حدیث نفس!

شما از تلفن همراهتان چه استفاده‌ای می‌کنید؟ بیشتر صحبت می‌کنید؟ پیامک می‌فرستید؟ یا …؟! این نمودار را ببینید:

از گوشی موبایلم چه استفاده‌ای می‌کنم

نمودار را از سایت گراف جم برداشته‌ام، از این صفحه. ایده‌ی این سایت آن است که بازدیدکنندگان و علاقمندان به سایت با کمک ابزارهای آن نمودارهای طنزآمیز و خنده‌دار درست کنند. بگذریم!

دو یا سه هفته پیش من گوشی موبایلم را (روشن و در حال کار) با ماشین لباسشویی شستم و بعد از آبکشی، از جیب کاپشنم بیرونش آوردم.

توصیه‌ی اقتصادی: اگر شما هم بلای مشابهی سر گوشیتان آوردید، اولین کاری که می‌کنید این نباشد که سعی کنید روشنش کنید تا ببینید کار می‌کند یا نه. سعی کنید بگذارید به اندازه‌ی کافی خشک شود، بعد …

به هر حال، توصیه‌ی بالایی حاصل جستجوهای بعد از واقعه -به دنبال راه علاج- است و من دقیقاً اولین کاری که بعد از بیرون آوردن آن از جیب کاپشنم کردم روشن کردن آن بود! روشن شد، البته فقط فلاش دوربینش. بعد از آن یکی دو باری گوشی را باز و بسته کردم. همه جایش را خشک کردم و امتحانهای مجدد، نتیجه‌ای جز حداکثر همان روشن شدن فلاش دوربین یا چراغ مادون قرمز نداشت. باتری را به کمک فلاش دوربین کاملاً خالی کردم. اما بعد از آن دیگر گوشی باتری را شارژ نکرد …، کم کم به فکر تعمیرکار افتاده‌ام و البته به دنبال آن وسوسه‌ی خرید یک گوشی جدید یقه‌ام را محکم گرفته و دستش را توی جیبم کرده این روزها و من ضعیف‌النفس به زودی احتمالاً در برابرش تسلیم خواهد شد و … .

در هر صورت، در این مدت نبود گوشی موبایل را من به صورت متفاوتی احساس کرده‌ام. من با «تلفن» موبایل خیلی کمتر از حد متعارف سر و کار داشته‌ام و دارم. می‌دانید؟! نبود گوشی، در گام اول، باعث شد -بعد از مدتها- سراغ ساعت زنگدار قدیمیم بروم و تازه بفهمم زنگ آن چندان مطمئن کار نمی‌کند. هر چند، همان پیشترها هم صبحها معمولاً چند دقیقه پیش از این که موبایلم زنگ بزند از خواب بیدار می‌شدم. الان هم همینطور است! با این تفاوت که این روزها با خیال راحت تا صبح، یکسره نمی‌خوابم و معمولاً نیم ساعت یا یک ساعت پیش از ساعت مقرر بیدارم.

مشکل دیگر، مربوط به پخت و پز است و زمانهایی که باید طول بکشد تا مرحله‌ی بعدی پختن را انجام دهم. برای این کار یک زمانسنج ویندوزی داونلود کردم که چندان ازش خوشم نیامد. این چند وقته، یا از این ساعت زنگی آنلاین استفاده می‌کرده‌ام یا زمان شروع هر مرحله را روی کاغذ می‌نوشته‌ام تا حواسم به کارم باشد.

لیست خریدها (چند بار رفته‌ام برای خرید یک چیز خاص، یادم نیامده چه می‌خواستم بخرم، کلی آت و آشغال اضافی خریده‌ام، برگشته‌ام و متوجه شده‌ام آن چیز ضروری بین لیست خریدهایم نیست!)، موعد پرداخت هزینه‌ی اینترنت، موعد اجاره‌خانه و … ! می‌دانید؟! من به یک گوشی موبایل احتیاج دارم، البته احتمالاً فقط به یک «گوشی» موبایل!

به هر حال، وبگردی درباره‌ی گوشیها را شروع کرده‌ام. این روزها صفحه‌های لمسی و جی.پی.اس متداول شده و من هم تقریباً مصمم هستم که -اگر خواستم بخرم- این بار یک گوشی حائز این قابلیتها و «سیستم‌عامل‌دار» بخرم، ترجیحاً ویندوزی، اما با بودجه‌ای که در نظر گرفته‌ام احتمالاً معقول‌ترین گزینه نوکیا ۵۸۰۰ اکسپرس میوزیک است که سیمبینی است. شاید هم بر وسوسه‌ی پرخرجم غلبه کردم و همان گوشی آب کشیده را فرستادم تعمیر، تا ببینم چه می‌شود.

2 دیدگاه برای “حدیث نفس!”

  1. @مرتضی:
    البته، در اصل خودمم به همون فکر می‏کردم. ولی خوب، قیمتش یه کم زیادی زیاده به نظرم.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.