مردم خونخوار!

حل معما برای همه‌ی ما لذت‌بخش و سرخوشی‌آور است، حتی می‌شود گفت بیشتر وقتها این حل هوشمندانه‌ی معماها (و نه خود معماها)ست که ما را به خودش جذب می‌کند و برای همین حتی لازم نیست حلال معما خود ما باشیم تا از آن لذت ببریم. درباره‌ی واژه‌ی معما سختگیر نباشید: هر سخن دوپهلو و رندانه‌ای که فهمیدن معنای اصلیش نیازمند هوشمندی باشد می‌تواند یک جور معما باشد.

اینها مقدمه‌ای بود برای آن که درباره‌ی یکی دیگر از شعر(=بیت)های دوپهلو و معماگونه‌ی حافظ بنویسم (قبلاً هم یک مطلب در این مورد نوشته‌ام). بخوانید:

می‌خورد خون دلم مردمک دیده، سزاست!

که چرا دل به جگر گوشه‌ی مردم دادم؟!

معنای «خون دل خوردن» را می‌دانیم: یعنی به خود پیچیدن و گریه و زاری کردن از درد و غم و نگرانی و رنج. اما چرا خون دل؟: وقتی قسمتی از بدن ما زخمی می‌شود خونریزی می‌کند، شاعران فکر می‌کنند حتی وقتی دل و جان ما هم زخمی می‌شود خونریزی می‌کند و خون دل ما به شکل اشک بیرون می‌آید! پس به یک معنا خون دل را می‌توان اشک معنی کرد. با این تعبیر اشکالی ندارد که که کل عبارت «مردمک چشم من دارد خون دل می‌خورد» را معنی کنیم دارم اشک می‌ریزم و گریه و زاری می‌کنم. «جگرگوشه‌ی مردم» را هم که می‌شناسید؟ 😉 ، همین است دیگر: جزای عاشقیت و دل بستن به جگرگوشه‌ی مردم خون دل خوردن و گریه و زاری است.

اما شاید این شعر برایتان آشنا باشد: این بیت را معمولاً در کتابهای ادبیات (و از جمله فکر می‌کنم در کتابهای درسی ادبیات وقت تحصیل من) به عنوان نمونه‌ی ایهام می‌آورند. اما ایهام چیست؟: بعضی کلمه‌ها بیش از یک معنی دارند: مثلاً «شیر» می‌تواند هم آن شیری باشد که آدم آن را می‌خورد و هم آن شیری که خوراکش آدم است (و هم شیر آب!). وقتی در شعری اینجور کلمات طوری به کار بروند که بتوان با استفاده از معانی مختلف آنها برای شعر به معانی درست اما متفاوت و غیرمرتبط به هم رسید می‌گویند آن شعر در کلمه‌ی مورد نظر ایهام دارد. مثلاً این نمونه از مولوی (فکر می‌کنم البته، مطمئن نیستم) را ببینید:

آن یکی شیری که آدم می‌خورد

وان یکی شیری که آدم می‌خورد!

می‌بینید: فرقی نمی‌کند شیر کدام جمله را شیر نوشیدنی در نظر بگیریم و شیر کدام جمله را سلطان جنگل. پس این شعر در کلمه‌ی شیر ایهام دارد.

اما بیت مورد بحث ما از حافظ ایهامش در کدام کلمه است؟: کلمه‌ی «مردم» در گذشته علاوه بر همان معنی معمول امروزیش معنای «مردمک چشم» هم می‌داده، یعنی در این بیت هم می‌شود «مردم» را همان مردمک چشمی معنی کرد که در قسمت اول دارد خون دل را می‌خورد. داستان را با این معنا و با این دید نگاه کنیم: «مردمک چشم من» عاشق زیباییهای معشوقم شده و مثل خیلی عاشقهای دیگر غیرتی و ناموس پرست 😉 است! اما دل من کار اشتباهی کرده و سزاوار بلایی که مردمک چشم سرش می‌آورد هست: او رقیب عشقی مردمک چشمم شده! و به همین خاطر مردمک چشمم دارد حقش را کف دستش می‌گذارد: این آبی که از چشمم جاری است خون دل من است که مردمک چشمم دارد آن را می‌خورد!

می خورد خون دلم مردمک دیده ...

8 دیدگاه برای “مردم خونخوار!”

  1. ببین عزیز دلم معنی خون دلخوردنو نمیدونی
    نظر من فرق داره همین

  2. سهيلا ساىت جالبي هست ……….. ولي ما افغاني ها دنبال هيجان هستيم ……

  3. سلام به تمامی کسانی که اهل سنجان یا فیجان هستند والان ساکن تهرانند,لطفآ اگه میشه وبلاگ یا ایمیلتون رو برام در این صفحه بزارید؟!منم فیجونیم ولی الان به دلایلی ساکن تهرانم!من دنبال وبلاگ همشهریهام هستم.ممنون میشم

  4. به نظر من خیلی خوب و با معنی نوشته شده من خیلی از این داستان شما خوش امد

    زگهواره تا گور

    دانش بجوی

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.