بیا ای شب!

 

بیا ای شب! بیا ای شب! که گاهی آشنا هستی

به ظاهر تاری امّا خود پر از نور خدا هستی

تو گرمی خوب و شیرینی مذاق عاشقان را چون

تو رستی، راست گفتاری، تو عشق بی‌ریا هستی

بیا چون با خدای خود «علی» امشب دعا دارد

بیا چون گاه دیدار خدا با «مصطفی» هستی

بیا ای آن که بینا را تو نوری روشنی هستی

تو که گاهِ صفا هستی، تو که نورالهدی هستی

بیا آرامش جانها! بیا گمنام دورانها

بیا ای آن که مطلوب دل شیدای ما هستی

بیا ای آن که همزادی تو نور و روشنی‌ها را

– – – – – – – – – – – – – –

بیا ای شب مرا دریاب و خود در خود نهانم کن

بیا ای گاه تنهایی که گاهِ خواهِ ما هستی

 

تا آنجا که یادم هست متن شعر را جایی نداشتم، از آنچه در حافظه داشتم بازنویسیش کرده بودم و مصرع جا افتاده را اصلاً یادم نیامد چه بوده.