شعر

همه ما در طول زندگی روزمره، تجربه‌های لذت‌بخشی از تعامل با صحنه‌ها، رویدادها، اجسام، جملات، آدمها و … را داشته‌ایم و داریم، تجربه لحظه‌های نابی که از لذت پر می‌شویم: یک جمله زیبا شاید پرمفهوم و شاید فقط خیلی رسا، تصویری ایستا که رابطه میان اجسام جا گرفته در آن حسی ناب را منتقل می‌کند، یک صحنه متحرک -یک تکه فیلم- که در آن تعامل اجزا ترکیبی گیرا را در برابر چشمان ما قرار می‌دهد یا به کمک صدا و یا موسیقی، داستانی را آن طور که به ما آن لذت دست می‌دهد برایمان بازگو می‌کند و یا در یک موقعیت بدیع با یک جمله یا حرکت فی‌البداهه لذتی از همان جنس را در خود احساس می‌کنیم، گاهی هم این تجربه لذت بخش تنها در اثر نوازش لحظه‌ایِ گرمای آفتاب یا خنکای نسیم به ما دست می‌دهد و مانند آن. گاهی این تجربه لذت‌بخش در یک آن به ما منتقل می‌شود و گاهی پس از دریافت یک کل از آن لذت می‌بریم. چارچوب زمانی در اینجا شاید خیلی مهم نباشد، می‌توان با صرف نظر از صرف نظر کردنیها این چارچوب زمانی را یک لحظه دانست. من این لحظه‌های ناب را (برای خودم و به زبان خودم) از هر جنسی که باشند شعر می‌نامم (چون شاید آن را بیشتر در شکلی از کلام که آن را شعر می‌نامند یافته‌ام). البته واژه اینجا خیلی مهم نیست، مهم این است که حرف مرا بفهمید و بدانید از چه چیزی صحبت می‌کنم.

CODE IS POETRY

گاهی ما خودمان در ایجاد این تجربه نقش داریم. چیزی که می‌گوییم، می‌نویسیم، نشان می‌دهیم، می‌کشیم، می‌خوانیم، می‌نوازیم، می‌سازیم و مانند آن شعر می‌شود. اغلب این گفتنها، نوشتنها، نشان دادنها و مانند آن که شعر می‌شوند در اثر یک موقعیت خاص و یک لحظه که آن را الهام می‌نامند دست می‌دهند. بسیاری از ما به تصمیم خودمان شاعر می‌شویم و تلاش می‌کنیم یا زیاد در موقعیت الهام قرار بگیریم و یا با تحلیل شعرهای دیگران و شعرهای واقعی خودمان و کشف رازهای آنها شعر مصنوعی! بسازیم. گاهی هم این شعرهای مصنوعی گونه جدیدی از شعر می‌شوند: یک منظره زیبا: سعی می‌کنیم در قاب یک تابلوی نقاشی عناصر شعری آن را -به صورت مصنوعی- تکرار کنیم و گونه جدیدی از شعر را می‌سازیم. بسیاری از آنها که حرفه‌شان شاعریست، حجم کمی از شعرهای مصنوعیشان ما را می‌گیرد. حتی حجم زیادی از آن حجم کم هم به واسطه آن که شعرگونگی شعرهای ناب دیگری را در خاطر ما متبادر می‌کنند برای ما ارزش شعر بودن دارند. به نظر من کسانی که برای شاعر شدن تلاش کرده‌اند تا از رازهای کشف شده صورت نهایی کمک بگیرند کمتر موفق بوده‌اند تا آنها که به جای صورت نهایی خط حرکتی منجر به الهام را دنبال کرده‌اند. رازهای نهایی کشف شده معمولاً تبدیل به قانون می‌شود و ناشاعران در چارچوبهای این قانونها خود را شاعر می‌نمایانند و این گونه می‌نمایانند که داشته‌های آنها شعر است. پس من و شما را به لذت بردن از آنچه در آن لذتی نیست می‌خوانند و احتمالاً ما را دچار آن زدگی‌ای می‌کنند که از آن دنیای شعری فاصله می‌گیریم و احتمالاً به خاطر این فاصله، از حظ آن گونه شعری محروم می‌مانیم. این قانونها گهگاه نوع یک شعر را هم در دید ما تغییر می‌دهند: یک روایت منظوم ممکن است به خاطر زبان روایی کلی آن گیرایی داشته باشد، اما معمولاً چون به ما آموخته‌اند که این یک شعر خوب است آن را به صورت تکه تکه تجربه می‌کنیم تا بلکه در تکه‌های آن لذتی را که می‌گویند این قطعه به ما می‌دهد پیدا کنیم. یا بر عکس یک نثر تأثیر گذار ممکن است چون عناصر یک نظم خوب و شاعرانه را در خود دارد برگزیده شده باشد اما به دلیل اطاعت از قانون عادت، تلاش می‌کنیم در آن عناصر یک مفهوم گیرا یا یک زبان گویا را جستجو کنیم.

گاهی این که ندانیم چرا از چیزی لذت می‌بریم، همین رازگونگی، باعث می‌شود بیشتر از آن لذت ببریم.