ام پی تری

از کارل هاینز برندنبورگ اغلب به عنوان مخترع فرمت موسیقیایی ام.پی.تری یاد می‌شود. هر چند خود او اعتقاد دارد که پرطرفدارترین فرمت موسیقی دیجیتال امروز (ام.پی.تری)، حاصل تلاش یک هسته‌ی اصلی از طراحان و تعداد زیاد دیگری است که کمکهای مهمی به تکمیل این ابداع کردند. جالب است بدانیم که در نظر او این افراد فقط شامل برنامه‌نویسان و طراحان الگوریتمها نبودند و حتی در این میان از آوازخوانانی یاد می‌کند که به اتکای تواناییهای خودشان در پیشبرد این پروژه سهیم بودند!

کارل هاینز برندنبورگ

دکتر برندنبورگ که هم‌اکنون مدیر مؤسسه‌ی فناوریهای رسانه‌ای دیجیتال فرانهوفر در آلمان است کار خود را بر روی مقوله‌ی فشرده‌سازی دیجیتالی موسیقی در اوایل دهه‌ی هشتاد میلادی و در حالی آغاز کرد که دانشجوی دکترای دانشگاه ارلانگن-نورنبرگ آلمان بود. یکی از اساتید دانشگاه او را تحریک کرد که بر روی مسأله‌ی انتقال موسیقی از طریق یک خط تلفن دیجیتالی ISDN کار کند. این مسأله برای برندنبورگ فقط یک مسأله‌ی برنامه‌نویسی کامپیوتر نبود، پیشنیاز دستیابی به یک راه حل برای این مسأله، بررسی علمی چگونگی درک موسیقی توسط انسان بود (همینجاست که در تاریخچه‌ی ابداع این فرمت موسیقیایی از یک خواننده و یک آهنگ خاص یاد می‌شود).

برندنبورگ پس از تکمیل رساله‌ی دکترای خود در سال ۱۹۸۹ -در حالی که با سمت استادیاری در دانشگاه محل اخذ مدرکش مشغول تدریس بود- کارهای خود را روی فرمت ام.پی.تری ادامه داد و در این راه با دانشمندان مؤسسه‌ی تحقیقاتی فرانهوفر همکاری نزدیک داشت تا این که در سال ۱۹۹۳ به این مؤسسه ملحق شد. تیم فرانهوفر تنها گروهی نبود که بر روی مسأله‌ی انتقال موسیقی از طریق اینترنت کار می‌کرد و این گروه رقبایی داشت که همگی در این باره تحقیق می‌کردند و تلاش می‌کردند دستاوردهایشان را به عنوان استاندارد جهانی انتقال صوت از طریق اینترنت تثبیت کنند. رقابتی فنی که گاه به یک دسته‌بندی سیاسی تبدیل می‌شد. اما سرانجام ام.پی.تری به عنوان فرمتی کارا و پرطرفدار از سوی کاربران پذیرفته شد. جایی که مخهای کامپیوتر آن روزگار، به استفاده از این فرمت برای ذخیره‌ی فایلهای موسیقی روی آوردند، مایکروسافت در سال ۱۹۹۷ پشتیبانی از این فرمت را به برنامه‌ی مدیاپلیر ِ ویندوز اضافه کرد و در سال ۱۹۹۸ اولین دستگاههای قابل حمل پخش ام.پی.تری به بازار آمدند.

برندنبورگ هم‌اکنون نیز در مقام مدیر مؤسسه‌ی فرانهوفر به شکلهای دیگری فعالیتهای خود را در زمینه‌ی فناوری موسیقی دیجیتال ادامه می‌دهد و هیچ بعید نیست که او و محققانی که تحت نظارت او کار می‌کنند زمینه‌های انقلابهای دیگری را در فناوری موسیقی دیجیتال فراهم آورند.


این یک ترجمه‌ی آزاد و ناقص از این مقاله است.

۳۰۰ و یک نظر شخصی

فکر نمی‌کنم کسی مدعی شده باشد که روایت این فیلم از ماجرای تاریخی متناظر با آن مطابق با واقعیت است که حالا ما بخواهیم عدم واقعیت آن را ثابت کنیم:

300

این حداکثر می‌تواند یک کاریکاتور (فرض کنیم توهین‌آمیز) از گذشته‌ی ما باشد و جدی گرفتن و معترض شدن به آن -اگر در رسانه‌های جهانی انعکاس پیدا کند- تصور نمی‌کنم از دیدگاه مخاطبان این رسانه‌ها تصویر مثبتی از ایرانیها ارائه دهد: تصویری از ملتی عصبانی که یک سرگرمی ‌ِ از لحاظ تاریخی کم‌ارزش را جدی گرفته‌اند و دارند برای آن سر و صدا به پا می‌کنند.

شاید بهتر باشد پیش از آن که درصدد ایجاد حساسیت نسبت به موضوعاتی مشابه این و استفاده از آن برای ثبت رکوردی دیگر باشیم حداقل با تجدید نظر در مورد رفتارهای تنشزایی که از خودمان سرمی‌زند (به جای تمسخر واکنشها) اعتماد جامعه‌ی هدف را دوباره به دست آوریم.

برنامه‌ی امروز رادیو گفتگو

درباره‌ی طرح ساماندهی پایگاههای اینترنتی با حضور سعید ابوطالب (نماینده‌ی مجلس)، علیرضا شیرازی (بلاگفا) و امیری (بازتاب) و حضور تلفنی بوترابی (پرشین بلاگ)، دکتر زارعیان و کوچک‌زاده (نماینده مجلس) و همچنین مجری‌گری مازیار ناظمی.

البته کاش گوش نمی‌کردم، اعصابم آن آخرهای برنامه (صحبتهای کوچک‌زاده) خرد شد، اما به هر حال با فکر این که هم خودم گوش کنم و هم فایل ضبط شده را در دسترس افرادی بگذارم که ممکن است به این قضیه علاقمند باشند گوش کردم و ضبط کردم و حالا هم در دسترسش گذاشتم. شاید کیفیت صدا تا حدود زیادی قربانی تلاشم برای پایین آوردن اندازه‌ی فایل شده باشد ولی به نظرم قابل شنیدن است. مدت زمان برنامه حدود یک ساعت و چهل دقیقه است. فایل صوتی را می‌توانید از اینجا دریافت کنید (حدود شش مگابایت) یا همینجا گوشش کنید. لینکهای مرتبط: ۱ و ۲.

با چی فلش می‌کشم؟!

برای مرتبط کردن قسمتهای مختلف تصویر با فلش و اضافه کردن متون راهنما به آن (برای نمونه در این نوشته‌ها: ۱، ۲، ۳ و ۴)، من معمولاً (در کنار فتوشاپ) از ابزاری که به همراه نرم‌افزار SnagIt عرضه می‌شود استفاده می‌کنم. گفتم یک اشاره‌ای اگر به این قضیه بکنم ممکن است برای بعضیها مفید باشد. ضمناً در این ابزار تا حدودی هم می‌شود فارسی‌نویسی کرد.

بلای خانمان برانداز ;)

فلیکر ۵۰۰ میلی: قبل از مصرف با پزشکتان مشورت کنید، عوارض جانبی شامل خلاقیت بیش از حد، کم‌خوابی و علاقمندی بیمارگونه به دوربینهای دیجیتال است:

فلیکر ۵۰۰ میلی گرم

قبل از شروع مصرف بهتر است دوباره در این باره فکر کنید، به اخطارها توجه کنید:

اعتیادآور است

پیش از آن که اعتیاد به این پدیده دامن شما را هم بگیرد:

معتاد به فلیکر

ایرانی می‌تواند!

جملات زیر را با فرض این که قسمتی از متن آخرین ایمیل دریافتیتان هستند بخوانید:

سلام
من و دوستم بر روی پردازش صوت کار می کنیم. در این زمینه به اطلاعاتی نیازمندیم. …

به امید آنکه بتوان تحولی در جهان با نام ایران انجام داد. فراموش نشود که ایرانی می‌تواند.
موفق باشید.

وقتی جمله‌ی مشخص شده را خواندید چه واکنشی نشان دادید یا چه احساسی بهتان دست داد؟ افتخار کردید؟ تأیید کردید؟ بی‌تفاوت بودید؟ در هر صورت من با خواندن این جمله به صورت ناخودآگاه پوزخند زدم! بعد با خودم فکر کردم که چرا چنین واکنشی نشان دادم! آیا فکر کردم که ایرانی نمی‌تواند؟! آیا ایرانی نمی‌تواند؟! آیا آن که می‌تواند ایرانی نیست؟! آیا توانستن به ایرانی بودن ربط دارد؟! آیا این جمله خنده‌دار است؟! آیا این جمله یک شعار مسخره است؟! آیا من دچار «عدم خودباوری» و «خودباختگی» هستم؟! ….

یک لحظه فکر کردم دارد این پوزخند ما می‌شود یک چیزی شبیه آن الحمداللهی که گوینده‌اش سی سال داشت از گفتنش استغفار می‌کرد! اما خوب! خاطرتان جمع باشد. باز هم فکر می‌کنم اگر با نظیر این جمله برخورد کنم واکنشم چیزی شبیه همان خواهد بود!

بگذریم! این فیلم آخرالزمان مل گیبسون را دیدم. فیلم معرکه‌ای نبود. در واقع از آن فیلمهایی نبود که فکر کنم با دیدنش چیز جدیدی به دست آورده‌ام. غیر از صحنه‌های کشت و کشتار و پر از خون و خونریزی، یکی از صحنه‌هایی که در خاطرم مانده آن خورشیدگرفتگی چندثانیه‌ای است که فکر نمی‌کنم هیچ وقت به این شکل اتفاق بیفتد. یعنی در عرض چند ثانیه خورشید کامل بگیرد و باز در عرض چند ثانیه به حالت عادی برگردد. به هر حال! اینها مهم نیست. مخصوصاً این که اینها نظرات یک تماشاگر نه چندان حرفه‌ای است که احتمالاً عادت به تماشای فیلمهای تاپ کمی مشکل‌پسند و سختگیرش کرده. هدفم از طرح این مطلب این بود که بگویم من با وجود این که قبلاً این نوشته را درباره‌ی این فیلم خوانده بودم به این که نویسنده‌ی قصه‌ی این فیلم یک ایرانی به اسم فرهاد صفی‌نیاست دقت نکرده بودم. همین!

فرهاد صفی نیا