Author: حمیدرضا
چطور درست رونویسی کنیم؟
از این نوشته به قلم الکس هلویس خوشم آمده، آنقدر که دوست داشتم اگر فرصتی و حوصلهای پیدا کردم فارسیش کنم. این نوشته یک ترجمهی آزاد از آن مطلب است.
نمرههای نهایی این ترم را همین الان رد کردم. این کار همیشه برایم مثل برداشته شدن باری سنگین از روی دوشم است، اما این دفعه چون اینها آخرین نمرههایی خواهد بود که برای دانشجویان دانشگاه بوفالو رد میکنم باعث احساس فراغ بال و آسودگی بیشتر من شده. به همین خاطر فکر میکنم الان همان طور که بچهها میگویند موقع «درس پس دادن» من است.
من برای پروژهی نهایی باید ۲۴ ساعت خانه میماندم. دانشجویان باید پروژههایشان را به صورت فایل متنی برای من میفرستادند که اکثراً پروژهها را به صورت فایل ورد فرستادند. در مورد پروژهها تذکر داده بودم که «انتظار دارم همه به شیوهای قابل تقدیر عمل کنند» و گفته بودم که کپ زدن یا کمک گرفتن از دیگران را کار درستی نمیدانم.
من ترجیح میدهم دانشجویانم تقلب نکنند. درست است که آنها در واقع به این صورت سر خودشان کلاه میگذارند اما علاوه بر آن این کار بر روی جامعه نیز تأثیرات منفی خاص خود را میگذارد. آنچه در این باره بیشتر مرا آزار میدهد آن است که این کار نوعی بیاحترامی است: بیاحترامی به من، به همکلاسیهایشان، به دانشگاه، به نظام آموزشی، به خود آنها و همچنین به من (این را که قبلاً نگفته بودم؟). این کار مخصوصاً زمانی برایم آزاردهندهتر میشود که نوع کپ زدن آنها نشان میدهد (یا شاید یادآوری میکند) که من آدم احمقی هستم.
بنابراین برای این که به دانشجویان در سراسر کشور کمک کنم بهتر کپ بزنند و خودشان را از آسان لو رفتن و برانگیخته شدن خشم دانشکدهی محل تحصیلشان مصون نگه دارند و به این ترتیب محیط دانشجویی یکدستتری ایجاد کنند توصیههای زیر را بر اساس تجربهی اخیر بازبینی پروژهها ارائه میکنم:
از یاد رفته
دیروز یکی از همکلاسیهای دبیرستان را دیدم. فرصت زیادی داشتم تا فکر کنم و اسمش را به یاد بیاورم. البته شک داشتم باز، ولی بالاخره رفتم جلو و بعد از صحبت با خودش مطمئن شدم. امروز چند بار سعی کردم اسم یکی از همکلاسیهای خیلی نزدیک دانشگاه را به یاد بیاورم. البته اسمش را که یادم بود، فامیلیش را میخواستم به یاد بیاورم، اما تا حالا که به جایی نرسیدهام. نمیدانم چرا اینطوری شدم. من قبلاً اینجوری نبودم! پیش از این اصلاً به خاطر ندارم برای به یاد آوردن اسم آدمهایی که به صورت طولانی مدت با آنها سر و کار داشتم به زحمت بیفتم. البته فکر کنم نقش بازی کردن زیادی کار دستم داده! چون خیلی پیش آمده که نقش آدمهای کم حافظه را بازی کردهام و آشناهای قدیمی را نشناختهام 😉 . مثل این که زیادی نقشم را جدی گرفتهام. فعلاً از اسمشان شروع شده، احتمالاً به زودی قیافهها را هم واقعاً نمیشناسم. خدا به خیر کند!
روزی امروز
زندگی در هند : آلبوم عکسی از یک کاربر فلیکر
گول فایرفاکس را نخورید
وقتی با فایرفاکس اندازهی صفحهها را میبینید و احتمالاً مثل من -قبل از آن که متوجه علت قضیه شوم- به خاطر اندازه صفحههای فوقالعاده پایین بعضی سایتهای اینترنتی شگفت زده میشوید به یاد بیاورید که بعضی نرمافزارهای مدیریت محتوی صفحات را به صورت فشرده شده تحویل فایرفاکس میدهند و فایرفاکس هم اندازهی همان چیزی را که دریافت کرده نشان میدهد نه اندازهی واقعی را.
بازنده خوبی باش!
زمان زیادی از آخرین باری که شطرنج بازی کردم میگذرد، اما آخرین بازی و آخرین همبازیم را به خوبی به خاطر دارم. قبلاً هم گفتهام من شطرنجباز خوبی نبودم، در برابر آماتورهایی مثل خودم گهگاه برنده میشدم و در مقابل آخرین همبازی شطرنجم همیشه بازنده بودم، چون او شطرنجباز خوبی بود. اما به لحاظ زندگی خوابگاهی و تمایل فوقالعاده همبازی به بازی گاه روزها چند بار از او میباختم، البته اگر تعبیر به توجیه باخت نکنید فکر نمیکنم برایم برنده شدن اهمیتی داشت، از بازی صرف نظر از نتیجه لذت میبردم. اما یک بار موقعیتی پیش آمد (از نوع حیثیتی 😉 و البته ایجاد شده توسط بعضی آشناهای همخوابگاهی) که باید این همبازی را میبردم و البته احتمالاً به همان دلیل -ناباورانه- تا آستانهی برد بعد از یک بازی طولانی مدت پیش رفتم. همبازی من که تمام راهها را بسته میدید و باور نمیکرد در برابر این همیشه بازنده در چنین موقعیتی قرار بگیرد بر خلاف تصور من (که احساس میکردم دید او به بازی مثل دید من است) حسابی به هم ریخت و بدون آن که بازی را به پایان ببرد، گفت که راهی برایش نمانده و بازی را باخته است و رفت. خوب مشکل من هم حل شد و آن مسألهی کذایی به نفع من تمام شد. اما تصورش را بکنید که همبازی من نیم ساعت بعد برگشت و گفت حسابی روی وضعیت بازی فکر کرده و به این نتیجه رسیده که کار تمام نشده بوده و میتوانسته از من ببرد!
البته سوء تفاهم پیش نیاید. من به خاطر این مسأله نیست که این همه مدت شطرنج بازی نکردهام هر چند این مسأله از آن مسائل بیاهمیتی بود که باعث رنجش من شد. در واقع علتش آن است که بعد از آن بازی تا حالا دیگر موقعیتی برای بازی برایم پیش نیامده و البته دیگر علاقهای هم به این فعالیت ذهن فرسا ندارم.
اسباب کشی
اولین تجربهی درست کردن صفحات وب من برمیگردد به زمان فارغ التحصیلیم، وقتی پروژهی پایانی کارشناسی برای تابستان ماند و من که قصد نداشتم تابستان را اصفهان بمانم رفتم خانه و کار را انجام دادم. اما مسألهای که اینجا وجود داشت این بود که باید به استاد راهنما نشان میدادم که دارم روی موضوع کار میکنم. این بود که اولین صفحات وبم را اینجا درست کردم و روند پیشرفت کار را آنجا گذاشتم و وقتی کار تمام شد جمع و جورش کردم و کردمش سایت شخصی. مدتی بعد هم مطالب دیگری را که به نظرم به درد بخور میآمد به مطالب آن اضافه کردم. به هر حال این روزها موتورهای جستجو احتمالاً به دلیل این که مدتهاست فعالیتی در آنجا نشده به آنجا دیگر سر نمیزنند و تعداد اندکی از صفحات آن از طریق موتورهای جستجو در دسترسند. بد ندیدم بعضی از مطالب آن را که از نظر خودم ارزشمندند از آنجا به اینجا منتقل کنم. کاری که وقت زیادی گرفت و خیلی هم پرزحمت بود. به هر حال اگر دوست داشتید میتوانید سری به این دو قسمت بزنید: پایاننامهی کارشناسی من و شعرهای دورهی نوجوانی من.
اعتیاد سالم
آدم پر حوصلهای نیستم، به همین خاطر میتوانید در شطرنج با من همیشه برنده باشید به شرط آن که بتوانید بازی را حداقل یکی دو دقیقه طول بدهید! البته در مورد شطرنج دلیل مهمتری هم وجود دارد و آن این است که من اصلاً اهل فکر کردن به دو سه قدم بعد نیستم ولی خوب این نقطهی ضعف خیلی تناسبی با آنچه میخواهم ازش صحبت کنم ندارد!
آدم کم حوصلهای مثل من بعید است بتواند از بازیهای استراتژیکی تمدن سازی آن قدر لذت ببرد که بتواند مثلاً یک بازی یکی دو ساعتهی آن را تا پایان پایداری کند و اگر این طوری شد احتمالاً آن بازی یک بازی استثنایی است. قبلاً نسخههای قدیمی عصر امپراطورها و قزاقها : نبردهای اروپایی را بازی کردهام و باید بگویم مخصوصاً از این دومی بدم نیامده. اما این برپایی ملتها : تختهای پادشاهی و میهنپرستان یا همان رایزآونیشنز خودمان واقعاً به نظرم چیز دیگری است. هر چند من یک نسخهی رایگان داونلودی از آن را دارم ولی همین نسخه که چهار ملت پارسیها، یونانیها، رومیها و روسها را دارد مرا حسابی راضی کرده است. برای برنده شدن (در حالت پیش فرض) کافی است تعداد خاصی از عجایب (هفتگانه که البته در این بازی از هفت تا بیشتر است و مثلاً شامل تاج محل هم میشود) را بسازید و درصد خاصی از جهان اطرافتان را در تصرف داشته باشید. پیشرفتهایش هم از عصر تیر و کمان شروع میشود و به عصر مدرن با امکاناتی مثل امکان ساخت بمبهای اتمی و کارخانههای هواپیماسازی ختم میشود که البته کل این پیشرفتها در حالتی که منابع به اندازهی کافی موجود باشد و سطح بازی آسان را انتخاب کرده باشید و البته در حد من آماتور و کمحوصله 😉 باشید حدود همان یک ساعت و خردهای طول میکشد. نقطه ضعف آزاردهندهاش محدودیت نهاییی است که روی جمعیت دارید و مثلاً این محدودیت را بازی قزاقها ندارد. من وقتی به حد بالا و غیرقابل افزایش جمعیت میرسم تمامی سربازها و نیروهای نظامی را به محدودههای دشمنان میفرستم تا جمعیتم تعدیل شود و مثلاً برای رسیدن به پیشرفتهای بیشتر بتوانم دانشمند بسازم! هر چند این استراتژی بیشتر وقتها به جای تعدیل در جمعیت باعث میشود زودتر برنده شوم! در هر صورت اگر به دنبال یک اعتیاد سالم و نه چندان خانمان برانداز میگردید از نظر من این بازی البته نه چندان جدید یک انتخاب راضی کننده است.
هرتیک
هرتیک یک بازی کامپیوتری قدیمی است که در محیط داس و ویندوز اجرا میشود و از موتور دووم (البته دووم قدیمی مبتنی بر داس) بهره میگیرد. این روزها با وجود انواع بازیهای کامپیوتری با ایفکتهای گرافیکی خیرهکننده بعید میدانم کسی علاقمند باشد بازیی مثل این را امتحان کند. اما به هر حال این بازی از جمله بازیهای مورد علاقهی من بوده و هست. این را باز هم بگویم که این بازی یک بازی قدیمی است، آنقدر قدیمی که اگر اهل گرافیکهای خیره کننده و ایفکتهای صدایی امروزی باشید احتمالاً با همان نگاه اول به محیط بازی از آن دلزده خواهید شد. اما خوب من این بازی را خیلی وقت پیش بازی کردم. محیط بازی به تیرگی محیط DOOM نیست، بیشتر ماجرای بازی در محیطهای سر باز و روشن یا داخل قلعههای قرون وسطایی میگذرد. چیزی که مرا به این بازی علاقمند نگه میدارد محیط مرعوب کنندهی بازی و تناسب فوقالعادهی صداهای محیطی (مخصوصاً وقتی که صدای موزیک بازی را خفه میکنید) با هیولاهای ترسناکی است که معمولاً بیخبر با باز شدن هر در یا در هنگام ورود به هر راهرو جلوی چشمتان ظاهر میشوند. صدای تاپ تاپ قلب، صداهای مرعوب کنندهای که از پشت درها شنیده میشود، صدای خندههای هیولاهایی که آرزو میکنید کمتر با آنها برخورد کنید و صدای رازآلود و آرام هیولاهای جادوگرنما از جمله صداهای پس زمینهای هستند که بر میزان رعبانگیز بودن محیط بازی اضافه میکنند.
بعدها بازی دیگری به نام هرتیک ۲ عرضه شد که برای محیط ویندوز آماده شده بود. هر چند این بازی نیز بازی جالبی است ولی به نظر من تنها وجه اشتراکش با هرتیک اصلی اسمش بود و علاوه بر تفاوتهای کلی در نوع و داستان بازی به هیچ وجه تداعی کنندهی تجربهی وحشت انگیز محیط بازی قدیمی نبود.
این روزها علاقمندان بازیهای سری DOOM ، Heretic و Hexen میتوانند با استفاده از موتور دوومزدی این بازیها را در محیط ویندوز، با گرافیکی قابل قبولتر و همچنین بدون مشکلات ناشی از عدم پشتیبانی کارتهای صوتی و شبکهشان توسط ویرایشهای داسی آنها تجربه کنند.
روزی امروز
یار دوازدهم! : سایت رسمی مسابقات جام جهانی هم از این اصطلاح برای هواداران تیمها استفاده کرده است.
ژنرال مهدی : گزارشی از بازتاب، یک رمان ترکیهای که مهدی موعود در آن در قالب یک ژنرال ترک 😀 ظهور می کند و با حمایت ایران قدرتهای بزرگ را شکست میدهد!