چند سال پیش، یک دورهای، فصل بهار، هوا به طرز عجیبی متغیر بود. یک لحظه باران میگرفت و لحظاتی بعد هوا صاف میشد.
یادم هست که همان وقت یک بار با سواری از تهران به اراک میرفتیم، حوالی قم در تکهای از مسیر از هوای صاف و آفتابی وارد هوای ابری با باران شدید شدیم و در حد چند ده ثانیه بعد دوباره هوا صاف و آفتابی شد. انگار آن تکه از مسیر روی ماشین ما شلنگ آب گرفته باشند یا لحظاتی از زیر ناودان رد شده باشیم. بعدها حسرت این را میخوردم که چرا از آن پدیدهای که آنجا رخ داد علی رغم آن که میتوانستم فیلم نگرفتم.
قبل از آن و بعد از آن تا امروز دیگر در تهران و اراک هوا را این شکلی ندیدم.
درسی که از آن گرفتهام این است که تجربیات ما ممکن است منحصر به فرد باشند و یک بار یا به تعداد معدودی در طول زندگیمان پیش بیایند یا تکرار شوند. این را لزوماً در لحظهٔ وقوع نمیفهمیم.
من خودم را آدم تجربهدیدهای نمیدانم. چندان سفر نرفتهام و با آدمها زیاد دمخور نبودهام. اینها باعث میشود که تجربیاتم محدود به دنیای کامپیوتر و اینترنت و کتابها باشد. اما فکر میکنم همین باعث میشود تجربیات و خاطرات من برای دیگرانی که جور دیگری زندگی کردهاند جالب باشد.
دوست دارم روزی وقت بگذارم و تجربیاتم را بنویسم پیش از آن که ابر فرصت جایش را به صافی بیلکه بدهد.