بیچاره خضر!

می‌گوید:

ما ازین هستی ده روزه به جان آمده‌ایم

وای بر خضر که زندانی عمر ابد است!

و اخطار می‌دهد که:

به احتیاط ز دست خضر پیاله بگیر

مباد آب حیاتت دهد به جای شراب!

این «خضر» را در بعضی شعرها مثل این بالایی باید گویا با دو حرکت خواند، احتمالاً چیزی مثل «خِضِر» تا وزن شعر درست باشد (در بیت اولی این طوری نیست). به هر حال اگر کسی تلفظ صحیح این اسم را در این موارد می‌داند، بگوید، یاد بگیریم!

در هر صورت، جناب «صائب» گویا از عمر جاویدان خوشش نمی‌آمده (گربه، گوشت و …؟! 😉 )، و احتمالاً باید برایش اظهار خوشحالی کنیم که زنده نمانده تا بشنود کارشناسان عقیده دارند که انسان می‌تواند تا ۱۰۰۰ سال عمر کند. البته گویا جناب صائب هم‌مسلکانی در بین همان کارشناسان هم دارد چرا که طبق عنوان مقاله، عده‌ای از کارشناسان قصد دارند جلوی این کار نشده را بگیرند (متن مقاله را درست نخوانده‌ام ببینم منظورش چیست)!

با این مضمون باز هم دارد:

خبر ز تلخی آب بقا 😉 کسی دارد

که همچو خضر گرفتار عمر جاوید است

داشتم تک‌بیتهای صائب را وزنیابی می‌کردم برای گنجور، این بیتها را دیدم، به نظرم جالب آمدند. خوبی قالبی مثل تک‌بیت این است که اضافه ندارد، شاعر جان نکنده تا کلی مزخرفات اضافی به یک بیت ناب اضافه کند تا شعرش از لحاظ ظاهری کامل شود. بیتهای دیگری را هم علامت زده‌ام، به نظرم جالبند. از آن جمله این بیت معروف است که می‌گوید:

یک عمر می‌توان سخن از «زلف یار» گفت

در بند آن مباش که مضمون نمانده است

یک پند از نوع امنیت اجتماعی 😉 :

دل بی وسوسه از گوشه نشینان مطلب

که هوس در دل مرغان قفس بسیار است!

یک توصیه‌ی شغلی:

در کارخانه‌ای که ندانند قدر کار

از کار هر که دست کشد کاردان‌تر است

و سرانجام یک روایت خودشناسانه:

تا داده‌ام عنان توکل ز دست خویش

کارم همیشه در گره از استخاره‌هاست

 

یک دیدگاه برای “بیچاره خضر!”

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.