تلخ شیرین

این که می‌دزدم نگاهم رو
از تو از اینه که می‌دونم:
سیری از چشمات 👁 ممکن نیست!،
محو چشمای تو 😳 می‌مونم!
*
از صدای خنده‌های 😄 تو
-که از اون چیزی رهاتر نیست-
هیچ آهنگی 🎶 و آوازی
توی گوشم خوش‌نواتر نیست
*
تو عجیبی! حیرت‌انگیزی!
من ندیدم مثل تو جایی!
بس که بی نقصی و بی عیبی،
بس که خوبی، بس که زیبایی
*
انقدر خوبی که شاید هم
از توهمهای من 💊 باشی!
آخه شک دارم! نمیشه «تو»
توی این دنیای بد جا شی!
*
نغمهٔ جادویی عشقت
داره روحم رو جلا میده
مثل خون 🩸عشقت خودش رو سخت
داره تو رگهام جا میده
*
آخر این داستان تلخ
گر چه می‌دونم رسیدن نیست،
قصه‌ای شیرین‌تر از این عشق
تو کتاب قصهٔ من 📖 نیست
*

حمیدرضا محمدی

ترکی استانبولی با ترانه

در نوشتهٔ پیشین اشاره کردم که بیشتر با هدف درک معنی ترانه‌های ترکی استانبولی دوولینگو (DuoLingo) را استفاده می‌کردم و در نهایت تا به حال به آنجا که باید نرسیدم.

شاید برنامهٔ لینگوکلیپ (با نام قدیمی لیریکس‌ترینینگ) را دیده باشید. با این برنامه می‌توانید متن ترانه‌های در دسترس از طریق آن را مشاهده و تمرین کنید و در بازی پر کردن جاهای خالی یا تایپ کلمات جاافتاده در آن شرکت کنید.

به نظرم رسید با توجه به آن که بیشتر ترانه‌ها و خوانندگان ترکیه‌ای که ما ایرانی‌ها با آنها آشنا هستیم در این برنامه غایب هستند و این که یوتیوبِ جاسازی شده داخل این برنامه اخیراً با بعضی وی‌پی‌ان‌های در دسترس ما مشکل دارد برنامه‌ای بسازم که این ایده را بدون یوتیوب و با ترانه‌های آشنا برای خودمان ارائه کند.

یکی از چالش‌های پیش رو این بود که چطور متن ترانه‌ها را در سطح کلمه با خود ترانه همگام کنم. تلاش مختصری کردم و یکی دو ابزار مشهور و پیشنهادی چت‌جی‌پی‌تی را آزمایش کردم و به نتیجهٔ مناسب نرسیدم.

از این جهت مثل گذشته به فکر اختراع مجدد چرخ افتادم 😉 -تقریباً مطمئنم ابزار مناسبش وجود دارد و من خوب نگشته‌ام، اما خوب شاید به جای گشتن سرهم کردن ابزاری که این کار را برایم انجام دهد با عادت و روال من همخوانی بیشتری دارد-. به امکانات همگامسازی گنجور رومیزی امکان همگامسازی بر اساس کلمه را اضافه کردم و خروجی مناسبی برای استفاده توسط برنامهٔ خارجی هم به آن اضافه کردم (خروجی json که یک فایل متنی ترجمه هم در حین تولید می‌گیرد).

همگامسازی بر اساس کلمه در گنجور رومیزی

بیشتر کارهای مربوط به ترجمهٔ متن و لغات را هم با استفاده از سرویس ترجمهٔ گوگل یا چت‌جی‌پی‌تی انجام داده‌ام و برنامه در حال حاضر با ۸ ترانه در دسترس است (اینجا).

تصاویری از امکانات فعلی برنامه را می‌بینید:

در حین کوه‌گردی به نظرم رسید یک راه خیلی خوب برای آموختن متن ترانه‌ها و لغات جدید آن است که یک شرح صوتی به فارسی برای هر کدام از ترانه‌ها هم درست کنم که بدون نیاز به به باز کردن گوشی هم بشود از آن استفاده کرد. منتهی چند بار تلاشم برای تولید چنین شرح‌هایی راضی‌کننده نبود. در نهایت به این قناعت کردم که متن ترانه را روی کامپیوتر با صدای پایین پخش کنم و روی آن ترجمه‌ها را بخوانم. به نظرم رسید که «از هیچی بهتر است» ولی صلاح ندیدم در محیط اصلی در دسترس باشد. برای همین آن را به این صورت در برنامه در دسترس قرار دادم که در پنجرهٔ تصویر بعد (مرحلهٔ بعد از انتخاب یکی از ترانه‌ها) سه بار روی «چه کنیم؟» اگر بزنید یک دکمهٔ پخش ظاهر می‌شود که می‌توانید این شرح‌های کمکی را گوش کنید. امیدوارم شرایط فراهم شود و شرح‌های آبرومندتری آماده کنم که نیاز به مخفی کاری نداشته باشد ;).

کد مخفی

ترکی با ترانه را از کافه بازار دریافت کنید.

آیا امروز کافی بودم؟!

شاید از یک کنجکاوی شروع شد. می بند یک شیائومی آمده بود و من کنجکاو بودم ببینم چطور یک دستگاه می‌تواند بدون صفحه‌نمایش و هیچ دکمه‌ای قابل استفاده باشد. دستبند را خریدم و جوابم را گرفتم.

اما حالا فکر می‌کردم باید متناسب با هزینه‌ای که برای خرید این دستبند کرده‌ام از آن استفاده کنم. این شد که شدم پاپی ثبت رکوردهای روزانهٔ پیاده‌روی با آن. روزی دست کم ۸۰۰۰ قدم. بوستان ولایت تهران حدود یک کیلومتری خانه است و من تصمیم گرفتم که روزانه به جای تاکسی‌سواری تا سر کار از داخل پارک پیاده به یکی از دو ایستگاه متروی نزدیک پارک بروم و برگشت هم از همان مسیر بیایم.

یک شب در حالی که چند قدم تا رسیدن به رکورد هشت‌هزارتاییم فاصله داشتم به این نتیجه رسیدم که این عادت رکورد زدن روزانه یک عادت بی‌معنی است و نیت پشت آن درست نیست و باید شکسته شود! منتهی آن شب نتوانستم آن چند قدم را نروم. فردای آن روز یادم رفت که رکوردم را بزنم و زنجیرهٔ چند ماههٔ رکورد زدنهایم شکسته شد.

چند وقت پیش یا پس از آن بود که حین صحبت با نصاب هر سالهٔ کولر، آقای ارجمند اشاره کرد که او هم عادت پیاده‌روی در پارک را دارد ولی به نظرش پیاده‌روی ورزش نیست. خودم هم یک بار امتحان کرده بودم که یک دویدن کمتر از صدمتری باعث می‌شود ماهیچهٔ پشت پایین زانوی پایم درد بگیرد.

با شکسته شدن زنجیرهٔ پیاده‌روی‌های روزانه زنجیرهٔ دویدن‌های روزانه که به تأیید آقای ارجمند «ورزش» محسوب می‌شد شروع شد. ورزشی که انگیزانندهٔ اولیه‌اش آن بود که هزینه‌هایی که برای خرید دستبندها و ساعت‌های هوشمند کرده‌ام به هدر نرفته باشند. زنجیره‌ای که آن هم بعدها شکسته شد اما باعث شد بتوانم بدون مشکل مسیر پنج کیلومتری دور پارک را یک نفس در حدود نیم ساعت بدوم و هیچ جایم درد نگیرد.

زنجیرهٔ دیگری را که بعدتر شروع کردم زنجیرهٔ تمرین‌های روزانهٔ دوولینگو (DuoLingo) بود. انگیزهٔ اولیه؟ فکر کردم بد نیست متن ترانه‌های ترکی استانبولی را که به نظرم شیرین و دوست‌داشتنی می‌رسید بفهمم و یاد بگیرم. آن زنجیره هم چند باری شکسته شد اگر چه الان و امروز روز ۵۸۱م آخرین زنجیرهٔ شکسته‌نشده‌اش را پشت سر می‌گذارم و دورهٔ ترکی استانبولی آن را تمام کرده‌ام. آیا الان متن ترانه‌ها را می‌فهمم؟ خیر! آیا به اندازهٔ کسی که یک دوره را تمام کرده ترکی بلدم؟ آن هم خیر! چقدر بلدم؟ دانم من این قدر که به ترکی است آب سو!

چاره چیست؟! قطعاً آغاز یک زنجیرهٔ دیگر با یک برنامهٔ دیگر و درست کردن برنامه‌ای برای تمرین متن ترانه‌های ترکی (که در نوشتهٔ بعدی راجع به آن صحبت می‌کنم)!

زنجیره‌هایی که قرار است گواه آن باشند که من از وقتم درست استفاده کرده‌ام و کافی بوده‌ام! از جمله مهمترینشان به نظرم زنجیرهٔ برنامه‌نویسی روزانه و ثبت کد در گیتهاب است که الان پنج سالی می‌شود به آن متعهد مانده‌ام. اگر چه ریاکارانه و خودنمایانه بوده و گاهی برای حفظش تقلب می‌کنم (کدی را که امروز نوشته‌ام برای فردایی که می‌دانم به لحاظ برنامهٔ از پیش تعیین شده وقت نشستن پشت کامپیوتر را پیدا نمی‌کنم نگه می‌دارم و فردا اول صبح کامیت می‌کنم)، اما منشأ کلی از کارهایی بوده که طی چند سال اخیر روی گنجور کرده‌ام و باعث شده بتوانم تعداد قابل توجهی برنامه به فهرست خروجی‌هایم اضافه کنم.

کارنامهٔ گیتهاب امسالم

PHP طرفه خاکی بر سرم کرد ;)

سروری که این وبلاگ و وبسایت‌ها و وبلاگ‌های لینوکسی گنجور روی آن میزبانی می‌شود یک سرور حداقلی لینوکسی با CentOS خیلی قدیمی و فضا و رم محدود است که البته با استفاده‌ای که از آن می‌شود تناسب دارد. مدتی است که این سرور بعضاً به مشکل فضای دیسک برمی‌خورد که بعد از یک ریبوت درست می‌شود (نیمی از فضای دیسک آن آزاد است و این مشکل گویا به سالخوردگی سرور ربط دارد).

این شد که تصمیم گرفتم با تهیهٔ یک سرور به‌روزتر با کمی فضای بیشتر وبلاگ‌ها و سایت‌های روی این سرور قدیمی را جابجا کنم.

مشکلی که پیش آمد آن بود که سرور جدید نسخهٔ جدیدی از PHP دارد که تقریباً با همهٔ سایتهای روی سرور قدیمی ناسازگار است و باید نسخهٔ وردپرس یا بعضاً کد PHP برنامه‌های غیروردپرسی را به‌روزرسانی کنم و شاید با بعضی از سایتهای روی آن به طور دائم خداحافظی کنم (مثلاً یک نسخهٔ قدیمی و وردپرسی گنجور در این نشانی روی آن در دسترس است که قطعاً قابل به‌روزرسانی نیست). البته کم و بیش یادم هست که حتی همین سرور قدیمی هم نسخهٔ پیش‌فرض PHPش در زمان نصب اولیه بالاتر از حداکثر نسخهٔ مورد نیاز من بود و اگر اشتباه نکنم به کمک دایرکت ادمین چند نسخهٔ مختلف روی آن فعال کرده‌ام تا بتواند پاسخگوی سایتهای قدیمیم باشد. اما با توجه به این که بالاخره باید یک روز بعضی از این سایتهای قدیمی را بازنشسته کنم به نظرم رسید روی سرور جدیدم دنبال این راه حل نروم.

مشکلی که برای اینجا پیش آمده آن است که مجبور شدم تمام پلاگین‌های وردپرس را غیرفعال کنم تا سایت بالا بیاید. بعد از این هم تلاش می‌کنم با توجه به آن که آن چیزی که اینجا از نظر خودم ارزش دارد محتوا و متنی است که به یادگاری نگه داشته‌ام کمتر از پلاگین‌ها استفاده کنم و کم کم صفحاتی را که به آنها وابسته‌اند از دسترس خارج کنم.

به این ترتیب اگر چیزهای زیادی را اینجا از کار افتاده می‌بینید دلیلش این است. هر چه نباشد اینجا هم به نوعی الان جزء آثار باستانی عصر اینترنت محسوب می‌شود 😉 و نمی‌شود که همه چیزش تا همیشه درست بماند.

خفتیده افتو (شعر به لهجهٔ سنجانی :) )

دِ آقل گربه‌مُن خفتیده افتو
ملوچّا غوره می‌چّینن گَلِ مو
شلنگه ورگیر او لقا بشن او
هنکش کن که گربا وخسه از خو
هناش کن گربَه‌آ بش باگو بدو
که ایفتاده همه جا پشت سرت چو
که گفتن شوئرت درآرد سرت هو
یه هوّ دم دراز زرد چش کو *
که مرد اووه زن او مثل بلگو
که بفته تو‌ دل گربا مگر تو
که ایجوری که ای ایفتاده اینجو
همیجور خووه تا شو وخت مفتو
مث دوشو، پریشو، پس پریشو
برو بعدش بنیش به دختن گو
از اولا وخ بریم امخت سر کو
باکنیم پامنا از کو دلنگو *
تمُشا باکنیم خنآ از او لو
یخ و برفی که افتو می کنه‌ش رو
که وخت عید و سالی که میشه نو
زیمین اوشا بده به گندم و جو

* مصرع‌های ستاره‌دار بعداً اضافه شده‌اند و در روخوانی شعر نیستند

معنی بعضی کلمات:

دِ آقل گربه‌مُن خفتیده افتو
دِ: در
آقل: حیاط
خفتیده: خوابیده
افتو: آفتاب

ملوچّا غوره می‌چّینن گَلِ مو
ملوچ: گنجشک

شلنگه ورگیر او لقا بشن او
او لقا: اون گوشه
بشن: بیفشان، آب بپاش
او: آب

هنکش کن که گربا وخسه از خو
هنک: خنک
وخسه: بلند شود
خو: خواب

هناش کن گربَه‌آ بش باگو بدو
هنا کردن کسی: کسی را صدا زدن
باگو: بگو

که ایفتاده همه جا پشت سرت چو
ایفتاده: افتاده
چو: شایعه

که گفتن شوئرت درآرد سرت هو
درآرد: آورد
هو: هوو، زن دوم

چش کو:
چشم کبود (کسی که چشم سبز یا آبی دارد)

که مرد اووه زن او مثل بلگو
بلگو: چیزی که در مسیر آب میگذارند تا مسیر آب عوض بشود، درپوش
ضرب المثل سنجانی هستش میگن: مرد اووه زن بلگووه یعنی مرد مثل جوی آبه و زن مثل چیزیه که مسیرش رو تعیین میکنه

که بفته تو‌ دل گربا مگر تو
بفته: بیفته
گربا: گربهه
تو: تاب، دل آشوب و نگرانی

که ایجوری که ای ایفتاده اینجو
ای: این
اینجو: اینجا

همیجور خووه تا شو وخت مفتو
شو: شب
وخت: وقت
مفتو: مهتاب

مث دوشو، پریشو، پس پریشو
دوشو: دیشب

برو بعدش بنیش به دختن گو
بنیش: بشین
دختن: دوختن، دوشیدن
گو: گاو

از اولا وخ بریم امخت سر کو
اولا: آن سمت
وخ: بلند شو
امخت: اونوقت
کو: کوه

دلنگو: آویزان

تمُشا باکنیم خنآ از او لو
تمُشا: تماشا
خنآ: خانه ها را
لو: لبه

یخ و برفی که افتو می کنه‌ش رو
رو: روان، ذوب

که وخت عید و سالی که میشه نو
وخت: وقت

زیمین اوشا بده به گندم و جو
زیمین: زمین
اوشا: آبش را

شعر و عکس‌ها و صدا خودم

دوبیتی‌های سِنِجانی ;)

به جز تو هوشکیا مو دوس ندارم
ناماخام هوشکیا یادم بیارم
شم از بس کی که گوربستم به یادت
مریض حال ایفتادم کرم خمارم

***

بیا تک مو حالم جا بیایه
هنام کن تو تن مو نا بیایه
چی شی میشه که تو شوگار تارم
مث تو مفتویی روشنا بیایه

***

دلم تنگ صداته ای قناری
همه ش یاد تنم ای یادگاری
دلت آخر نشد که رحم بیایه
بافرسی زنده ای؟ هسی؟ تیاری؟

***

جلو چشمامه دیم قری تو
موای بافته ی فری تو
خجالت کشتنت از چشمای مو
فرار و تعجیلی و شری تو

***

بیا تکم بنیش آروم بگیرم
برم شوغات باگو که خو نمیرم
دلم اشکشته، غیر از تو تو دنیا
کسیا ناماخام از همه سیرم

***

زمسون چش به را وقت باهارم
که از صرا برت شودر بیارم
به بونه ی شودری شنگی روباسی
بنیشی بینمت جختی کنارم

***

خوشا فصل باهار حال ملوچا
صدای بازی بچا تو کوچا
زیر زن مرزه موزول نورس
رو دندن ترشی غورا آلوچا

***

شعر و صدا و عکسها از خودم 😉

«خوش به حال قدیما» شعری از علیرضا باقری سنِجِانی

خوشال اُمّخ که خیلی بچه بودُم
سر کل پاپتی تو کوچه بودم


همیشه یه تونُک قاضی می کِردُم
می رفتُم تو کوچه بازی میکردُم

آش بُلغور می خوردُم یا کُلِه جوش
نون و ماسی بودا پاره وختا آبگوش


شوِ عید که میشد پِلو می خوردیم
فقط او شو ما یه کیفی می بردیم


سال یه وار لواس نو می دوختیم
فتیر و گِرده خشکه یم می پختیم


می گوربستُم بره لَتی کولوچه
ننم پرتم میکردا توی کوچه


چه خوب بود وقتی که میمُن میداشتیم
تللوا و کوکو جلوش میشتیم


چونو پیش میمُنه گوربه مکردُم
که آبروی آقاما می بردُم


ننم هی چنگول از رونم مگفتا
آقام با چشقوره بشُم میگفتا


مو خو گوشُم بری حرفا نابودا
همه فکرم تللوا کوکو بودا


مونوم ماخام ، مونوم ماخام ، میگفتُم
تللوا و کوکو به زور می گِفتُم


خوارُم بم می گفت ای پیس چُلمو
باخور لُپ گنده لوس شکمو


داشیم می گفت با خور آکله خونی
بَگی باخور یه وَخ دُما نامونی


آقام بشم می گفت ای آتیشکی
ننم می گفت چه شه بیری قشنگی


زمستون که می شد کُرسی میشتیم
هاپا هم دور کُرسینه منشتیم


آقام هَمش منشتا کُلّه بالا
پا شا دراز میکرد تا توی چالا


وقتی شومشا می خورد یه لایی منشتا
دندون دسّیاشا با زون مِلشتا


هر وخ میمُد خونه با داد و بیداد
نَنَم از ترس جُا بشا نَمیداد


دلُم خوش بود به یکی گربه توله
مکردُم گردنش مُره مازوله


آقام گربه تولا منداخ تو کوچه
می گفت اخ بیری زن تُف بیری بچه


دلُم مسوخ بره دسا ترکش
سر گرّو کلای چرک چرکش


چه خوش بود او شوآی شو نشینی
نُخو چی کشمش و گردو تو سینی


مِنِشتیم تا سحر شوغات گفتن
آقام می گفت بلّید بچّا باخفتن


اگه یه شو کمی اُدو می خوردُم
صُبش از خجالت خوب بود میمُردُم


خوشا اُمّخ که هاپای رفیقا
وتّو ویلون بودیم تو صرا باغا


صرا قصیه و سه لاله فیجون
برو بچای او کوچا سنجون


چه خوب بود با غلوم عمّه سارا
ناهار دُرُس مِکردیم توی صرا


شویر عمه بزرگم کله طوقون
صدا مکرد غلوم آهای غلوم جون


خرَ در رفت بگیرش بی صاحاب مُون
بَدو بَدو ببم قدتا قربون


توِسون با پسر خانم آغا
میرفتُم به جونه کپه غلاغا


آقام می گفت تونُم هو چی نمیشی
همش با آدمای بد مینیشی


چه طو پسره او غُلملی گرّه
شده شوفور ماخا ماشی بخرّه


پسره کله قدیر خمیر حا کن
توی شر خریده خونه و دوکن


پسر کوشکه داییت میرزا ملنگه
سواد دار و خوب و زلُّ و زرنگه


اونم پسر خالت سُلطون شلخته
همه می گن که وضش تخته تخته


پسر مو فقط گردن کلفته
اینم شانسه مونه شانسُم با خُفته


همش تعریف مکرد از بچا مردُم
مونم گوشی به حرفاش نمکردُم


آخه اُمخ غم هوچی نداشتُم
دو تا بز غاله و یه برّه داشتُم


فروختُم و اومدُم شر نشینی
خدا کُنه شوفوره خیر نبینی

علیرضا باقری سنجانی
سال ۱۳۷۱

خوش به حال قدیما شعری از علیرضا باقری سنجانی، عکس‌ها از حمیدرضا محمدی

طنز آموزش لهجهٔ اراکی امیر سنجری و مهدی رحیمی

مجموعهٔ ده قسمتی طنزی با عنوان آموزش «زبان» اراکی سالها پیش در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شد. الان نگاه کردم آنها را به راحتی نمی‌توان از طریق جستجوی گوگل پیدا کرد. فکر کردم اگر اینجا در دسترسشان بگذارم به کار علاقمندان می‌آید.

این توضیح را برای غیراراکی‌ها بدهم که لهجهٔ این سری اغراق شده و به شدت آمیخته به طنز است.

آموزش زبان اراکی – قسمت اول
آموزش زبان اراکی – قسمت دوم
آموزش زبان اراکی – قسمت سوم
آموزش زبان اراکی – قسمت چهارم
آموزش زبان اراکی – فرهنگ «جُن»
آموزش زبان اراکی – فرهنگ «جُن» بخش دو
آموزش زبان اراکی – قسمت هفتم
آموزش زبان اراکی – محلات اراک
آموزش زبان اراکی – بیماریها و غذاها
آموزش زبان اراکی – حیوانات

تصاویر تولید شده توسط هوش مصنوعی برای جورچین ایرانی

چند روز پیش می‌خواستنم با هوش مصنوعی (بینگ ایمیج کریتور) برای کاشی‌چینی یک عکس نمادین درست کنم. بگذریم که در فهماندن آن که قطعات جورچین من مربعی ساده است و پیچیدگی‌های یک پازل واقعی را ندارد چندان موفق نبودم. اما خروجی کار به نظرم خارق‌العاده و دیدنی است.

ببینید: