یک شعری هست که از فضایش و لحنش خیلی خوشم میآید. توی هفتهنامهی «اطلاعات هفتگی» خیلی سال پیش خوانده بودمش. شاعرش هم گچسارانی است (پای اسمش شهرش را نوشته بود) و احتمالاً از آن آماتورهایی که تمام کارنامهاش همین دو سه تکه شعر چاپ شده در مجلههاست. اولش با این مصرع شروع میشود: «تو میوزیدی و من آفتاب میکردم»، و این بیت را هم دارد (شاید البته این چیزی که توی ذهن من هست ترکیب دو مصرع باشد از بیتهای متفاوت):
کسی نبود بگوید: «فریب خوردی مرد!»
چقدر روی نگاهت حساب میکردم
کسی کاملش را ندارد؟