گزیر

::گاهنوشتهای حمیدرضا محمدی::

دربارهٔ من:

آخرین نظردهندگان:

مشترک شوید:

ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.

جستجو:

Valid XHTML 1.0 Transitional RSS Feed

پیرمردی به اسم بیل

۸۹/۰۶/۱۹

گویند چون شاپور به محل گندی‌شاپور رسید تا آن شهر را بنا کند پیرمردی را دید که «بیل» نام داشت و از او پرسید که شایسته است در آنجا شهری ساخته شود؟ بیل گفت: «اگر در این سن پیری بتوانم نوشتن یاد بگیرم ساختن شهری در اینجا نیز شایسته است». شاپور گفت: «هر دو کار که تو نشدنی پنداشتی، خواهد شد». پس نقشهٔ شهر را طرح کرد و بیل را به آموزگاری سپرد تا او را به یک سال حساب و نوشتن بیاموزد.

آموزگار او را با خود برد و نخست موی سر و ریش او بتراشید تا به آن نپردازد، پس از آن او را به جد تمام درس داد. پس هنگامی او را پیش شاپور برد که در درس پیشرفت کرده و مهارت یافته بود، چنان که شاپور مخارج بنای شهر و ثبت آن را به وی واگذار کرد.

مجلهٔ دانشمند، شمارهٔ مهرماه ۸۹، صفحات ۳۱ و ۳۲

جدول شعر برای اندروید
حسابداری شخصی تدبیر




نظر بدهید

تا به حال کسی نظر نداده.

خروجی آر.اس.اس نظرات این نوشته:»

ارسال نظر برای این نوشته امکانپذیر نیست.