The only downer for Peter Schnautz is the non-participation of the Iranian partner Hoda Systems: “Throughout history vibrant trade relations were often the driving force for political changes – why should it not occur on this occasion?” remarks Peter Schnautz and continues: “technologically this is a great loss. Hoda Systems is one of the few suppliers in the market that offers a premiere ICR engine for Arabic characters. ”
Category: وقایع
یادگاریهای شرکت گاز
این از آن نوشتههای خودمحورانهٔ خستهکنندهایست که احتمالاً باعث میشود دوستانی آنقدر عصبی شوند تا جهت تخلیهٔ انبار باروت درونشان، به زحمت ارسال ایمیلهای تقبیحی و تنبیهی بیفتند! لذا توصیه میکنم -با توجه به اخطار روی جنبهٔ شخصی داشتنش، اگر متحمل این دسته از فشارها میشوید- از خواندن ادامهٔ مطلب خودداری کنید! اما قبل از ارائهٔ قسمت خستهکننده اشاره کنم که تصور میکنم حافظهٔ طولانیمدت خیلی خوبی ندارم به طوری که اگر شواهد کافی وجود نداشت من احتمالاً جزء منکرین زندگی پیش از هفت سالگی میبودم! با این حال یکی از عادتهای سالهای اخیرم که جمعآوری و بایگانی تقریباً همه گونه آت و آشغال دیجیتالی از فایل متنی گرفته تا عکس و فیلم و برنامهٔ کامپیوتری تولید شده توسط خودم بوده تا حدودی به بازیابی قسمتهای حذف شدهٔ بایگانی ذهنم کمک کرده. گاهی مرور این بایگانیها باعث میشود به کشف اتفاقات محو شدهای از زندگیم نائل شوم! سیدیهایی که عموماً برچسبهای بامسمایی هم دارند:
در هر حال، دیروز، برف ناگهانی باعث شد تا تصمیم بگیرم قید سر کار رفتن را -به هوای زحمت احتمالی مسیر طولانی برگشت- بزنم و در عوض، چرخی بین این انبارهای زباله بزنم! حاصل آن چرخ زدنها یافتههاییست که حدس میزنم قابل تحملترینشان این تصویر متحرک باشد:
اما غیر از آن، عمدهٔ چرخهایم را بین سیدیهایی زدم که خروجیهای کارهایم در شرکت گاز روی آنها قرار داشت. کارهایی که از طراحی پاورپوینتهای مناسبتی گرفته تا طراحی صفحات وب اینترانت و اینترنت شرکت و نهایتاً برنامهنویسیهای پراکنده را در بر میگرفت. اینها تصاویر تکههایی از آن کارها هستند -که همچنان که اشاره کردم- به منظور استفادهٔ شخصی و زنده کردن یا خلق مجدد خاطرات در اینجا منتشرشان میکنم.
گنجور فیلتر شد!
زمینی که از اول گرد بود
چند روز پیش (شاید بیش از چند روز پیش) ماهگرفتگی داشتیم و احتمالاً هنوز هم مثل من میتوانید در خبرخوانتان ردپاهایی از این پدیده را بیابید. احتمالاً ماهگرفتگی و کشف عامل این پدیده (افتادن سایهی زمین بر روی ماه) یکی از نشانههایی بوده که قدما را به گرد یا کروی شکل بودن زمین رهنمون شده. نقل قول معروفی هست که به ماژلان (کاشف و دریانورد پرتغالی همعصر کریستف کلمب) نسبت داده شده که میگوید:
کلیسا میگوید زمین تخت است، اما من میدانم که زمین گرد است. چرا که من سایهی زمین را روی ماه دیدهام و من به «سایه» بیشتر ایمان دارم تا «کلیسا»!
جالب اینجاست که این نقل قول در واقع به احتمال خیلی زیاد از آن ماژلان نیست و قدیمیترین منبعی که این گفته را از زبان ماژلان نقل کرده کتابی است که در اواخر قرن نوزدهم میلادی نوشته شده، گویا موضوع آن رد عقاید کلیساست و البته در آن، این نقل قول با تردید به ماژلان نسبت داده شده (با این لحن که «… فکر میکنم ماژلان باشد که گفته است: …»)(نکاتی به انگلیسی در مورد این نقل قول). نکتهی دیگری هم در این مورد هست و آن این است که دانشمندان قدیمی (و از جمله وابستگان به کلیسا) (حداقل از قرن چهارم پیش از میلاد، با توجه به مستندات بازمانده از یونانیها) میدانستند که زمین کروی شکل است و روی همین اطلاع بود که کاشفان قرن پانزدهم تصمیم گرفتند با رفتن به سمت غرب به هند (که عملاً در سمت مخالف مسیری بود که در پیش گرفته بودند) برسند (حقیقتی که کلیسا با آن مشکل داشت و امثال گالیله را به واسطهی اعتقاد به آن به دادگاه تفتیش عقاید کشاند «گردش زمین به دور خورشید» بود نه «کروی بودن زمین»).
نشانههای اعتقاد به کروی بودن زمین در ادبیات کهن ما هم دیده میشود. دوستان، پای بعضی از شعرهای مرتبط با این قضیه در گنجور حاشیه نوشتهاند و به این قضیه اشاره کردهاند. مثلاً دوستی در پای قصیدهای از عطار که با این بیت شروع میشود:
نه پای آنکه از کرهی خاک بگذرم
نه دست آنکه پردهی افلاک بر درم
علاوه بر اشاره به این موضوع، از کتاب کیمیای سعادت غزالی گفتههایی را نقل کرده که دلالت بر اطلاع دانشمندان ما از حجم خورشید و ستارهها دارد (به نظر من البته، این نکته هم که شاعر شاکی، سفر از کرهی زمین به مقصدی دیگر را هم به عنوان یکی از گزینههای ممکن در نظر داشته و متأسف بوده از این که توان این کار را ندارد نکتهی جالبی است، شاید اگر راجع به این قضیه کمی جدیتر فکر میکرد الان یوری گاگارین اولین انسانی نمیبود که به فضا رفته 😉 ). نمونههای دیگر اشاره به این موضوع را به لطف دوست گرامی «رسته» در پای این شعر از سنایی (بیت ۲۹)، این تکه از لیلی و مجنون نظامی (ابیات ۷۶ تا ۸۶) و این قصیده از ناصرخسرو بخوانید (برای شمارهگذاری ابیات از عنوانی که به همین منظور در داخل کادر «حاشیهها» در نظر گرفته شده استفاده کنید). اما بیت اول ِ این مورد آخری را بخوانید:
گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل
چند بگشتهست گرد این کرهی گل؟
همچنان که میبینیم قدمای ما نیز همانند قدمای کلیسا به گردش خورشید و ستارگان به دور زمین معتقد بودند. در جایجای ادبیات ما اشاره به «گنبد گــِــرد گـــَــرد» در واقع نشأت گرفته از همین اعتقاد است. البته شواهدی نیز وجود دارد از این که برخی دانشمندان ما به گردش زمین به دور خورشید معتقد بودهاند: اینجا را ببینید.
توصیه میکنم سرگذشت پرماجرای ماژلان در ویکیپدیا را بخوانید، این قسمت از این مقالهی ویکیپدیا را در نظر داشته باشید:
ماژلان و یارانش همچنین نخستین اروپاییانی بودند که:
…
به ضرورت ایجاد یک خط تاریخ بینالمللی پی بردند؛ بدون وجود این این خط فرضی دریانوردانی که از سمت غرب دوره کرهی زمین میگردند یک روز از تقویم واقعی عقب میمانند.
اگر کتاب دور دنیا در هشتاد روز ژول ورن را خوانده باشید یا مثل همسنهای من کارتونش را دیده باشید میدانید که همین جریان (یک روز عقب ماندن از تقویم در حین دور زدن زمین از غرب به شرق) باعث شد قهرمان داستان در پایان سفر اشتباهاً تصور کند دیر رسیده. جالب اینجاست که این بیت از انوری:
زمانه سیری کامروزش ار برانگیزی
به عالمی بردت کاندرو بود فردا
بنابر نظر ابوالحسن فراهانی -یکی از شارحان دیوان انوری و از سخنوران قرن یازدهم- دلالت بر این دارد که انوری (که بنا بر حکایت معروفی از برجستگان زمان خود در علوم ستارهشناسی و طالعبینی مبتنی بر ستارگان بوده) از حقیقت یاد شده آگاهی داشته است. برای اطلاع بیشتر در این زمینه این نوشتهی دکتر محمدرضا ترکی را بخوانید.
این نوشته را تقدیم میکنم به مجید عزیز و همینطور دوستانی که در پای این صفحه نسبت به من اظهار لطف کردهاند.
«چقدر» جالب؟!
(۱)
لرد کلوین گفته:
شما در صورتی میتوانید ادعا کنید در مورد چیزی دانش و آگاهی دارید که بتوانید آن را اندازه گرفته، در قالب اعداد بیان کنید!
این ادعا اغراقآمیز به نظر میرسد اما تلاش برای تحقق آن مفید است.
مثلاً فرض کنید نمایههای کوچکی از تعداد زیادی عکس با موضوعات یکسان را گذاشتهایم بغلدست هم و در یک صفحه جمع کردهایم و بینندگان میتوانند با کلیک بر روی نمایهی هر عکس آن را با اندازهی بزرگتر مشاهده کنند. اگر این صفحه روی اینترنت قرار گیرد و تعداد زیادی بازدیدکننده داشته باشد مشخص میشود که بعضی از عکسها به نسبت بقیه از نظر بازدیدکنندگان جالبتر هستند. «جالبتر» به این معنا که این عکسها نظر تعداد بیشتری از بازدیدکنندگان را به خود جلب میکنند و بنابراین تعداد بیشتری از بینندگان این عکسهای جالبتر را برای دیدن با اندازهی بزرگتر انتخاب میکنند. حالا اگر ما بتوانیم میزان جالب بودن عکسها را حساب کنیم و آن را با عدد و رقم بیان کنیم میتوانیم عکسها را به ترتیب میزان جالب بودن برای بینندگان مرتب کنیم تا تجربهی مفرحتری برای آنها فراهم آوریم. مسئلهی مهم اینجاست که بدانیم برخلاف آنچه ممکن است از مثال من برداشت شود «جالبتر بودن» با «پربازدیدکنندهتر بودن» متفاوت است. در واقع جالب بودن یک عکس میتواند باعث بیشتر دیده شدن آن شود اما اگر عکسی بیشتر دیده میشود لزوماً دلیل خیلی قاطعی وجود ندارد که از عکسهای دیگر جالبتر باشد. مثلاً ممکن است این عکس مدت زمان بیشتری در دید قرار گرفته باشد یا علت توجه به آن ارجاع از سایتها و صفحات وب پربازدیدکننده باشد یا حتی مثلاً جای آن در صفحه باعث بیشتر دیده شدن آن شود. معیار «جالب بودن» زمانی برای ما ارزش پیدا میکند که بتوانیم با تحلیل رفتار یک نمونهی آماری از بازدیدکنندگان برای آن «عددی» -فارغ از عمر عکسها، موضوع و سایر ویژگیهای آنها- به دست آوریم که بر طبق آن بتوانیم رفتار بازدیدکنندگان را در قبال یک عکس خاص در مقایسه با عکسهای دیگر پیشبینی کنیم.
این تقریباً همان چیزی است که فلیکر با ارائهی کمیتی به نام «جالب بودن» به دنبال آن است.
یکی از پربازدیدکنندهترین صفحات فلیکر صفحهی اکسپلور آن است. در این صفحه عکسهایی که در طی روز جاری روی فلیکر قرار گرفتهاند و از نظر فرمولهای فلیکر «جالبترین» هستند در دسترس قرار میگیرند. علاوه بر آن میتوان از طریق همین صفحه به «جالبترین»های روزهای قبل هم دسترسی پیدا کرد. جالب اینجاست که بایگانی جالبترینها همیشه دستخوش تحول است و رفتار بینندگان در طول زمان باعث میشود رتبهی عکسها در این بایگانی بالا و پایین برود.
(۲)
الگوریتمها و فرمولهایی که فلیکر برای تعیین میزان جالب بودن عکسها به کار میگیرد تا حدود زیادی سلیقهای هستند و در طول زمان هم تغییر میکنند. این مسئله باعث میشود درک چگونگی عملکرد این الگوریتمها مشکل باشد. چندی پیش یکی از کاربران ایرانی شناخته شده و حرفهای فلیکر تلاش کرد تا با ترغیب دوستان و آشنایان خود به علامت زدن یک عکس به عنوان «عکس مورد علاقه»، نظر دادن در مورد آن، برچسب گذاشتن روی آن و کارهایی مثل این عملکرد این الگوریتم را مورد تحلیل قرار دهد. عکس مورد نظر علی رغم این تلاشها به صفحهی جالبترینهای فلیکر منتقل نشد. آزمایش این کاربر ایرانی نشان داد که الگوریتمهای فلیکر تا حدود زیادی در برابر عملکردهای این شکلی مقاومند و پارامترهای مهم دیگری را غیر از حجم رجوع به یک عکس در فرمولهایشان دخیل میکنند (پی نوشت: حتی ممکن است به صورت دستی نتایج این الگوریتمها تغییر کند، برای کسب اطلاعات بیشتر نوشتههای پای عکس مذکور را بخوانید و لینکها را دنبال کنید).
(۳)
اگر طی دیروز و امروز به صفحهی جالبترینهای فلیکر مراجعه کرده باشید به احتمال بسیار زیاد عکسهایی را دیدهاید که در آنها به رویهی فلیکر در سانسور بعضی عکسها در بعضی کشورها اعتراض شده:
فلیکر اخیراً عکسهای با محتوای نامناسب (برهنگی و مانند آن) را علامت میزند و در صورتی که تنظیمات کاربر نشان دهد که این جور عکسها نباید برای او نشان داده شوند آنها را در دسترس او قرار نمیدهد. این تنظیمات میتواند توسط خود کاربر تغییر داده شود مگر آن که مشخص شود که کاربر تبعهی یکی از کشورهای آلمان، هنگ کنگ، کره یا سنگاپور است. در این صورت (حدس میکنم البته) به لحاظ محدودیتهای قانونی این کشورها این جور عکسها حتی علی رغم خواستهی خود کاربر در دسترس او قرار نمیگیرند. عکسهای اعتراضآمیز فوقالذکر این رویهی فلیکر را مورد انتقاد قرار دادهاند و تلاش میکنند فلیکر را وادار کنند در مورد این رفتارش «بیشتر فکر کند»!
صاحبان این عکسهای اعتراضآمیز در این نمونه ثابت کردهاند که الگوریتمهای فلیکر برای یافتن جالبترینها خیلی هم ضدگلوله نیستند و میشود رفتار آنها را کنترل کرد به گونهای که حتی علیه فلیکر رفتار کنند و به آن اعتراض کنند.
پی نوشت: انگار قبلاً هم در این مورد نوشتهام!
یک خبر و یک عکس جالب
خبر این است «شهرام جزایری عرب گریخت!» و عکس، عکس جالبی است که ایسنا برای این خبرش انتخاب کرده:
پیدا کنید دانشمند گم شده را!
۱- در سال ۱۷۶۹ میلادی یک مجارستانی به نام ولفگانگ وان کمپلن اروپای آن روز را با عرضهی یک ماشین شطرنجباز شگفتزده کرد: این ماشین مکانیکی توانست افراد سرشناسی همچون بنجامین فرانکلین و ناپلئون بناپارت را که در کنار دانش و سیاست در شطرنجبازی نیز از سرآمدان عصر خود به شمار میآمدند مغلوب کند. مخترع آن ادعا میکرد که این جعبهی چوبی با تکیه بر چرخدندهها و قطعات مکانیکیی که با باز شدن در کناری آن در معرض دید قرار میگرفت کار میکند و مدعی بود ماشینی ساخته که با تکیه بر هوش مصنوعی تصمیمگیری میکند. اما واقعیت چیز دیگری بود: در این جعبه، فضایی در نظر گرفته شده بود که یک شطرنجباز ماهر و کوتوله (که ترک بود؟!!!) در آن مخفی میشد و به کمک طنابهایی مهرهها را حرکت میداد! در هر صورت ماشین شطرنجباز مزبور در تاریخ به Mechanical Turk مشهور است! (منبع)
۲- شرکت آمازون مدتی است سرویس آنلاینی راه انداخته که هدف آن فراهم کردن امکان استفاده از مهارتهای انسانی در پروژههایی است که تکنیکهای نرمافزاری به تنهایی از عهدهی حل مسائل برنمیآیند یا پیادهسازی نرمافزارهایی که توانایی انجام وظایف مورد نظر را به صورت خودکار داشته باشد صرفهی زمانی یا اقتصادی ندارد. مسائلی مثل این که: در کدامیک از انبوه عکسهای ورودی به سیستم، فلان شیء یا فلان شخص حضور دارد برای یک انسان به آسانی یک نگاه قابل حل است، حال آن که پیادهسازی نرمافزاری که چنین مهارتی را داشته باشد بسیار مشکل است و حتی در صورت پیادهسازی به احتمال قوی -برای اطمینان از دقت- نتایج آن نیاز به بازبینی انسانی خواهد داشت. نام این سرویس از روی همان ماشین شطرنجباز – ِ به ظاهر اتوماتیک ولی در واقع متکی به توان انسانی- برداشته شده است یعنی Mechanical Turk.
۳- جیمز گری دانشمند بزرگ علوم کامپیوتر که نقشی اساسی در پیشرفت فناوریهای پایگاه دادهها داشته چند روز پیش در دریا و سوار بر قایق شش فوتیش گم شده. بعد از آن که جستجوی گارد ساحلی به دنبال او به جایی نرسید سرویس مکانیکال تورک شرکت آمازون برنامهای را راهاندازی کرد که در آن از جستجوگران انسانی خواسته میشود در میان عکسهای ماهوارهایِ در اختیار گذاشته شده، به صورت چشمی به دنبال قایق این دانشمند بگردند (اینجا را ببینید)! قایق مزبور در عکسهای ماهوارهای به صورت یک لکهی شش پیکسلی دیده خواهد شد و داوطلبان جستجو پس از آشنایی با سیستم تلاش میکنند که به این طریق به نجات این دانشمند بزرگ کمک کنند. هر چند این برنامه کمی عجیب به نظر میرسد اما شاید موفقیت آن فصل تازهای را در استفاده از نیروی انسانی -از طریق وب- برای انجام فرایندهای این چنینی بگشاید (منبع).
خرید جدید موتورولا
چرا سایتم را ثبت نمی کنم؟
طرح ساماندهی سایتهای اینترنتی به نظرم یک طرح ناشیانه است برای اعمال حاکمیت بر حوزهی تولید و نشر محتوای مجازی: طرحی است که متولیان آن دید درستی نسبت به ماهیت اینترنت و کارکردهای آن ندارند و تنها هدفشان کنترل و مهار فضایی است که تجربههای اخیرشان آن را فضایی خطرناک و نیازمند کنترل نشان داده.
اصرار احتمالی بر اجرای این طرح باعث ضعف جریان تولید محتوای فارسی بر روی وب خواهد شد و باعث خواهد شد فارسینویسان، دیگر رغبتی به حضور در این فضا به صورت شفاف و با ذکر مشخصات واقعی خود نشان ندهند. کسانی که میتوانند با تکیه بر زبانی غیر از فارسی در این فضا حضور داشته باشند در ازای رهایی از خطرات احتمالی استفاده از این زبان (مسدود شدن سایتها، اجبار به پاسخگویی در قبال مطالب نه چندان جدی و بااهمیت، متهم شدن به عناوین گوناگون و …) از زبانهای دیگر برای حضور در این فضا استفاده خواهند کرد و در هر صورت، تبعات این طرح برای جامعهی اینترنتی فارسی زبان جز ضرر چیز دیگری نخواهد بود.
باید منتظر ماند و دید تفکر پشت این طرح برای اجرایی کردن آن تا کجا پیش خواهد رفت.
پینوشت: اگر تمایل دارید این لوگو را در سایت یا وبلاگ خود بگذارید اینجا را ببینید.
خشونت به اتکای قانون
سر شب بود و با وجود تاریکی، بیشتر مغازههای اراک که ( شاید یکی از مشکلاتش این باشد که شبها خیلی زود تعطیل میشود و به خواب میرود) باز بودند. توی تاکسی، صندلی عقب، گوشهی سمت راننده نشسته بودم. تاکسی که البته نه، سواری شخصیی که با توجه به وفور مسافر در این ساعتها و کمبود تاکسی جای تاکسی کار میکرد. آخرین میدان شهر را که پشت سر گذاشتیم، جلوتر، یک ایست بازرسی موقت درست کرده بودند و خودروهای شخصی را نگه میداشتند. قضیه احتمالاً با قاچاق و اینجور حرفها مرتبط بود. ماشین ما را هم نگه داشتند، هر چند تعداد مسافران و وضعیت آن فکر میکنم کاملاً نشان میداد که این یک خودروی مسافرکش است. مأمور نیروی انتظامی سراغ ماشین ما آمد و از شیشهی پایین کشیده شدهی عقب مسافران را برانداز کرد. به راننده و سه مسافر دیگر گفت که پیاده شوند و من و یک مسافر دیگر داخل ماشین ماندیم. مأمور شروع به بازرسی بدنی پیاده شدگان کرد. یکی از همسفرهای ما یکی دو پاکت پر از میوه دستش بود. در حین بازرسی بدنی از او مأمور دستش داخل جیب طرف رفت و به دلیل حرکات سریع و خشنش باعث شد جیب شلوارش پاره شود. مسافر به این کار مأمور اعتراض مختصری کرد که جواب غیرمنتظرهای دریافت کرد: مأمور به جای معذرت خواهی لگد سنگینی روانهی او کرد و او را به باد مشت و لگد گرفت. لحظاتی بعد متوجه شدیم که یکی دیگر از مأموران که اندازهی شکمش 😉 و حرکاتش نشان میداد احتمالاً مقام مافوق اینهاست دارد به سمت مأمور میدود. خوب! خدا را شکر! بالاخره یکی پیدا شد که به داد این بنده خدا برسد. اما نه! مأمور مافوق نیامده بود که مانع کتک خوردن این فرد بیگناه شود: او آمده بود تا به مأمور زیردست کمک کند! لحظاتی بعد وقتی هر دو عصبانیتشان را به شدت سر طرف خالی کردند مأمور پاییندستی دست قربانی (!) را گرفت و از پشت با دستبند به دست دیگرش بست. پاکتهای میوه هنوز در دست قربانی بود. مأموران به راننده و بقیهی مسافران اشاره کردند که سوار شوند و هر چه زودتر بروند. توی راه هر کس چیزی میگفت، یکی میگفت کاش همگی ایستاده بودیم و میگفتیم بدون او نمیرویم! یکی دیگر میگفت اینها توی این شبها باید یک تعدادی را ببرند بازداشتگاه، هر چه بیشتر ببرند تشویقی بیشتری میگیرند! با خودم فکر میکردم که با چه اتهامی این مسافر بیگناه را در بازداشتگاه نگاه خواهند داشت و اگر طرف بخواهد از اینها شکایت کند با وجود آن همه دُم (!) دستش به جایی بند خواهد بود؟
این قضیه مال دو سه سال پیش است. به خاطر این فیلم قضیهی ضرب و شتم دانشجوی ایرانیتبار یادش افتادم: