیلم Yes Man (که نمایشش از اواسط ماه میلادی آینده شروع میشود)، جناب جیم کری در حال پرسه زدن در سایتی با نشانی persianwifefinder.com است (سایتی با این نشانی فعلاً وجود ندارد) و … و در گوشهای از پنجرهی باز شده از سایت عبارت احتمالاً فارسی «هست دی خوش آمد، نیشما چطور» به چشم میخورد.
دو بریده از دو فیلم
۸۶/۱۱/۱۹دو تکه از دو فیلم (هالیوودی) بریدهام که اخیراً دیدهام و یک جورهایی با ایران و ایرانی ارتباط دارند. گفتم شاید برای شما هم جالب باشد آنها را ببینید.
اولی تکهای است از کارتون آن سوی پرچین، یکی از شخصیتهای فیلم گربهی خانهای است که شخصیتهای دیگر تصمیم دارند به آن وارد شوند و از یخچال آن خوراکی بدزدند. راسو مأمور میشود تا سر گربه را گرم کند. گربه در گفتگو با راسو میگوید که یک گربهی ایرانی است و اسمش «پرنس تایگریاس محمود شهباز» است! ببینید:
شباهت (یا توهم شباهت)؟
۸۶/۱۱/۱۵فیلم شاه آرتور را میدیدم چند روز پیش، به نظرم آمد که بازیگر نقش آرتور (کلایو اون) شباهت عجیبی دارد به یکی از بازیگران ایرانی: رامبد شکرآبی، یادم افتاد که پیش از این -وقتی یکی از فیلمهای سری ایندیانا جونز را میدیدم- احساس کرده بودم چهرهی نقش اول آن فیلمها (هریسون فورد) شباهت زیادی دارد به چهرهی یکی دیگر از بازیگران ایرانی (عرتالله مهرآوران). اسم شبیههای ایرانی را به یاد نمیآوردم، اولی را همان شب بعد از چند جستجو پیدا کردم و دومی را هم همین چند دقیقه پیش. مشکل اینجاست که وقتی سعی کردم عکسهایی پیدا کنم که در آنها شباهت قابل قبولی بین این دو زوج باشد به نتیجهی قانع کنندهای نرسیدم! نهایتاً گریزی به فیلم شاه آرتور زدم تا از آنجا بلکه یک تصویر چهرهی مشابه بیابم که با مرور فیلم به این نتیجه رسیدم که احتمالاً شباهت آنچنانیی بین زوج اول وجود نداشته و احساس من در مورد شباهت (احتمالاً هر دو زوج) توهمی بیش نبوده!
اولین رهنمون؟!
۸۶/۱۰/۰۹ترنسفورمرز را دیدید؟! چند روز پیش کانال سه پخشش کرد. با اسم فارسی «اولین -یا شاید نخستین- رهنمون»! در هر صورت این چند جمله بخشی از گفتگوهای این فیلم است (در نسخهای که من دارم -به طول دو ساعت و بیست و سه دقیقه- حوالی دقیقهی بیست و هشت):
– Hey, guys, I think the other team figured it out : Iran!
– Come on, man! This is way too smart for Iranian scientists!
به هر حال چشممان به جمال دانشمندان ایرانی در فیلمهای علمی-تخیلی هم روشن شد! هر چند مطمئن نیستم، ولی فکر میکنم در دوبلهی صداوسیمایی این تکه، اسمی از ایران نبود.