اما فردای آن شب، مایکل ملوی باز هم به مغازهی آنتونی برگشت تا از لطف مجانی آنتونی بهرهمند شود. آن روز هم تا شب نوشید و باز با وضعیتی به بدی شب پیش بار را ترک کرد. باز هم آنتونی و رفقا چشمانتظار فردا و خبر مرگ مایکل ماندند. اما فردا باز هم همین ماجرا تکرار شد. روزها و روزها گذشت و مایکل با وجود آن که انباری آنتونی را کم کم داشت کاملاً خالی میکرد در همان یک قدمی مرگ جا خوش کرده بود و خیال مردن نداشت.
کم کم صبر «همپیمانان قتل» لبریز شد. چارهای نبود. مایکل ملوی نیاز به «کمک» رفقا داشت. دستیار آنتونی -مورفی- ساقی بار، تحصیلاتی در رشتهی شیمی داشت و به همین دلیل از او برای تسریع مرگ مایکل کمک خواستند. او پیشنهاد کرد که سهمیهی مشروب مایکل را با ضدیخ رادیاتور ماشین -که از الکل چوب تهیه میشد و سمی بود- عوض کنند. فردای آن روز بعد از آن که نوشیدنیهای هر روزه هوشیاری مایکل را مختل کرد مورفی سهمیهی ضدیخش را به او نوشاند. بعد از نوشیدن اولین لیوان، مایکل تقاضای نوشیدنی بیشتری کرد و لیوان دوم ضدیخ را هم تا ته سرکشید. لحظاتی بعد بر روی زمین افتاد و از حال رفت. مورفی او را وارسی کرد و به رفقا ندا داد که قلبش به سختی میزند. با این حال بعد از گذشت یک ساعت مایکل از جا بلند شد، از رفقا به خاطر حال خرابش عذرخواهی کرد و رو به آنتونی گفت که باز هم تشنه است!
آنتونی اعتقاد داشت مورفی به مقدار کافی ضدیخ به مایکل نخورانده است، به همین دلیل، این بار خودش دست به کار شد و سهمیهی مایکل را به طور کامل با ضدیخ جایگزین کرد. اما تأثیر نوشیدنی سمی جدید بر مایکل چیزی در حد نوشیدنی همیشگیش بود. یک هفتهی کامل به مایکل ضدیخ دادند و تغییری شدیدتر از بار اول در او ندیدند!
کم کم همپیمانان قتل به هم ریخته و عصبی شدند. به نظر میرسید الکل چوب -که مصرف حتی مقادیر کم آن باعث کوری هر آدم عادی میشود- تأثیری روی ملوی ندارد. باز هم جلسه گذاشتند و به دنبال راهی گشتند که یک مرگ «تصادفی» مؤثر برای مایکل تدارک ببینند. این بار مورفی پیشنهاد داد به مایکل غذای فاسد و مسموم بدهند. گروه پذیرفت. آخر وقت آن روز ساندویچی از ماهی ساردین فاسد شده، که چند میخ ریز هم در بین آن جاسازی شده بود در میان مقدار کافی نان برای پوشاندن بوی غذا و پنهان کردن میخها به مایکل دادند. مایکل خوشحال و سرمست از لطف بیحد رفقا، غذا را تا آخرین تکه خورد، انگشتهایش را لیسید. معدهاش را با چند وعده الکل چوب شستشو داد و همانند شبهای دیگر مست و خراب، اما این بار کاملاً سیر، از بار راهی خانه شد.
بقیهاش بعداً …
فهرست چهار قسمت این ماجرا
قسمت اول : مایکل ملوی آتشنشان بود …
قسمت دوم : مایکل ملوی نیاز به کمک داشت
قسمت سوم : سگها هفت جان دارند، گربهها نه جان و مایکل ملوی …؟!
قسمت چهارم : شما نمیتوانید مایکل ملوی را بکشید
وای
من باقیش رو میخام