مهندس

چند دقیقه‌ای می‌شود که توی فروشگاه کامپیوتر نشسته‌ام تا آقا پیام سرش خلوت بشود و کار ما را راه بیندازد. مدت طولانیی است که سر آقا پیام توی مانیتور است و همزمان با مشتریی که دارد برایش فاکتور صادر می‌کند صحبت می‌کند. من حوصله‌ام خیلی سر رفته و دیگر در و دیوار و دم و دستگاه و اجناس ویترین داخلی مغازه نمی‌تواند سرگرمم کند. بلند می‌گویم:

آقا پیام! میخوای برم بعداً بیام؟!

شرمنده مهندس که این همه منتظر موندی، دو دقیقه دیگه بشینی حله!

و در ادامه سرش را رو به مشتری که فاکتور را وارسی می‌کند برمی‌گرداند و می‌پرسد:

حله مهندس؟!

پسر نوجوانی در همین حین از در وارد می‌شود و سراغ جنسی از فلان مارک را می‌گیرد. صاحب مغازه پاسخ می‌دهد:

الان ندارم مهندس!، اگه میتونی صبر کنی آخر هفته میارم.

مهندس نوجوان 😉 می‌رود، مشتری وسواسی هنوز از پس فاکتور برنیامده و هر چند لحظه یک قلم فاکتور را نشان می‌دهد و می‌پرسد که این کدام قطعه است! تا این که روی یک قطعه نظرش عوض می‌شود و آقا پیام باز درگیر تغییر فاکتور «مهندس» می‌شود و باز سرش فرو می‌رود توی مانیتور. مردی از در وارد می‌شود:

سلام آقا!

آقا پیام بی‌ آن که سرش را بلند کند، پاسخ می‌دهد:

سلام مهندس! جانم، امر بفرمایید!

اعصابم دارد خرد می‌شود، انگار کار ما باید بعد از همه‌ی مهندسها راه بیفتد! مرد می‌پرسد:

بارها را آوردم، از طرف آقا حسام، کجا خالی کنم؟

صاحب مغازه صدا می‌زند:

جمال جان! بیا، انبارو نشون «مهندس» بده، بارا رو خالی کنه!

3 دیدگاه برای “مهندس”

  1. راست گفتی مهندس البته استفاده از بعضی الفاظ بعضی اوقات به صرفه است و کلی هندونه میزاره زیر بغل طرف حله مهندس

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.