… البته شهرت او هیچ ربطی به شغلش ندارد. در واقع جریان شهرت او به هنگامی برمیگردد که در سال ۱۹۳۳ میلادی پیرمردی ۶۰ ساله، دائمالخمر و بیمصرف بود که هیچکدام از مشروبفروشیهای نیویورک او را به داخل مغازه راه نمیدادند. تنها جایی که او میتوانست به مدد چانهدرازی و خوشصحبتی ذاتیش مشتریان مایهدار بار را وادار کند تا چند نوبت در روز مهمانش کنند مشروبفروشی آنتونی مارینو واقع در محلهی برانکس بود.
مارینو جوانک خوشپوش و ۲۷ سالهی صاحب بار به درآمد حاصل از مشروبفروشی قانع نبود. او به اتفاق دوستانش شامل ژورف مورفی شیمیدان سابق و ساقی ۲۸ سالهی کنونی بار، فرانسیس پاسکوا ۲۴ ساله صاحب مؤسسهی دفن و کفن، گرین راننده تاکسی و دنیل کرایسبرگ ۲۹ ساله میوهفروش به دنبال راههای سریع پول درآوردن بودند و در این راه «قانون» مانع مهمی بر سر راهشان به حساب نمیآمد. مارینو هم، همانند صاحب مغازههای دیگر، دل خوشی از مایکل ملوی نداشت و ترجیح میداد این الکلی بیمصرف دور و بر مغازهاش پیدایش نشود، تا آن که روزی پاسکوا به نکتهای در مورد مایکل اشاره کرد که مارینو پیشتر به آن توجه نکرده بود: مایکل میتوانست بهترین طعمه برای نقشهای باشد که سال قبل، مارینو و رفقا -که بعدها در روزنامهها به گروه «همپیمانان قتل» مشهور شدند- بر سر یک الکلی مردنی دیگر پیادهاش کردند. آنها طعمهی سال قبل خود را به کمک یکی از رفقای خود در شرکت بیمه، بیمهی عمر کردند، سپس به او سهمیهی بدون محدودیت و مجانی مشروب دادند و با همکاری ناآگاهانهی قربانی او را به کام مرگ فرستادند تا با گواهی کارشناس بیمه مبنی بر مرگ تصادفی بیمهشده، طبق بیمهنامه با عنوان نفعبرندگان جایگزین بیمهشدهی اصلی، ۸۰۰ دلار شرکت بیمه را تیغ بزنند.
مایکل ملوی طعمهی آسانتری به نظر میرسید، چرا که با آن اوضاع اعتیادش به الکل باید یکی از همان روزها از پا میافتاد. «همپیمانان قتل» با کمک دوستشان در شرکت بیمه این بار «مایکل» را با پرداخت ۱۷۸۸ دلار بیمه کردند. بیمه کردن مایکل بدون همکاری دوستشان در شرکت بیمه امکانپذیر نبود. هیچ کارشناس بیمهی دیگری مایکل را با آن اوضاع و بدون آن که با خودش صحبت کند بیمه نمیکرد، ضمن آن که آنها مایکل را -برای پرداخت حق بیمهی کمتر- ۴۵ ساله جا زدند. پس از مرگ «تصادفی» مایکل، ۳۵۷۶ دلار -معادل ۵۷۰۰۰ دلار به پول امروز آمریکا- به نفعبرندهی جایگزین در بیمهنامه(ها) یعنی آنتونی میرسید تا او آن را بین رفقا تقسیم کند.
بعد از آن که کار بیمهنامهها ردیف شد، مایکل، الکلی بیمصرفی که آنتونی هر روز به هر بهانه از بار بیرونش میانداخت، یک دفعه نور چشم آنتونی شد و آنتونی به او گفت که از آن روز میتواند در بار او هر چه میخواهد به صورت مجانی بنوشد. مایکل بیکله و بیخبر از همه جا -بی آن که به چیزی مشکوک شود- خوشحال از موهبتی که شانس نصیبش کرده تمام آن روز را -بیوقفه- در بار نوشید، طوری که وقتی اواخر شب مست و لایعقل و به سختی از در بار بیرون رفت و در تاریکی گم شد، گروه رفقا تقریباً مطمئن بودند که فردا خبر مرگش را خواهند شنید.
بقیهاش فردا …
فهرست چهار قسمت این ماجرا
قسمت اول : مایکل ملوی آتشنشان بود …
قسمت دوم : مایکل ملوی نیاز به کمک داشت
قسمت سوم : سگها هفت جان دارند، گربهها نه جان و مایکل ملوی …؟!
قسمت چهارم : شما نمیتوانید مایکل ملوی را بکشید
نیمه کاره گذاشتی این ماجرا رو!!
این ارسال های منو خواهد مرد!!!