این که «علم» انبوهی از مفاهیمی است که باید برای درکشان زحمت کشید و نگاه تحقیرآمیز به بعضی برونریختهای دانشهایی که موضوعشان پرداختن به -به ظاهر- یک سری مفاهیم بدیهی است طرز تفکری بوده که گرفتار آن بودهام و البته الان هم با درجاتی به شکل آگاهانه یا ناآگاهانه گرفتار آن هستم.
توفیق تصادفی قبول شدن در رشتهی کامپیوتر و تحصیل در آن یکی از اتفاقاتی بود که در تعدیل این طرز تفکر من نقش داشت، چرا که پایههای رشتهای را که در آن تحصیل کردهام یک سری مفاهیم به ظاهر بدیهی و سادهی ریاضی و غیرریاضی (شمارش، روایت مجدد فرایندهای ساده با زبان کد [برنامهنویسی] و …) تشکیل میدهد.
آشنایی با اینترنت و وبگردی کمک دیگری به تضعیف این طرز تفکر در من بوده: جایی که میبینی برای سادهترین و بدیهیترین کارها و رفتارها دستورالعمل ارائه میشود و انبوهی از متخصصانی که روزانه در این شبکهی عظیم به تولید و انتشار محتوا مشغولند، در واقع دارند خیلی از پاسخهای ساده و خام ذهنیشان را به پرسشهای شخصی خودشان سازماندهی و مستند میکنند و از جانب دیگر انبوه مخاطبان این عرضهکنندگان محتوا به طور مدام اما به صورت غیرسازماندهی شده مشغول مشارکت در تکمیل این مستندات و تبدیل آنها به اجزایی از پایگاه دادههای عظیم دانش بشری هستند. روندی که شاید به روزی منتهی شود که یافتن پرسشی هر چند انتزاعی که در این پایگاه دادهها پاسخی برای آن یافت نشود کاری مشکل باشد (میدانم! به شکل فجیعی خیالبافی کردم 😉 و البته سادهلوحانه یک بینهایت بدیهی را محدود و تمام شدنی پنداشتهام!).
سلام حمید جان مطلب جالی بود منم دوربرگردان
ضمنا من ۴ هستم