علاقمنديها

فهرست شعرها

شعر قبلي

شعر بعدي

عاشقانه

(مرداد 74)

گر چه محكم‌تر ز قلبم دژ نبود
يك نگاه تو در آن را گشود

روزني كوچك در اين دژ خانه داشت
با رخ تو قصه‌اي مستانه داشت

روزن چشمم گذرگاه تو شد
جلوه‌گاه چهرة ماه تو شد

با تبسّمهاي سرخ و نازنين
در دلم شوقي فكندي آتشين

آتشي در سينه‌ام افروختي
كينه‌ها را در دل من سوختي

دل تمنّا داشت لبهاي تو را
ديدگانم روي زيباي تو را

بيستون قلب را فرهاد عشق
كند و داد آن كوه را بر باد عشق

كوه دل بر باد رفت و خاك شد
از بدي، زشتي، پليدي پاك شد

دانه‌اي از عشق با خود داشتي
با نگاهت در دلِ من كاشتي

نقش زد بر چهره‌ام مانيّ اشك
لحظه‌هاي سرد و بارانيّ اشك

در دلم تا لالة عشقت دميد
شد سياهيهاي قلب من سپيد

ديدة من از عطش لبريز شد
تا نگاهِ تو كبوترخيز شد

قلب فريادم تپش آغاز كرد
چون سكوتت در دلم جا باز كرد

لحظه‌هايم جاودان گرديده‌اند
تا رخ مهتابيت را ديده‌اند

شوقت آن روزي كه آمد سوي من
جلوه‌گاه شوق تو شد روي من

گر چه راه تو رهي بي‌انتهاست
انتها گر داشته باشد فناست،

جاودان رهپوي راهِ تو منم
دوستدارِ روي ماهِ تو منم