اگر با اینترنت آشنا باشید و به اندازهی کافی اهل وبگردی باشید زیاد پیش میآید که بخواهید نشانی سایتهایی را که به آنها برخورد میکنید برای مراجعهی بعدی جایی ذخیره کنید. تمامی مرورگرهای مشهور امکاناتی برای ذخیرهی نشانی سایتها و صفحات وب و همچنین سازماندهی و مرتبسازی آنها دارند. اصطلاحاً به این نشانیهای ذخیره شده چوبالف گفته میشود. روش ثبت یک صفحه را به صورت چوبالف در دو مرورگر مشهور اینترنت اکسپلورر و فایرفاکس در دو شکل زیر مشاهده میکنید:
Year: ۱۳۸۵
یک نکتهی ادبی یا فرهنگی
هدف اصلی از منظوم کردن کلام خوش آهنگ و دلنشین کردن آن است و مسلم است که خوش آهنگ به نظر رسیدن جملات ربطی به نحوهی نوشتن آنها ندارد. قافیه در کنار وزن از ارکان سنتی شکلگیری کلام منظوم در شعر فارسی بوده است. قافیه باعث میشود یک آهنگ یکسان در پایان جملات (=ابیات) اشعار شنیده شود که علاوه بر آهنگینتر نمودن کل شعر (در بیشتر قالبهای شعری فارسی) باعث به هم پیوسته به نظر رسیدن آن و همچنین ایجاد نوعی زنگ پایانی برای جملات آن میگردد. مسألهی جالب اینجاست که قانون قافیه در شعر سنتی فارسی به جای آن که فقط تابع نحوهی تلفظ کلمات باشد بر اساس شیوهی نوشتن آنها بنیان نهاده شده است. طبق این قانون کلماتی مثل «صلاح» و «گناه» علی رغم این که (به جهت یکسانی تلفظ شکلهای نوشتاری «ح» و «ه» در زبان فارسی) از لحاظ نحوهی بیان همقافیه به نظر میرسند به لحاظ شکل نوشتاری همقافیه نیستند. این قاعده به وضوح دست و پاگیر و نوعی سختگیری بیمورد به نظر میرسد. اما چیزی که این وسط برای من عجیب است این است که نسل هزار سالهی شاعران سنتی فارسیگو (به جز ترانهسراها و شاعران به اصطلاح فهلویگو که اساساً شعرشان بیشتر یک محصول شنیداری است تا نوشتاری) هیچگاه تلاش نکردهاند (یا جرأت نکردهاند) این قواعد دست و پاگیر و بیمورد را زیر سؤال ببرند و بر اساس آنچه درست است عمل کنند. شاید این نمونه بتواند مثال خوبی باشد از این که چقدر فرهنگ ما نسبت به خروج از چارچوبهای سنتی خود بیمیل بوده (و هست ؟) و در این میانه درستی یا نادرستی اساس تعیین این چارچوبها و حدود برایش اهمیتی ندارد. البته «فرهنگ ما» برای خودش جای بحث دارد، باید فرهنگها و ملل دیگر را از لحاظ میزان عدم عدول از قواعد نادرست و سختگیرانهی سنتی مورد بررسی قرار داد، شاید اصلاً این معضل به ملیت و فرهنگ وابسته نباشد و مسألهای جهانشمول باشد.
نقاشی با کامپیوتر برای بچه ها
از دیروز دختر کوچک خواهرم -که تعطیلات را آمدهاند خانهی ما- کامپیوتر خانه را دربست در اختیار گرفته. بد ندیدم اشارهای بکنم به نشانی یک برنامهی جالب و رایگان نقاشی که مخصوص بچههاست (و گاهی بزرگترها را هم به هوس میاندازد 😉 ). از ویژگیهای خاص این برنامه همراهی عمل نقاشی با صداهای پس زمینهای جالب و برانگیزاننده است که با تغییر ابزارها هم تغییر میکنند. برنامه را میتوانید از اینجا دریافت کنید (حجم ۵.۶۱ مگابایت). این هم تصویری از محیط برنامه (با هنرنمایی خواهرزادهی اینجانب 😉 ) :
خارجیهای بیمرام
این تفکری که گاهی وجود دارد مبنی بر این که تمام آدمهای کاردرست آمریکایی و اروپایی (و استرالیایی؟ 😉 ) به سرعت جواب آدم را میدهند و مشکلات را حل میکنند اگر چه در خیلی از موارد مصداق دارد و درست است ولی همیشه درست نیست. نمونهاش همین مشکلی که الان برای من پیش آمده. من مدتهاست برای ارسال خبرنامه از خدمات سایت زوکدا استفاده میکنم (عنوان مشترک شوید در ستون سمت راست) که انصافاً از لحاظ قابلیتها بینظیر و منحصر به فرد است. در طول مدت زمان استفاده به مشکلات ریز و درشت زیادی برمیخوردم که از طریق سیستم ارسال خطای داخلی آن، آنها را گزارش میکردم. علاوه بر آن -نظر به درخواست تیم خدمات دهنده در سایت خودشان برای دریافت ایدههای جدید- بارها و بارها پیشنهادهای خودم را برای آنها ارسال کردم. اما حتی یک بار هم پاسخی از تیم پشتیبانی دریافت نکردم و هیچکدام از مشکلات من هم حل نشد، تا این که چند روز پیش متوجه شدم که دیگر نمیتوانم با نام کاربری خودم وارد سیستم شوم و سیستم حتی امکان بازیابی کلمهی عبور را هم به من نمیدهد. تماسهای مکرر با تیم پشتیبانی به جایی نرسید تا این که نهایتاً با نظری (کاملاً مؤدبانه و محتاطانه 😉 ) روی وبلاگ این سرویس مشکل خودم را مطرح کردم، که تنها پاسخ دریافتی من (و چند معترض دیگر) حذف نظر از روی وبلاگ بود. با یکی از این وبلاگنویسان کله گندهی خارجی هم که از این سیستم استفاده میکند (و اتفاقاً هموطن مؤسسان همین سرویس هم هست) تماس گرفتم تا ببینم مشکل فقط مال من است یا عمومیت دارد. پاسخ دریافتیم نشان داد که مشکل احتمالاً کاربران مشهور و پرنفوذ سیستم را در بر نمیگیرد. به هر حال، با یک نظر این بار نه چندان مؤدبانهی دیگر روی وبلاگ زوکدا از آنها خواستهام که حداقل فهرست مشترکین من را (که مجموعاً چیزی حدود ۱۳۰ نفر باید باشند که حدود ۴۰ تایشان مشترکین همین وبلاگند) در اختیارم بگذارند. البته یک پشتیبان نه چندان قدیمی از این فهرست دارم ولی اگر جدیدترین را بتوانم به دست بیاورم بهتر است.
ضمناً بد نیست اشاره کنم که مثل این که شایعههایی پشت سر تیم راهاندازندهی استرالیایی این سرویس وجود دارد، مبنی بر این که آنها قبلاً جزء گروههای فرستندهی پیامهای هرز بودهاند و خیلی هم آدم حسابی و خوش سابقه نیستند. به هر حال همه جا و بین تمام ملیتها همه جور آدمی پیدا میشود.
پینوشت: سیستم ارسال خبرنامه را تغییر دادم و از این به بعد خبرنامههای اینجا با استفاده از خدمات سایت فیدبرنر ارسال میشود. برای آن تعدادی از مشترکان که در آخرین پشتیبانم داشتمشان درخواست ثبت نام مجدد فرستادم. در مورد باقیماندهی آنها که حدود ده تایی از جدیدترین مشترکین باید بشوند کاری نمیشد کرد. سر فرصت راهنماهای مربوط به خبرنامهی الکترونیکی را هم بهروز خواهم کرد.
شبح سرگردان
جریان مال چند سال پیش است: چند روزی بود بین مردم چو افتاده بود که شبها یک شبح نورانی در قبرستان شهر ما پرسه میزند! قبرستان شهر ما درست در کنارهی ورودی اصلی شهر قرار گرفته و آن زمان که هیچ نوع روشنایی مصنوعیی هم آن را روشن نمیکرد هر نوع جلوهی نورانی غیرطبیعی باعث جلب توجه سرنشینان ماشینهای عبور کننده از کنار آن جادهی پر رفت و آمد میشد. بازار شایعه داغ بود و هر کسی شبح یا روح را منتسب به یکی از بزرگان خانوادهها و درگذشتگان سرشناس میدانست. عدهای نیز که قضیه را به مسخره میگرفتند بعد از آن که یک شب قبرستان را از کنار جاده زیر نظر میگرفتند و نیمه شب نشده وحشتزده به خانه برمیگشتند نظرشان عوض میشد.
به هر حال قضیه خیلی کشدار نشد و عدهای که جرأت بیشتری داشتند شبانه شبح را شکار کردند! در واقع شکارچیان شبح تقریباً میدانستند با چه جور موجودی مواجهند: بعضی مردان مسن جا افتادهی ساکن اینجا آن وقتها به واسطهی باورهای مذهبی تکه زمینی را در قبرستان به عنوان قبر انتخاب و آماده میکردند و در اوقات خاصی مثلاً شبهای پنجشنبه یا جمعه به تنهایی به قبرستان میآمدند و ساعتی را با کفن در قبر خود دراز میکشیدند تا به این طریق هر چند وقت یک بار به یاد بیاورند که مرگی هم در کار هست و از اینجور حرفها.
اما شبح دردسرآفرین یکی از همین مردان به اصطلاح خداترس بود که به دلیل مشکلات روحی، این کار، عادت هر شبهاش شده بود و به جهت حضور طولانی مدت شبانه در قبرستان آن هم با کفن سفیدی که در تاریکی و در نور کمرنگ چراغ گردسوز همراهش از دور به صورت ناواضح و به شکل یک شبح نورانی دیده میشد باعث ایجاد توهم و وحشت شده بود.
روزی امروز
لینوکس شریف – ۱۸۵۰۰ تومان، بدون تقویم هجری شمسی در تمام محیطها، بدون کد منبع : برداشت ایرانی از این مفاهیم: Free Software, Open Source, GPL, …
پیشنهادهایی برای معماری اطلاعات وبلاگهای غیرخبری
این مطلب ترجمهایست از نوشتهای با عنوان چرا هر چیزی که شما فکر میکنید دربارهی ساختار وبلاگ میدانید نادرست است؟!، که محض تکمیل این بحث آمادهاش کردهام.
مسألهی مهمی که اینجا به راحتی به چشم میآید تفاوتهای اساسی بین مخاطبان این وبلاگ و وبلاگخوانهای فارسی زبان است. نظری به آمار مراجعین ارائه شده بیندازید و میزان استفاده از خبرخوانها را در میان مخاطبین این وبلاگ با میزان شناخت وبگردان فارسیزبان از این پدیده مقایسه کنید. از جانب دیگر در طرف وبلاگنویس نیز تفاوت عمده وجود دارد: وجود سیستمهای درآمدزایی همچون تبلیغات پرداخت در ازای کلیک و همچنین دید حرفهای و علمی نسبت به پدیدهی نشر افکار، باعث شده تولید محتوای مفید و جذب مخاطب به واسطهی آن، دیگر شکل یک فعالیت شخصی و جنبی را نداشته باشد. علاوه بر آن مطالعهی رفتارهای مطالعهای خوانندگان و کار روی مسائلی مثل این که چشم خواننده چطور مطالب روی صفحهی مانیتور را دنبال میکند (!) تبدیل به بحثهای مورد علاقهی تولیدکنندگان محتوای این جامعهی وبلاگی شده است.
نویسندهی این مطلب معتقد است که از آنجا که روش پیش فرض ارائهی مطالب در خبرخوانها روش معمول ترتیب نزولی تاریخ انتشار است بهتر است یا حتی لازم است در طراحی ساختار ارائهی مطالب وبلاگهایی که مطالبشان به تاریخ انتشار وابستگی ندارد (خبری نیستند) از ساختار دیگری که برای مخاطبان تازهوارد مفیدتر است استفاده شود.
ادامه خواندن “پیشنهادهایی برای معماری اطلاعات وبلاگهای غیرخبری”
مهندس
چند دقیقهای میشود که توی فروشگاه کامپیوتر نشستهام تا آقا پیام سرش خلوت بشود و کار ما را راه بیندازد. مدت طولانیی است که سر آقا پیام توی مانیتور است و همزمان با مشتریی که دارد برایش فاکتور صادر میکند صحبت میکند. من حوصلهام خیلی سر رفته و دیگر در و دیوار و دم و دستگاه و اجناس ویترین داخلی مغازه نمیتواند سرگرمم کند. بلند میگویم:
– آقا پیام! میخوای برم بعداً بیام؟!
– شرمنده مهندس که این همه منتظر موندی، دو دقیقه دیگه بشینی حله!
و در ادامه سرش را رو به مشتری که فاکتور را وارسی میکند برمیگرداند و میپرسد:
– حله مهندس؟!
پسر نوجوانی در همین حین از در وارد میشود و سراغ جنسی از فلان مارک را میگیرد. صاحب مغازه پاسخ میدهد:
– الان ندارم مهندس!، اگه میتونی صبر کنی آخر هفته میارم.
مهندس نوجوان 😉 میرود، مشتری وسواسی هنوز از پس فاکتور برنیامده و هر چند لحظه یک قلم فاکتور را نشان میدهد و میپرسد که این کدام قطعه است! تا این که روی یک قطعه نظرش عوض میشود و آقا پیام باز درگیر تغییر فاکتور «مهندس» میشود و باز سرش فرو میرود توی مانیتور. مردی از در وارد میشود:
– سلام آقا!
آقا پیام بی آن که سرش را بلند کند، پاسخ میدهد:
– سلام مهندس! جانم، امر بفرمایید!
اعصابم دارد خرد میشود، انگار کار ما باید بعد از همهی مهندسها راه بیفتد! مرد میپرسد:
– بارها را آوردم، از طرف آقا حسام، کجا خالی کنم؟
صاحب مغازه صدا میزند:
– جمال جان! بیا، انبارو نشون «مهندس» بده، بارا رو خالی کنه!
معماهای منظوم
گاهی فکر میکنم که این زبان رمزگونه و رازآلود شعر فارسی چقدر میتواند سوژهی خوبی باشد برای طراحی داستانها و فیلمهای خیالی بومی. مشابه همین فیلمهای هالیوودی، شاید کمی بیربط باشد اما الان یک جورهایی فیلم مومیایی در ذهنم هست، آن وردخوانیها و کلید قفل تابوت مومیایی، یا این صحنه از فیلم ون هلسینگ، جایی که تکهی گمشدهی دستورالعمل ورود به قصر کنت دراکولا مورد نیاز است:
البته این نمونهها بیشتر بر روی عناصر تصویری تکیه دارند، نه رمزهای زبانی، احتمالاً نمونههای نزدیکتری باید وجود داشته باشند که من ندیدهام یا در ذهنم نیست.
به هر حال، داشتم میگفتم، سادهترین و دم دستترین این معماهای شعر فارسی را در استفاده از حساب ابجد برای ثبت تاریخها یا اعداد میبینیم که نمونههای زیادی دارد (روی کاشیها و سردر اماکن تاریخی/مذهبی کاربرد زیاد داشته است، در این حساب به حروف ارزشهای عددی ثابتی میدادهاند: ا=۱، ب=۲، …،ط=۹، ی=۱۰، ک=۲۰، … و ارزش عددی کلمه را با جمع کردن ارزش تک تک حروفش محاسبه میکردند). در بیشتر آنها مثل بیت زیر از حافظ به روشنی گفته شده که برای رمزگشایی عددی باید ارزش کلمات را در حساب ابجد به دست آورد و جمع کرد:
بلبل و سرو و سمن، یاسمن و لاله و گل
هست تاریخ وفات شه مشکین کاکل …
که حاصل جمع ارزش عددی کلمات مشخص شده میشود ۷۵۷ (هجری قمری)، که تاریخ قتل شاه شیخ ابواسحاق است.
رمزگونگی را به شکلهای دیگر هم در اشعار میبینیم. نمونهی بسیار متداولش کاربرد اصطلاحات صوفیه در شعر است. کلماتی مثل «وقت»، «برق»، «بیخبری»، «حضور»، «غیبت» و مانند آنها که معمولاً در شعرهای عرفانی به کار رفتهاند، هر چند به خاطر استفادهی به جا و درست این شعرها برای ناآشنایانی مثل ما معنی معمولی خودش را میدهد اما برای معتقدین و آشنایان به اصطلاحات این فرقه حاوی پیامهای خاص خود آنهاست (بخش عرفان از کتاب آشنایی با علوم اسلامی شهید مطهری توضیحات مقدماتی و کافی در این زمینه دارد).
حضوری گر همی خواهی، از او غایب مشو حافظ!
متی ما تلق ما تهوی، دع الدنیا و اهملها
علاوه بر اینها در میان اهل تصوف فرقهای بودهاند به اسم «ملامتیان» یا «ملامتیه». اینها برای آن که در دام ریا گرفتار نشوند، در برابر چشم مردم تظاهر به گناه میکردهاند یا حداقل ادعا میکردهاند که اهل گناه هستند (اهل می و ساقی و شاهد و خرابات و خیلی چیزهای ممنوعهی دیگر)!
به میپرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
اینها هم محصولات ادبیشان به نوعی معماگونه و «برعکس» است. زبانی برای خودشان درست کردهاند که برداشت خودشان از آن متفاوت است با برداشت ما از گفتههای آنها و گاهی در بین همین اقرار به اعمال گناهآلود -یواشکی 😉 – بخشهایی از اسرار خودشان را مخفی کردهاند تا به خیال خودشان فقط «اهلش» متوجه آنها شوند. اینجور معماگونگی هم در نوع خود جالب است و میتواند فهمیدن منظور اصلی آنها از گفتههایشان هیجانانگیز باشد.
البته در این میان «لغزها» و «چیستانها» هم جایگاه خود را دارند:
لـَـنگ ِ دوندهست، گوش نیّ و سخنیاب!
گنگ فصیح است، چشم نیّ و جهانبین
تیزی ِ شمشیر دارد و روش ِ مار
کالبد ِ عاشقان و گونهی غمگین
چیستانی از رودکی، که جوابش قلم است.
روشهای ابتکاری نمایش مطالب در وبلاگها
نحوهی نمایش مطالب وبلاگها تقریباً همه جا یکسان است: جدیدترین مطالب در صفحهی اول قرار میگیرند و مطالب قدیمی به بایگانی منتقل میشود. اصلاً این نحوهی نمایش مطالب برای بسیاری از ما یک جور تعریف از وبلاگ است. اما این شکل نمایش مطالب گاهی ضعفهایی دارد که وبلاگنویسان را به فکر تغییر این روند میاندازد. مهمترین ضعف این نحوهی نمایش، از دید خارج شدن مطالب برجسته یا پرخواهان و پرخوانندهی یک وبلاگ است که ممکن است وبلاگنویس دوست نداشته باشد به همین راحتی و صرف انتقال به بایگانی از دید خواننده خارج شود. راهکارهایی برای برطرف کردن این ضعف اندیشیده شده. استفاده از خروجیهای سیستمهای آمارگیری و نمایش چند مطلب پرخواننده در صفحهی اول یکی از این راهکارها بوده است. یک راهکار دیگر برای حل این مشکل را در این وبلاگ میبینید: امکان انتخاب سه شکل نمایش متفاوت مطالب از سوی بازدیدکننده. به این ترتیب بازدیدکنندهای که تازه به این وبلاگ میرسد میتواند به سرعت به بهترین مطالب وبلاگ دست پیدا کند.
حاشیه: بیشتر وقت امروزم به طراحی و تکمیل عنوانهای منوی بالایی اینجا گذشت. این منو علاوه بر آن که باعث میشود ستون سمت راست کمی خلوتتر شود (بایگانی و روزانهها که حالا اسمش شده پیوندها را به آنجا منتقل کردهام) به اندازهی کافی انعطافپذیر است و میتوانم با استفاده از آن راحتتر صفحات و مطالب غیروبلاگی را در دسترس قرار دهم.