برگشتم

چند روزی نبودم و از وقتی هم که برگشتم فرصت و حوصله آنچنانی برای وبگردی پیدا نکرده بودم تا دیروز.

در طول مدت مسافرتم یک به اصطلاح رمان الکی و آبکی را زورکی خواندم، همین هم باعث شده که ذهنم هر وقت بیکار می‌شود به طور خودکار از صحنه‌های آن داستان پر می‌شود. فکر می‌کنم باید یک فکری برای خودم بکنم، یا فاصله رمان خواندنهایم را از چند سال به دو سه ماه کاهش دهم یا به هیچ قیمتی تن به خواندن آت و آشغالهایی از این دست ندهم!

روزی امروز

آخرین نظرگاهها

آخرین نظرگاهها
این که بتوانی آثاری را که در طول وبگردیهایت در سایتها و وبلاگها باقی می‌گذاری یکجا داشته باشی، بتوانی پیگیریشان کنی و حتی یک وبلاگ از مجموع مطالب آنها بسازی خواسته‌ای خواستنی و شدنی است! ظهور سرویسهایی همچون coComment و co.mments آغازی بر تحقق این خواسته می‌تواند باشد. سرویس coComment به کاربر امکان می‌دهد که با نصب یک افزونه فایرفاکس زمانی که برای وبلاگهایی که از سکوهای نرم‌افزاری پشتیبانی شده توسط این سرویس استفاده می‌کنند نظری ارسال می‌کند به صورت خودکار نظر ارسال شده را به فهرستی که این سرویس برایش ایجاد می‌کند اضافه کند. ستون کناری «آخرین نظرگاهها» که امروز اضافه‌اش کردم با استفاده از خروجی این سرویس کار می‌کند. هر چند فعلاً سکوهای نرم‌افزاری پشتیبانی شده توسط این سرویس محدود هستند و این سرویس به این دلیل محدودیتهای زیادی دارد (مخصوصاً برای وبگردان ایرانی که بسیاری از وبلاگهایی که به آنها سر می‌زنند از سکوهای مورد پشتیبانی این سرویس استفاده نمی‌کنند، البته کاربران این سرویسها نیز می‌توانند با اضافه کردن کدی به قالب وبلاگشان این مسأله را برای خوانندگانشان حل کنند) و البته در مورد من به نظر می‌رسد باعث کندی بارگذاری صفحات هم شده اما می‌تواند به عنوان یک نقطه شروع قابل قبول باشد.

ضمناً بد نیست اشاره کنم که عنوان «روزی» را از ستون سمت راست برداشتم، چون به هر حال با فاصله کمتر از یک روز محتوای آن به وبلاگ اضافه می‌شود و با وجود «آخرین نظرگاهها» می‌توانست باعث شلوغی بیهوده ستون سمت راست شود.

نظر شخصی

به نظر من شعار «مردان خلیج فارس» که برای تیم ملی در جام جهانی پیشنهاد داده شده بود می‌توانست کارکردی فراتر از یک عنوان دهن پرکن و توخالی مثل «ستارگان پارسی» یا یک «صرفاً شعار» مثل آنچه بعداً انتخاب شد برای تیم ملی و ایران داشته باشد و می‌توانست از یک شعار ساده یک فرصت برای دفاع از هویتی تهدید شده بسازد.

دعوا

بی آن که بخواهم یا حتی علاقمند باشم در جریان یک مجادله و رد و بدل شدن الفاظ رکیک بین برخی دوستانم از طریق ایمیل(!) قرار گرفتم (دوستانی که البته فکر نمی‌کنم اینجا را بشناسند و بخوانند). دوستانی که آن روزها که چشم در چشم هم داشتند از گل درشت‌تر به هم نمی‌گفتند و حالا به نظرم دارند عقده‌هایی که شاید آن روزها جرأت آشکار کردنشان را نداشتند این گونه بر سر هم خالی می‌کنند. «دوری و دوستی» را که شنیده‌اید، حالا حکایت ما شده «نزدیکی و دوستی، دوری و دشمنی»! مهم نیست که اصلاً ماجرا چیست و مهم نیست که چرا بعد از چند سال حالا یادشان افتاده که می‌شود اینطوری هم دعوا کرد. اما …، اما من به روزی فکر می‌کنم که دوستان قدیم و دشمنان فعلی دوباره چشم در چشم می‌شوند: آن روز چقدر آن نگاهها گرمی نگاه یک دوست، خورندگی نگاه یک دشمن یا دزدیدگی نگاه یک خطاکار خجالت زده را در خود خواهند داشت؟