تنهایی

تنهایی و انتظار صدای تنهاییت را از سکوت اتاق می‌شنوی، برمی‌خیزی تا بلکه با آهنگی، آوازی، چیزی تنهاییت را به دست فراموشی بسپاری، از میان آلبومهای تل‌انبار شده و هیچگاه گوش داده نشده‌ی ام.پی.تری دم دستت تصادفاً (واقعاً تصادفاً) دسته‌ای را انتخاب می‌کنی و مشغول کار خود می‌شوی.


هر از چند گاه، یک لحظه، گوشت ناخودآگاه برای شنیدن قطعه‌ای از آهنگ جاری تیز می‌شود و عجبا که چه تکه‌هایی را می‌شنوی: «منو با تنهاییام تنها بذار / دلم گرفته …»، «حرف تنهایی قدیمی / اما تلخ و سینه‌سوزه / …، / تنهایی شاید یه راهه / …»،«تنهاتر از انسان / در لحظه‌ی مرگ! / …»، «شب مرد تنها / پر از یاد یاره / … / شب مرد تنها / شب بی تو مردن! / …»، «توی شهر بی‌ترحم / از غم بی‌کسی مردیم!» ….

بیخود نیست که وقت بازنویسی تکه شعری که روزی عزیزی برایت در نامه‌ای نوشته بوده، «آرامش» را «تنهایی» می‌نویسی و فردایش متوجه می‌شوی. ای روزگار …!

یک دیدگاه برای “تنهایی”

  1. سلام….
    راستش یکی از رفقا اینجا رو به من معرفی کرد …
    گفت مطالب مفیدی اینجا گیر میاری….:D

    از وقتی که توی ریدرم (گوگل) ادد کردم اینجا رو دو تا مطلب عاشقانه کاربردی…. به تورمون خورده…

    همین…

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.