علاقمنديها

فهرست شعرها

شعر بعدي

نان آور يتيمان بود

(1372)

نان آور يتيمان بود
غمخوار بينوايان بود...

هر شبي چون مي‌رسيد
كيسة نانش به دوش
مي‌زد او هر در كه نان‌آور نداشت.
او نشسته پشت در
كنج ديوار گلي : چشمش به در ، در انتظار
آه! امشب او نخواهد كوفت در.

بانگاهي محزون
كاسة شيرش به دست
مي‌رود سوي سراي اوليا و اوصيا.
اشك او بر گونه‌اش
بر لبش فرياد خشم:
«مرگتان اي كوفيان!
مرگتان اي كوفيان!»

چون خبر را بادها
با ناله با فريادها
سوي باغ لاله‌ها
با سوزها با ناله‌ها
برده‌اند
...
آورده‌اند
...
چون گريه‌هاي لاله‌ها و اشكهاي ژاله‌ها
سقف سما ، عرش خدا را گريه از غم پركند
غمناله‌ها خون‌نامه‌ها يا گرية آلاله‌ها
حتي سما از غصّه‌ات رخت عزا دارد به تن.

چون رفته‌اي تنها منم
تنهاترين تنها منم
چون رفته‌اي بي تو چه‌ام اين زندگي؟
تنهاترين تنها منم
تنهاترين تنها منم.