حالم خوب نیست

«در سرزمین قدکوتاهان

معیارهای سنجش

همیشه بر مدار صفر سفر کرده‌اند»

… و من توقف کرده‌ام.

واقعیتش به نظرم نوشتن، آن هم نوشتن از خود در جایی که ممکن است هر آن رهگذری -غریبه یا آشنا- نظری به آن بیندازد، خیلی خطرناک است. تمامی ضعفها، عقده‌ها و حماقتهای آدم، یک جا برملا می‌شود. اما یک خوبی هم دارد و آن این که آدم دیگر ترسی از پرده بر افتادنهای بعدی ندارد. راستش امروز داشتم با خودم فکر می‌کردم که آدم اگر بزرگ یک دسته آدم کوچک باشد ارزش آن را ندارد که کوچکترین یک دسته آدم بزرگ باشد. می‌دانم که از روی این جمله می‌خوانید که دارم به تمامی آدمهای اطرافم توهین می‌کنم و عقده خود بزرگ بینی دارم و و و … . راستش امروز کمی ناراحتم، بهتر است کمتر بنویسم و کمتر عقده‌ها و ضعفهایم را رو کنم.

خانه آماده است!

خوب! حالا دیگر می‌شود در این خانه زندگی کرد: از پنجره منظره بیرون را دید و پس از کار روزانه سر سفره روزی آن نشست! (خوب! انتظار زیادی نداشته باشید: من خیلی آدم بامزه‌ای نیستم!)

این عکس را از حال و هوای فعلی اینجا نگه می‌دارم، چون رنگ و بوی اینجا -همچنان که قبلا گفتم برای جای دیگری در نظر گرفته شده بود- به نظرم خیلی خوشایند اینجا نیست. شاید اگر بعداً حوصله داشته باشم عوضش کنم. به هر حال رنگ و بو خیلی مهم نیست، مهم آن چیزیست که اینجا می‌نویسم. قصد دارم اینجا کمتر به کامپیوتر و اینترنت و مانند آن بپردازم (بیشتر مزخرفاتی مثل این را خواهم نوشت، در مورد مطالب اینچنینی هم زیاد خودتان را اذیت نکنید: خود من هم نمی‌دانم بعضی وقتها چه‌م می‌شود که اونجوری می‌شود!)، اما محض اشاره، اگر از فیدخوانهای آنلاین استفاده می‌کنید (من خودم از نت وایبز استفاده می‌کنم، این هم وضعیت فعلی برگه اول صفحه نتوایبز من [من ذوق بچه‌گانه‌ای برای نشان دادن بازیچه‌هایم دارم: برایتان عادی می‌شود!])، می‌توانید با کلیک بر روی آیکون فید پایین ستون سمت راست و با استفاده از چند دکمه‌ای که پایین صفحه مشاهده می‌شود، مستقیماً با استفاده از چند سرویس معروف، مشترک فید وبلاگ من شوید.

چرا وبلاگ می نویسم؟

نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم باید بگویم که چرا این کار را می‌کنم (انگار همه با هدفی وبلاگ می‌نویسند!). چرا؟ در هر صورت من (فعلا) برای حفظ و افزایش مهارتهای نوشتاریم می‌نویسم (شاید بعداً هدفم عوض شد!). من اعتقاد دارم که برای این خوب بتوانم صحبت کنم باید زیاد حرف بزنم (واقعیتش من آدم خیلی کم حرفی هستم و البته آن مقداری هم که حرف می‌زنم بیشتر با خودم است!) و همین طور برای این که بتوانم بنویسم باید نوشتن را زیاد تمرین کنم. شاید اگر تصمیم گرفته‌اید وبلاگ مرا بخوانید (البته خودم می‌دانم که فعلاً هیچ خواننده‌ای ندارم، این را برای خوانندگان اعصار بعد می‌گویم که گذرشان به اینجا می‌افتد) به خاطر این حرف من تصمیمتان را عوض کنید! چون من برای خودم دارم می‌نویسم نه برای شما! در هر صورت این هم یک جورش هست! می‌توانید تصمیمتان را بگیرید!

حرف اول

سلام!

این یکی از آن فکرهای خوبی بود که امروز به ذهنم رسید. واقعیتش چند روزی بود که شدیداً به فکر راه‌اندازی یک وبلاگ و بهره‌مند کردن جامعه انسانی از روزنوشتهای درربارم(!) بودم. اما باز هم آن مشکل همیشگی مانع بود : وسواس انتخاب اسم، انتخاب نوع سرویس و مانند آن. نمی‌دانم چطور شد که سر یک اسم (چیزی مثل گذار) با خودم به توافق رسیدم، اما خوب این اسم قبلاً ثبت شده بود و باید اسم دیگری انتخاب می‌کردم (فکر می‌کنم به اسم اعتقاد چندانی ندارم اما خوب …).

در مورد سرویس هم هر کدام را به یک دلیل کنار گذاشتم:

بلاگر: مجانی است، پس می‌توانم امیدوار باشم که بقای نوشته‌هایم می‌تواند بیش از عمر من باشد. خوب این خوب است. اما چند مشکل بزرگ: تاریخ شمسی (جاوااسکریپت؟ نه …)، آن نوار مسخره بالای آن هم که تناسبی با نوشته‌های فارسی ندارد (مال شما دارد؟ آدرس بدهید!) و البته این که به خاطر همان نوار مسخره و احتمالاً چیزهای دیگرش نمی‌توان طرح آن را با استاندارد w3.org همخوان کرد (اینجا را هم ببینید). (واقعاً آخر چقدر مهم است که با یک استاندارد سخت گیرانه و شاید الکی همخوان باشیم؟)

مجانیهای دیگر (وردپرس دات کام، بلاگسام و بلاگثینگ) را هم بعد از آزمایش کنار گذاشتم. البته در این زمان (خوانندگان اعصار بعد متوجه باشند!) وبلاگز دات یو اس هم عضو جدید نمی‌پذیرد. اما خوب از اسمش خوشم نمی‌آید و اگر هم … .

از طرف دیگر حدود یک ماه (؟) پیش یک ایده درخشان (D-:) به ذهنم رسیده بود و قصد داشتم آن را در قالب یک سایت اینترنتی پیاده‌سازی کنم. برای همین و مطابق با کارکرد آن ایده نام gozir.com را ثبت کرده بودم. اما خوب (من معمولاً همیشه! در نوشته‌هایم دچار یک تکیه کلام خاص می‌شوم، گهگاه نوشته‌هایم را ویرایش می‌کنم و سعی می‌کنم از تعداد تکرارها کم کنم. اما خوب! …گفتم که گفته باشم!) با توجه به آن که بعید به نظر میرسید انگیزه‌ام آنقدر کافی باشد که بتواند این کار را تمام کند، یک بار در اوج ناامیدی در روزهای آغاز سال (فکر می‌کنم)، روی آن دامنه وردپرس نصب کردم و سعی کردم وبلاگ شخصیش کنم. اما بعد با بازگشت امیدها (!) دوباره همه چیز را پاک کردم و منتظر ماندم که انگیزه کار خودش را بکند اما خوب … .

فکر خوب من که امروز یقه‌ام را گرفت آن بود که (با توجه به …) بهتر است فعلاً از همین نام ثبت شده استفاده کنم. بعداً اگر نظرم برگشت یک کاریش می‌کنم.

دوست داشتم سر فرصت، نوشته‌های آغازین بعضی وبلاگهایی را که معمولاً می‌خوانم نگاه کنم، یکی دو بار هم سعی کردم این کار را بکنم اما …. اما خیلی هم بد نشد! چون فکر می‌کنم از نوشته آغازین خودم خوشم آمده!

احتمالاً بعدها در مورد خودم بیشتر خواهم نوشت، محض شروع بدانید که من حمیدرضا محمدی هستم، بیست و پنج سال دارم، لیسانس کامپیوتر (نرم‌افزار) از دانشگاه اصفهان دارم و در شهر محل تولدم (سِنِجان، نزدیک اراک) ساکن هستم. مدتی در شرکت گاز کار کرده‌ام و اکنون در قالب فن‌آوران داده‌افزار کارا بعضی علاقمندیهایم را دنبال می‌کنم. (کافی بود؟ اینجا را هم ببینید.)