جوکر رهبر شورشیان آرخام است. آنها بتمن را دعوت می‌کنند به ضیافت مجانین. جایی که باید بفهمد خودش هیچ کم ندارد از این دیوانگان. با بدترین ترس‌ها و ضعف‌هایش روبرو شود. و سر آخر وقتی چندان سربلند از آزمون‌ها بیرون نمی‌آید، جوکر ماندن و رفتن او را منوط می‌کند به سکه معروف دو چهره. او سکه‌اش را می‌اندازد. گویی روی سالم‌اش آمده و بتمن می‌تواند رها شود. جوکر طعنه می‌زند که اینجا خانه خودت است هر وقت که خواستی برگرد. با این حال قصه نه با شوالیه‌تاریکی تمام می‌شود و نه با ضدقهرمان موسبز‌اش. آخرین فریم‌های کتاب دو چهره را نشان می‌دهد. بیمار تنها و غمگین تیمارستان که شبیه خود ماست. نه قهرمان است نه ضدقهرمان. گاهی خوب است وگاهی بد. می‌فهمیم درباره آخرین بخت‌آزمایی‌اش دروغ گفته. سکه از سمت خط‌دارش آمده بود با این حال گذاشت که بتمن برود.  با خودش زمزمه می‌کند: کی به تو اهمیت میده…