دربارهٔ من:
آخرین نظردهندگان:
- Anonymous دربارهٔ تماشای ریحان
- لیام دربارهٔ @hrmoh
- سمانه ، م دربارهٔ @hrmoh
- M دربارهٔ شرح یک تجربه: سیانوژن روی گوشی LG Optimus 4X
- مسعود دربارهٔ @hrmoh
مشترک شوید:
ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.
جستجو:
مصاحبه
۸۵/۱۱/۰۶هفتهنامهی عصر ارتباط در یکی از شمارههای اخیر خود مصاحبهی جالبی دارد با مدیرعامل شرکت سروشرسانه. محور بحث قضیهی تولید گوشی تلفن همراه است اما در این میان صحبتهایی مطرح میشود که تا حدود زیادی میتواند روشنگر سطح فکر و نوع تلقی مدیران و گردانندگان دولتی یا متکی به دولت ِ فناوری اطلاعات کشور از فناوریهای روز و نحوهی برخورد با آنها باشد. تکههایی از صحبتهای مصاحبهشونده را به عینه نقل میکنم:
دسترسی به اینترنت لازم است اما كافی نیست. وقتی دسترسی به اینترنت ایجاد میشود، ما از ریختههای دیگران استفاده میكنیم. بسیاری از این سایتهایی كه هم اكنون در دسترس افراد جامعه قرار دارد سایتهای مخربی هستند چه از نظر سیاسی، مذهبی و یا اخلاقی. بنابراین در كنار توسعهی شبكه باید حضورمان را در این بستر پررنگ كنیم. از همین رو با هماهنگیهایی كه انجام شد، قدمهای موثری در زمینه فیلترینگ برداشته شد. من نمیخواهم وارد بحث فیلترینگ شوم، چون بحث پیشپا افتادهای است و دنیا به این موضوع رسیده كه باید فیلترینگ صورت گیرد و اگر زمانی بحث حقوق بشر مطرح میشود، همه داستان است. تمامی انسانها نیز خود را فیلتر میكنند و در مملكت ما نیز قدمهای خوبی در این زمینه برداشته شده است.
موضوع اینترانت ملی گام موثری است كه بتوانیم جامعه را ایمنسازی و از آسیبهای جدی اینترنت حفظ كنیم ضمن اینكه در این میان هزینهها نیز تعدیل خواهد شد.
… راهاندازی ایرانسیما یكی از گامهای اساسی است كه در جهت تولید محتوا برداشته شده است …
سازمان صدا و سیما میتواند ساكت بنشیند و یكی گوشی تولید كند و بعد بگوید مسئولیت انتقال صدا و تصویر با من است و من این سرویس را ارائه خواهم داد، …، اگر از چند جهت به این موضوع نگاه كنیم، تولید گوشی تلفن همراه یكی از وظایف ماست. اگرنه چرا نرفتیم در صنعت یخچالسازی سرمایهگذاری كنیم! …
در این صفحه میتوانید متن کامل مصاحبهی مدیر کاملاً خصوصی ِ سروش رسانه را با عصر ارتباط مطالعه کنید.
کاری که باید انجام شود
۸۵/۰۵/۰۵خط فارسی به گونهای نوشته میشود که حرکات حروف (کسره، ضمه و فتحه) در آن نمایش داده نمیشود، همچنین در مواردی املای کلمات با نحوهی تلفظ آنها متفاوت است. این مسأله باعث میشود که تهیهی بسیاری از ابزارهای نرمافزاری مرتبط با این زبان نیازمند وجود یک بانک اطلاعاتی کامل از تلفظ کلمات آن باشد. ایدهها و نرمافزارهای اینچنینی که من الان در ذهن دارم یکی نرمافزار تبدیل متن به صحبت یا بازخوانی متن فارسی است و دیگری یک نرمافزار تشخیص کامپیوتری وزن عروضی اشعار فارسی.
از طرف دیگر تولید چنین بانکی نیاز به حجم بالایی از کار نیروی انسانی برای جمعآوری، دستهبندی، ورود و تضمین صحت اطلاعات دارد که انجام آن از عهدهی اشخاص و حتی شرکتهای خصوصیی که ممکن است از تولید چنین بانکی سود ببرند خارج است. حتی اگر شرکتی هم چنین بانکی را تولید کند، مطمئناً به واسطهی انگیزههای مالی از عرضهی باز، عمومی و رایگان این محصول خودداری خواهد کرد.
این کار، کاری است که به نظر من باید توسط دولت انجام شود و محصول نهایی نیز به صورت رایگان و با ساختار باز در اختیار عموم قرار گیرد. حتی به نظر من دولت موظف است این کار را برای سایر زبانهای خاص محدودهی جغرافیایی کشور نیز با اولویتبندی مناسب به انجام برساند که البته بعید است حتی برای زبان فارسیش هم کسی به این زودیها به فکر بیفتد.
بد نیست نهادهای دولتی ِ مرتبط با فناوری اطلاعات، به جای جنبهی ملی بخشیدن به طرحهایی که از اساس در مورد آنها بحث و سؤال وجود دارد (سیستم عامل ملی، کامپیوتر ملی و مانند آنها) به فکرها و ایدههایی بپردازند که انجام هر چه زودترشان برای حفظ و تقویت بنیانهای ملی کشور (که زبان یکی از مهمترین آنهاست) ضروری است.
سیستم عامل ملی
۸۵/۰۴/۲۶
با این طرح فارسیسازی یا بومیسازی لینوکس و نرمافزارهای کدباز مبتنی بر آن از پایه و اساس مشکل دارم! فکر میکنم این طرح، طرح اشتباهی بوده و نباید انجام میشده، لااقل این طوری نباید انجام میشده (به عنوان توضیح بد نیست تأکید کنم که من حداقل در این نوشته مشکلی با فاز پیادهسازی نرمافزاری این طرح ندارم). اگر بانیان این طرح واقعاً در اجرای آن و نهادینه کردن آن در سازمانهای دولتی جدی باشند به لحاظ اشتباهات بنیادی هزینههای هنگفتی را به صورت هزینهی مجدد بر دوش بیتالمال خواهند گذاشت، به گونهای که هزینههای بیهوده و پولهای به هدر رفته در این طرح شاید اگر توسط یک ناظر بیطرف مورد محاسبه قرار بگیرد بیشتر از مبلغی باشد که به قول آقایان در صورت پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی -بدون اتکا بر سیستم عامل و نرمافزارهای ملی- در قالب خرید نرمافزار از کشور خارج میشود (البته احتمالاً آقایان ترجیح میدهند این پول دور ریخته شود تا از کشور حتی به صورت ضروری و مفید خارج شود 😉 ، هر چند بعید است حتی اجرای جدی این طرح هم مانع از خروج سرمایه از کشور به آن صورتی آقایان قصد دارند از آن ممانعت کنند بشود).
یک نوشتهی فجیع!
۸۵/۰۴/۲۴این که «علم» انبوهی از مفاهیمی است که باید برای درکشان زحمت کشید و نگاه تحقیرآمیز به بعضی برونریختهای دانشهایی که موضوعشان پرداختن به -به ظاهر- یک سری مفاهیم بدیهی است طرز تفکری بوده که گرفتار آن بودهام و البته الان هم با درجاتی به شکل آگاهانه یا ناآگاهانه گرفتار آن هستم.
توفیق تصادفی قبول شدن در رشتهی کامپیوتر و تحصیل در آن یکی از اتفاقاتی بود که در تعدیل این طرز تفکر من نقش داشت، چرا که پایههای رشتهای را که در آن تحصیل کردهام یک سری مفاهیم به ظاهر بدیهی و سادهی ریاضی و غیرریاضی (شمارش، روایت مجدد فرایندهای ساده با زبان کد [برنامهنویسی] و …) تشکیل میدهد.
آشنایی با اینترنت و وبگردی کمک دیگری به تضعیف این طرز تفکر در من بوده: جایی که میبینی برای سادهترین و بدیهیترین کارها و رفتارها دستورالعمل ارائه میشود و انبوهی از متخصصانی که روزانه در این شبکهی عظیم به تولید و انتشار محتوا مشغولند، در واقع دارند خیلی از پاسخهای ساده و خام ذهنیشان را به پرسشهای شخصی خودشان سازماندهی و مستند میکنند و از جانب دیگر انبوه مخاطبان این عرضهکنندگان محتوا به طور مدام اما به صورت غیرسازماندهی شده مشغول مشارکت در تکمیل این مستندات و تبدیل آنها به اجزایی از پایگاه دادههای عظیم دانش بشری هستند. روندی که شاید به روزی منتهی شود که یافتن پرسشی هر چند انتزاعی که در این پایگاه دادهها پاسخی برای آن یافت نشود کاری مشکل باشد (میدانم! به شکل فجیعی خیالبافی کردم 😉 و البته سادهلوحانه یک بینهایت بدیهی را محدود و تمام شدنی پنداشتهام!).
آیا بیشتر وبلاگخوانها خودشان وبلاگنویسند؟
۸۵/۰۳/۲۵بیشتر مشتریان شعر روز (مخصوصاً آثار شاعران نوظهور و کمتر شناخته شده) آنهایی هستند که میخواهند شاعر شوند یا شاعر بهتری باشند، به همین ترتیب بیشتر مشتریان آثار داستانی نیز کسانی هستند که میخواهند داستاننویس شوند یا داستاننویس بهتری باشند. برای این که از تعداد مخالفانم کم کنم اشاره میکنم که مشتری در اینجا کسی که پول میدهد نیست و بیشتر آن کسی است که علاقمندی وافر از خود نشان میدهد. اگر با ادعای اولیه من موافق باشید احتمالاً میتوانید با من در این قضیه در عرصههای دیگری که در آنها آثار هنری و فرهنگی تولید میشود از قبیل نقاشی، عکاسی و … نیز موافق باشید و اعتقاد داشته باشید که درصد بالاتری از مشتریان تولیدات این عرصهها کسانی هستند که خودشان دستشان در همان کار است. البته فکر میکنم وجود این علاقمندی از لازمههای پیشرفت و ارائه آثار نخبه در این عرصهها باشد به عنوان نمونه از جامعهی فرهنگیی که در آن تعداد شاعران زیاد است و به تبع آن شعر مشتری زیادی دارد میتوان انتظار شعر جهانی و برگزیده داشت (کسی به درستی عکس این قضیه هم اعتقاد دارد؟).
مرادم از طرح این ادعا بررسی میزان درستی این قضیه در جامعهی افرادی است که وبلاگ دارند. وبلاگ رسانهی جدیدی است که میتواند در سرند کردن وقایع روز و همچنین دغدغههای جامعه و عرضه سریع آنها به مخاطب بسیار مؤثر و کارا باشد. بسیاری از ما مشتری سایتهای خبری و اطلاعرسانی با آن رویکردهای خاص و جهتگیریهای سیاسیشان نیستیم و این وبلاگها هستند که عنوانهای توجهبرانگیز آنها را به همراه دیدگاههای شخصی و با زبانی قابل تحملتر به ما میرسانند. این کارکرد وبلاگ در کنار دیگر ویژگیهای آن، آن را برای ما تبدیل به رسانهای جالب و جذاب نموده است. بسیاری از کسانی که دسترسی اینترنت با فرکانس بالا دارند پس از مدتی متناسب با علایق خود مشتری تعدادی از وبلاگهای خاص میشوند.
با این مقدمه به سراغ این پرسش میروم که عادت وبلاگنویسی چقدر بر عادت وبلاگخوانی تأثیر میگذارد؟ به زبان دیگر یک وبلاگخوان عادی وقتی تبدیل به یک وبلاگنویس میشود چقدر عادت وبلاگخوانیش دستخوش تحول میشود؟ و یک سؤال دیگر این که آیا همچون قضیهای که در پاراگراف اول مطرح کردم میتوان معتقد به این بود که بیشتر مشتریان وبلاگها آنهایی هستند که خودشان وبلاگ مینویسند؟
در مورد خودم: من پیش از آغاز وبلاگنویسی وبلاگ زیاد میخواندم و الان هم همان روند را ادامه میدهم، با این حال نمیتوانم مطمئن باشم که رو آوردن به این فعالیت باعث قوت گرفتن بیش از حد عادت وبلاگخوانی من نشده است (هر چند خودم چنین حسی ندارم). اما آیا وبلاگخوان بودن من باعث وبلاگنویس شدن من شد؟ تا حدودی حداقل تا آنجا که مربوط به اولین وبلاگم میشود که به نوعی وبلاگی با انگیزههای تجاری است فکر نمیکنم پاسخ منفی به این سؤال خیلی پاسخ نادرستی باشد، اما در مورد اینجا، …، نمیدانم، شاید پاسخ مثبت باشد هر چند دوست ندارم اینطوری باشد و با پاسخ مثبت به آن خیلی موافق نیستم!
«من»
۸۵/۰۳/۰۱«من» موجودیتی حساسیتبرانگیز است، تنشزاست، سؤال ایجاد میکند، باعث بحث میشود و گروهی را در برابر گروهی قرار میدهد. اگر مخالفید یک لحظه به «من»هایی فکر کنید که ازشان خوشتان نمیآید، به «من»هایی که به نظرتان پایشان را از گلیمشان درازتر کردهاند، به «من»هایی که در ذهنتان ازشان پرسیدهاید «مگر تو کیستی که …؟». شاید حتی شما هم مثل من -البته در یک مقطع زمانی خاص- نسبت به «من» آلرژی داشته باشید و هر جا «من»ی اظهار وجود میکند در برابرش موضع بگیرید.
اما جدیداً من به این «من» علاقه ویژهای پیدا کردهام: حس «بودن» به آدم میدهد این «من»، حس «بیشتر بودن»، حس بینیازی، حس استقلال، حس این که لازم نیست از آنچه هستی خجالت بکشی یا سعی کنی «فلانی» بشوی یا کاش «فلانی» بودی. حس این که لازم نیست برای آن که حق داشته باشی یا درست بگویی باید حتماً جزئی از یک «ما» باشی. میدانید «من» آدم را از قوم و قبیله و ملت و امت بینیاز میکند و به او حق میدهد بدون آن که «عددی» باشد فقط به اتکای بودن خود باشد و حق داشته باشد.
شاید برای همین باشد که این روزها سعی میکنم همه جا اگر کاری میکنم و اثری باقی میگذارم، این «من» را حتی اگر زاید به نظر برسد به یک صورتی به نتیجه آن کار الصاق کنم. فکر میکنم این کمک میکند که «من» ِ من، «من»ی بزرگتر باشد، بیشتر دیده شود و ندیده گرفته شدنش سختتر باشد.
پیشنهاد
۸۵/۰۲/۲۷رعایت یک استاندارد مدون از سوی قشر فعال وبنویس و وبساز میتواند کلید اساسی حل بسیاری از مشکلاتی باشد که در حال حاضر گریبانگیر فارسیزبانانی است که تلاش میکنند با استفاده از ابزارهای موجود در وب منابع و متون مورد نظر خود را به زبان مادری بیابند و از آنها استفاده کنند. مشکلاتی همچون وجود شکلهای مختلف برای حروف ک و ی و مشکلاتی که ممکن است بر اثر استفاده از نیم فاصله برای جستجوپذیر بودن وبنوشتهها پدید آید در کنار برخی مشکلات قدیمیتر رو به امحاء نظیر استفاده از استانداردهای غیریونیکد در سایتهای اینترنتی باعث بروز چندشکلی در متون میشود به گونهای که اغلب مجبوریم برای دستیابی به متون حاوی مجموعه یکسانی از عبارات کلیدی ترکیبهای گوناگونی از شکلهای مختلف اجزاء عبارات را به کار بگیریم.
فعالیتهایی که تا کنون در جهت حل این معضل صورت پذیرفته اغلب شخصی بوده و در قالب توصیههای وبنویسان به خوانندگانشان ارائه گردیده است. برای نمونه این یکی را ببینید. به نظر میرسد ظهور یک تشکل دموکراتیک، خودجوش و فعال از میان همانانی که تا کنون یابنده راهحلهای مشکلات ابتدایی زبان با استاندارد بینالمللی یونیکد و ارائهدهنده ابزارهای لازم جهت بومیسازی بستههای نرمافزاری مدیریت محتوی بودهاند و همچنین همانانی که تولیدکننده یا عرضهکننده محتوای فارسی بر روی وب بوده و هستند راهحل نهایی این معضلات باشد. این تشکل باید دموکراتیک اداره شود از آن جهت که راهحلهای شخصی و یک جانبه حتی اگر از سوی افراد نخبه و با استعداد انکارناپذیر ارائه گردد معمولاً مقاومتبرانگیز است، لذا لازم است در اخذ تصمیمات مهم برای استانداردسازی زبان وبنویسی پس از ارائه راهکارهای مختلف و مزایا و معایب هر یک رأیگیری به عمل آید و راهکار برگزیده اکثریت به عنوان راهکار استاندارد معرفی شود.
این تشکل لازم است مستندات تصمیمات خود و همچنین ابزارهای لازم جهت اطمینان از رعایت استانداردها را در قالب یک سایت اینترنتی در اختیار جامعه وبنویسان قرار دهد. ابزارهای مورد نیاز باید توانایی بازخوانی متون سایتهای اینترنتی و بررسی میزان تطبیق آن را با استانداردهای مورد قبول تشکل داشته باشد. ابزارهای ارائه شده از سوی کنسرسیوم وب میتواند سرمشق تولیدکنندگان این ابزارها باشد. در ضمن باید کاربران تشویق شوند با در دید گذاشتن نمادهای این تشکل در سایتهای خود (باز همانند آنچه درباره کنسرسیوم وب صورت پذیرفته) دیگر وبنویسان را با این استانداردها و لزوم رعایت آنها آشنا سازند.
آینده زبان وبنویسی ما با شکلگیری چنین تشکلی به جای آن که توسط شرکتهای خارجی تولیدکننده نرمافزار تعیین گردد میتواند در دست خود ما باشد.
قومیت پرستی
۸۵/۰۲/۲۵قومیت پرستی نوعی دفاع در برابر احساس حقارت است، یک نوع عصبیت است. فرقی نمیکند که قومیت پرست فارس باشد یا ترک و کرد و مانند آن. من گاهی در برابر کسانی که به صورت افراطی سعی در اثبات برتری قومیشان دارند عصبی میشوم و پیش آمده که با وجود آن که از اساس با حقایقی که طرفم به آنها اتکا میکند مخالفتی نداشتهام در برابر هر چه که او میگوید ایستادهام (از رفتار خودم دفاع نمیکنم، دارم اعتراف به یک ضعف میکنم).
این روزها این نوع رفتار قومیت پرستانه را در وبگردیهایم بیشتر بین ترکها میبینم. دقت کنید توجیهات و فلسفهچینیهای این یکی را. البته آبشخور بیشتر آنچه اینها میگویند تراوشات ذهنی قومیت پرستهای افراطی ترکیه است که پیشنیه خود را به سومریان (و نه اقوام ساکن جنوب روسیه) میرسانند و در همه جهات سعی در سرقت ریشههای تاریخی ملل دیگر و انتساب آنها به قوم خود دارند. نوع این نفی تاریخ واقعی و اتکا بر تاریخ جعلی میتواند از یک دیدگاه نمایانگر اظهار ندامت نسل امروزی از کردههای نسل پیشین قلمداد شود، حال آن که شجاعت و سلحشوری این پدران نفی شده شایسته افتخار و تمجید فرزندان آنهاست. جالب است بدانید که سرقت شخصیتها محدود به دانشمندان و شاعران ایرانی چون ابن سینا، ابوریحان بیرونی، مولوی و نظامی گنجوی نمیشود و یکی از وزرای سابق دولت ترکیه در مجمعی ادعا کرده حضرت محمد (ص) نیز ترک بوده است!
روزی امروز
۸۵/۰۲/۲۳دختر ایل بیگی : این از آن شعرهای قشنگ و عامی مسلک با لهجه اراکی است، اما کاش چیزی از آن حذف نمیشد
نفت هیچگاه تمام نخواهد شد! : از دیدگاه دانش اقتصاد
عکس : نوزدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
پشتیبانگیری از وبلاگ : احتمالاً بعداً پولی میشود، من فعلاً امتحانش نکردهام
ساعتهای مچی خارق العاده : آن مدل سیکو که عکسش پایینتر از همه است، خیلی جالب به نظر میرسد
دنیای برچسبها
۸۵/۰۲/۱۶قدیمیها ضرب المثلی دارند که میگوید:
هر چیز که خوار آید
یک روز به کار آید
پدرم به سفارش همین ضرب المثل عادت دارد وقتی توی کوچهها راه میرود اگر پیچی، مهرهای یا هر چیز ریزی سر راهش ببیند برمیدارد میگذارد جیبش و میآورد خانه! این شده که ما در خانه چهار پنج قوطی از این جور آت و آشغالها داریم و هر دفعه قصد سوئی به جانشان میکنیم به ضرب مثل کله میشویم!
الغرض! علت نقل این روایت آن بود که بگوییم حالا حکایت ماست! از دست دادن یادگاریهایی از دوران دانشجویی که دوستشان داشتم (مثل یک ویرایشگر متن گرافیکی مبتنی بر داس و چند پروژه درسی دیگر) باعث شده دچار وسواس شدیدی بشوم و تقریباً هر آت و آشغالی را که روی کامپیوتر تولید میکنم یا روی اینترنت به هر نشانیی که برمیخورم و حس میکنم روزی ممکن است به کارم بیاید یک جا نگه میدارم. این شده که مثلاً اگر داشتهام روی یک طرح گرافیکی کار میکردهام چون عادت دارم معمولاً هر جا تصمیم جدیدی میگیرم یا به مرحله جدیدی از کار میرسم، یک کپی جداگانه از کار تا آن لحظه را نگه میدارم، گاهی حجم این فایلهای میانی باورنکردنی شده. چون گاهی هم نتیجه این وسواسها به کار آمده و به دردم خوردهاند فکر میکنم با توجه به آن که نگهداری این آت و آشغالها هزینه آنچنانی ندارد ادامه این روند ضرری ندارد که هیچ، فایده هم دارد.
بحث اصلیم اینجا چیز دیگریست. چه شما وسواسهایی شبیه من داشته باشید چه نداشته باشید، اگر روزانه چند ساعت را پای کامپیوتر بنشینید به مرور زمان داشتههایی برای نگه داشتن و بعداً دوباره پیدا کردن و مراجعه کردن خواهید داشت و برای بازیابی احتمالاً مثل من به این واقعیت رسیدهاید که جستجوی نام فایلها همه جا راهکار کارامدی نیست. در خیلی از موارد نامها را به یاد نمیآوریم یا آنچه ما در ذهن داریم با نام واقعی متفاوت است. روش جدیدی که اخیراً دارد جهانشمول میشود برچسب گذاری آیتمهاست، از نشانیهای اینترنتی و عکسها شروع شده (حدس میزنم البته!) و دارد به همه چیز حتی خود آدمها سرایت میکند.
یکی از دلایل موفقیت شیوه برچسبگذاری این است که شخصی و سلیقهای است. مثلاً چون من در محتویات این نشانی اینترنتی اسم شهر محل زندگیم را دیدهام آن را با نام شهر محل زندگیم برچسب میزنم. حالا به احتمال قوی برای بسیاری دیگر ممکن است این نشانی از جنبههای دیگر اهمیت پیدا کند: جنبههای ادبیاتی، تاریخی، سیاسی و مانند آن. اما من هر دفعه این نشانی را بخواهم دوباره پیدا کنم به احتمال قوی با اسم شهر محل زندگیم به آن میرسم.
اما اینجا یک مشکل دیگر هم وجود دارد: حداقل برای من وجود دارد و آن این است که برچسبگذاری مؤثر به منظور بازیابی آیتمها بیشتر به این بستگی دارد که من چقدر از خودم شناخت داشته باشم و چقدر یادم باشد که برای چه چیزی دارم برچسب میزنم. در واقع خیلی از برچسبگذاریها -برای من به شخصه- مثل این بوده که نشانیی را به من بدهند و از من بخواهند موضوعات آن را بگویم! من فکر میکنم در زمان برچسبگذاری پیش از آن که سعی کنیم آیتمها را از دید موضوعی دستهبندی کنیم باید سعی کنیم به این فکر کنیم که «اگر فردا من خواستم این آیتم را دوباره پیدا کنم احتمالاً چه برچسبی را جستجو خواهم کرد؟» این مسأله باعث میشود تا از این روش و از این ابزار استفاده مؤثرتری بکنیم و مجبور نباشیم هر چند وقت یک بار برای حذف زوائد برچسبها و سازماندهی مجدد آنها وقت تلف کنیم.