شاهنامه‌گردی

شاهنامه‌خوانی را که رها کرده بودم دوباره شروع کرده‌ام. حوالی ضحاکم و چه داستانی! این که برای رهایی از ستم جمشید ایرانیان اژدهاپیکری را به دست خویش بر تخت می‌نشانند که سال‌ها از مغز جوانان وطن مارهای دوشش را خوراک می‌دهد و این صدها سال طول می‌کشد و بعد این که بزرگان به او مشورت می‌دهند و او را تأیید می‌کنند.

بگذریم! این بار هم مثل قبل سر همین ماجرا یک کار دیگر کردم که چند روزی وقتم را گرفت. تصمیم گرفته‌ام که تصاویر نسخه‌هایی از شاهنامه را که روی گنجینهٔ گنجور گذاشته بودم با متن گنجور فهرست‌گذاری کنم. به نظرم رسید که بگردم و نسخه‌های نفیس دیگری از شاهنامه را پیدا و اضافه کنم. به مجموعهٔ بودلین دانشگاه آکسفورد برخورد و آنها را اضافه کردم.

در میان این نسخه‌ها نسخه‌های عجیب زیبایی دیدم. نسخه‌های جالبی را هم پیدا کردم. مثلاً این یکی که معمولاً چیزی شبیه آن راست کار من نیست (نفاست نسخه‌ها برای من بیشتر اهمیت دارد تا قدمت یا ارزش متن آنها). ویژگی آن این است که در چند برگی که من دیدم برای نوشته‌های فارسی حرکت‌گذاری کرده بودند:

قسمتی از یک متن نجومی روی گنجینهٔ گنجور

این دسته از متن‌ها نشان می‌دهند که چند صد سال پیش کلمات واقعاً چطور خوانده می‌شدند تا نظریه‌های به نظر من عجیبی مثل این در ذهنمان جا نیفتد: در نقد روخوانی من از شعر سعدی نوشته‌اند:

در خوانش شعر فارسی درست است که حرف ربط را وُ بخوانیم، نه وَ

مثلاً در فایل صوتی اول می‌گوید تو پرده پیش گرفتی وَ ز اشتیاق جمالت. درست است بگوییم تو پرده پیش گرفتی وُ (اُ) ز اشتیاق جمالت. در تلفظ صحیح خوانش اشعار فردوسی، واو اول بیت را هم اُ می‌خوانند، حتی اگه شده یک کرسی ی زیر آن بگذاریم. مثلاً این مصراع سعدی مرا به هیچ بدادی یُ من هنوز بر آنم… 

در پاسخ نوشته بودم:

قاعدهٔ روخوانی متن برای مخاطب عام معاصر آن است که به زبان متداول و لهجهٔ معیار عصر خوانده شود.

حتی این که «و» در روزگار سعدی (یا حتی فردوسی) به شیوه‌ای که فرمودید خوانده می‌شده به نظر من به شدت زیر سؤال است (منظور جایی است که به طور مشخص می‌بایست va یا به قول شما vo خوانده شود و نه جایی که به ضرورت شعر قطعاً o خوانده می‌شود).

می‌فرمایید چرا؟

به تصویر زیر نگاه کنید. طبق اشارهٔ ارسال‌کنندهٔ تصویر (کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران ذیل این نوشته) این متن فارسی اعراب‌گذاری شده در سال ۴۸۴ هجری قمری کتابت شده است که فاصلهٔ زیادی با عصر فردوسی ندارد. به اعراب «و» دقت کنید:

فارسی اعراب‌گذاری شده

و به این یکی (اصل تصویر اینجاست که تاریخ کتابت را ۹۲۲ هجری قمری ثبت کرده):

فارسی اعراب‌گذاری شده

این که بر مبنای ریشه‌شناسی واژه و احتمالاً مکتوبات محدودی که از زبان پهلوی یا حتی فارسی میانه به دست ما رسیده چنین داوری بکنیم و قاعده و قانون صادر کنیم کار درستی نیست. کما این که این حدس من راجع به مأخذ احتمالی قاعده‌ایست که عنوان فرمودید و حدس دیگرم آن است که این قاعده «من‌درآوردی» سره‌گرایانی باشد که چون فکر می‌کنند «وَ» از عربی وارد فارسی شده برای «o» و به تبع آن «vo» هویتی ملتی قائل شده باشند و تصور می‌کنند نفی صورت اول به نوعی نفی صورت عربی آن باشد. در کل، اگر برای این قاعده مأخذی مثل نقل قول از ادیبان یا زبان‌شناسان سرشناس عنوان بفرمایید بسیار عالی خواهد شد.

از این جهت به نظر من حتی اصالت تاریخی و درستی قاعده‌ای که مطرح فرمودید هم زیر سؤال است.

اما به فرض که اینطور نباشد، یعنی واقعاً در روزگار گذشته چنین خوانشی از «و» رایج بوده (من بعید نمی‌دانم با توجه به عدم وجود رسانه‌های صوتی و تصویری و تنوع بالاتر لهجه‌ها در مناطقی چنین تفاوتهایی دیده شود و نه تنها «وُ» که «و‌ ِ» هم جاهایی رایج بوده باشد (من بشخصه در لهجهٔ دوستان شهرکردی و در محاورهٔ معمول «وُ» را به کرات شنیده‌ام)! همچنان که شاه سابق «را» را «رِ» می‌گفت. این آخری را به حساب شوخی یک بیسواد در این حوزه‌ها بگذارید)، مگر فقط تفاوت در همین یک واژه بوده؟ شما همان تصاویر اعراب‌گذاری شده را ببینید. «یکی» را «یَکی» اعراب‌گذاری کرده و عموم کلمات منتهی به های ناملفوظ (مثلاً «جسته» را) با فتحه حرکت گذاشته. آیا در این مورد عقیده ندارید باید همه را عین آن روزگار بخوانیم؟

فقط اینها نیستند. عموم واژه‌های عربی در فارسی به نحوه‌ای دیگر تلفظ می‌شوند (منظورم حروف خاص زبان عربی نیست، بعضاً حرکت حروف هم تغییر کرده، مثلا عموماً ما «مَحَبت» را «مُحَبّت» یا حتی در زبان محاوره «مُحِبت» تلفظ می‌کنیم). آیا با توجه به این تغییرات باید همهٔ این کلمات را هم مانند زبان منبع آنها تلفظ کنیم؟

و اصلا مگر کسی ادعا کرده که متن را دارد مطابق روزگار نویسنده و شاعر می‌خواند؟ آیا کسی اصلاً می‌تواند چنین ادعایی بکند؟

و حتی اگر مانند ادیبان و شاهنامه‌پژوهان چنین تلاش‌هایی در روخوانی اشعار صورت بگیرد نتیجه‌اش غیر از مصنوعی به نظر رسیدن تلاش فرد، بیشتر می‌تواند آن باشد که متنی را که فرد با گویش معاصر می‌توانست با شنیدن آن به راحتی بفهمد تبدیل به متون زمخت و غیرقابل درکی می‌کنند که شنونده می‌بایست با جستجو و پژوهش تازه به این برسد که مثلاً این «خُرامیدن» همان «خَرامیدن» خودمان است یا «مُقام» همان «مَقام» و به زعم شائبه‌ای که تلفظ متفاوت این اساتید ایجاد می‌کند (نکند اینطوری می‌خواند چون معنی دیگری دارد؟!) تفاوت معنایی ندارند (مثالهای بهتری برای این مورد وجود دارد که با آن برخورد کرده‌ام اما الان به ذهنم نمی‌رسند). حتی اگر چنین مشکلی رخ ندهد احتمال زیادی وجود دارد که خوانش‌های اینچنینی بیشتر شبیه قرائت اشعار با لهجه‌های ساختگی محلی به نظر برسد (خصوصاً زمانی که عمق اصالت‌گرایی به قواعد موهومی برای چیزی مثل قاعده‌ای که برای «و» عنوان فرمودید برسد، مثالش دم دست است: «وُزاشتیاق جمالت!»، شنونده‌ای که متن را نمی‌بیند و مثلاً از طریق پادکست به روخوانی گوش می‌کند به نظرتان اینجا چه فکرهایی می‌کند؟).

و در نهایت چه بسا که سرایندگان این ابیات به زعم باورمندان این قواعد اشعار خود را غلط می‌خوانده‌اند و نمی‌دانستند! گواهش همان تصاویر اعراب‌گذای شده.

و حالا این یک نسخه هم هست.

یک شاهنامه هم پیدا کردم که قرار بوده نقاشی‌های صحنه‌ها بعداً به آن اضافه شود و نشده و این فرایند کار را نشان می‌دهد:

شاهنامه با جای خالی برای نگارگری

اما مهمتر از همه نسخه‌های خطی فوق‌العاده زیبایی مثل این و این را دیدم. به این فکر کردم که هر کدام از اینها در دنیای کم‌جاذبهٔ قدیم می‌توانستند منشأ یک افسانه باشند. می‌توانستند آرزوی آدمهایی باشند که وصفشان را شنیده‌اند و دوست دارند پیش از مرگ یک نظر این کتابهای جادویی را ببینند. و حالا، زیر دست ما مثل نقل و نبات ریخته‌اند و ما توجهی به آنها نمی‌کنیم.

پانزده سال پیش دربارهٔ یک صحنه در یک فیلم هالیوودی با یک نسخهٔ خطی به زبان فارسی نوشته بودم. چند وقت پیش تصادفاً در یک کانال تلگرامی دیدم که راجع به آن صحبت کرده‌اند و تصویر آن نسخهٔ خطی را گذاشته‌اند. نسخه را به گنجینه را اضافه کرده‌ام و می‌روم که برای آن نوشته هم پی‌نوشت بگذارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *