به (یا از) خانه برمی‌گردیم!

خیلی وقت می‌شود که اینجا چیزی ننوشته‌ام: آنقدر که حس نگرانی بعضی دوستان را برانگیخته‌ام. خبر خاصی نیست. این مدت ذهنم یا دور و برم شلوغ‌تر از آنی بودی که جایی برای وبگردی درست و حسابی، وبلاگ نوشتن یا … پیدا کنم. عید را هم که تا حدود زیادی به تعطیلی 😉 گذراندم و عامدانه از اینترنت -تا آنجا که می‌شد- (که خوشبختانه خیلی هم شد) دوری کردم. آنقدرها هم -البته- بیکار نبودم. یکی از لپ‌تاپهای شرکت دستم بودم تا در مدت تعطیلات طولانی عید کار واجبی را به انجام برسانم. روی لپ‌تاپ یک نسخه از نرم‌افزار «نورالسیره» تولید مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی نصب بود که کلی از وقتم را پر کرد.

نورالسیره

این نرم‌افزار یک کتابخانه‌ی دیجیتالی شامل مجموعه‌ی جالب توجهی از کتابهای تاریخی قدیمی است (۸۳ عنوان کتاب در ۴۱۰ جلد که ۳۵ عنوان از کتابهای آن فارسی و باقی عربی هستند). از کتابهای مشهور فارسی آنها می‌توانم به تاریخ سیستان، تاریخ طبری (شامل دو ترجمه، یکی ترجمه‌ی معروف و تاریخی منتسب به ابوعلی بلعمی وزیر دولت سامانیان و دیگری یک ترجمه‌ی معاصر از اصل عربی)، تاریخ گزیده و همچنین ترجمه‌هایی از کتابهای ارزشمند اخبارالطوال، احسن التقاسیم، البلدان و تاریخ ابن خلدون اشاره کنم که مطمئنم اگر اهل کتاب خواندن باشید هر کدامشان می‌تواند ساعتها بلکه روزها وقتتان را به خودش اختصاص دهد. از بخشهای جالبی که خوانم و یادم مانده می‌توانم به ماجراهای پر پیچ و خم بهرام چوبین سردار شورشی دوره‌ی قباد و خسرو پرویز پادشاهان ساسانی و به موازات و در ادامه‌ی آن زندگی خسرو پرویز اشاره کنم که با شیرینی خاصی در کتاب اخبارالطوال آمده. در کتاب تاریخ قم (که تألیفش به اواخر قرن چهارم برمی‌گردد) در ذکر ولایات حوالی قم، در فهرست روستاهای «خوی» (که باید متفاوت باشد با خوی آذربایجان که امروز می‌شناسیم) در کنار نامهایی مثل «دستجرده» و «شادجرده» از «سنجان» یاد می‌کند که حدس می‌زنم همان «سنجان» زادگاه من باشد و اگر اینطور باشد فکر می‌کنم این نشان دهنده‌ی قدمت بالای این ناحیه باشد. غیر از این نرم‌افزار، بازیچه‌ی دیگری هم داشتم: دوربینی را هم که تازه خریده بودم با خودم این‌ور و آن‌ور می‌بردم و از در و دیوار و خودم و ملت عکس می‌گرفتم که تعدادی‌شان را این چندروزه آپلود کردم روی فلیکر. گفتم فلیکر! چند روزی می‌شود که فلیکر امکان آپلود ویدیو اضافه کرده به فهرست امکاناتش (البته حداکثر ۹۰ ثانیه، آن هم فقط برای کاربران پولی). غیر از این که من این قابلیت را با آپلود یک ویدئوی ۱۵ ثانیه‌ای آزمایش کردم (اینجا)، چیز جالبی که در این مورد می‌توانم بگویم واکنش منفی عجیب خیلی از کاربران فلیکر به این قابلیت است، طوری که برای اعتراض گروه راه انداخته‌اند و طومار امضا می‌کنند که چرا فلیکر به فیلم آلوده شده! تا حالا من سه یا چهار دعوتنامه برای عضو شدن در این گروه دریافت کرده‌ام (از آشناهای فلیکریم که بیچاره‌ها نمی‌دانند من از جمله خائنین روزهای اول بوده‌ام 😉 )!

مطلب دیگری که نگفته ماند مشکلاتی بود که برای گنجور طی این چند روز پیش آمده بود (اینجا را ببینید) و مشکلات جزئی‌تری که برای اینجا. البته گفتن نداشت اما گفتم که بگویم!

نظرات دو ستونه و وبلاگ ریاضی

۱

حسش هست که یک چیزی اینجا بنویسم! اما خوب موضوع خاصی مد نظرم نیست. لذا پیش می‌رویم ببینیم به کجا می‌رسیم!

۲

الان داشتم این مقاله را نگاه می‌کردم. چند وقت پیش همین صفحه را دیده بودم و نشانه‌گذاری کرده بودم تا بخوانمش. اما …! الان هم به قصد خواندن نیامده‌ام. از طریق وبلاگی که به آن لینک داده، گذرم دوباره به اینجا افتاده. موضوع مقاله مربوط به طراحی وب است و قانونی به اسم قانون فیت که در تعیین میزان دسترسی‌پذیری عناصر دیداری صفحات وب کاربرد دارد گویا. یادم باشد بعداً بخوانمش! منظور: داشتم نظرات پای نوشته را نگاه می‌کردم. شما هم ببینید، بد نیست:

ایده‌ای برای نمایش نظرات

ایده‌ی جالبی است: نظرات در دو ستون و در چند رنگ مختلف چیده شده‌اند.

۳

از ریاضی خوشتان می‌آید؟ دوست دارید یادی از درس و مدرسه و ریاضی بکنید (می‌دانم که احتمالاً بیشتر خواننده‌های اینجا هنوز درگیر درس و مدرسه هستند، اما خوب می‌دانید که؟! : کافر (؟!) همه را به کیش خود پندارد!). چند وقتی است که من مشترک این وبلاگ شده‌ام. حقیقتش نه برای این که بخوانم! فقط به خاطر این که ببینم! آخر می‌دانید طرف -صاحب سایت، که تا آنجا که در ذهن دارم هندی است- آدمی است که پشتکار عجیبی در نوشتن مطلب و همینطور تهیه تصاویر و گرافهای مرتبط با آن دارد. در انتخاب رنگ هم خوش‌سلیقه است. betterexplained مثلاً این مطلبش را ببینید که در آن توضیح داده چطور می‌شود با کمک قضیه‌ی فیثاغورث هر فاصله‌ای را اندازه گرفت. یا این مطلب را که باز در مورد قضیه‌ی فیثاغورث است و یا این را که در مورد اعداد موهومی است. البته مطالب غیرریاضی هم دارد، توی نوشته‌ها هم غلطهای علمی دارد که معمولاً در نظرات به آن اشاره شده و آنها را تصحیح کرده، اما خوب به نظر من که جالب است. گفتم شاید برای شما هم جالب باشد. راستی اسم جالبی هم برای دامنه‌ی سایتش انتخاب کرده: betterexplained!

شاید آینده این شکلی باشد

۱) گاهی به روزهایی فکر می‌کنم که ضرورت آموزش خط و الفبا از بین رفته باشد. کامپیوترها روز به روز به این نقطه نزدیک می‌شوند که به طور کامل امکان کنترل سیستمهای هوشمند را به کمک صدا و ابزارهای طبیعی فراهم آورند و همچنین داده‌های خروجیشان را در قالب همین سیستمهای طبیعی ارائه دهند. این امر می‌تواند به مرور باعث شود خط و نویسش یک ضرورت برای امکان استفاده از این سیستمها نباشد. در نهایت روزی را می‌توان تصور کرد که «سواد» مطلقاً معنای توانایی تفسیر خطوط و الفبا را نمی‌دهد و در کل شامل تواناییهایی است که امکان کنترل سیستمهای هوشمند را فراهم می‌آورد.

۲) گاهی روزهایی را تصور می‌کنم که همسایه‌ی خانه به خانه‌ی ما دیگر ضرورتاً هموطن ما نیست. خطوط ارتباطی اینترنت شاید بتواند بستری برای ایجاد ملتهای مجازی باشد که بدون وابستگی یا با وابستگی کم به مرزهای جغرافیایی، مرزهای انسانی‌تری را بر اساس عقاید، سلیقه‌ها و مشترکات فرهنگی نوین ایجاد می‌کنند.

۳) خیالبافی آخری فکر نمی‌کنم خیلی دور باشد که به حقیقت بپیوندد. شاید حتی گونه‌های آزمایشی آن هم تولید شده باشد: گاهی به ماشینهای ترجمه‌ی همزمان فکر می‌کنم. ساده‌ترین شکل قابل تصور این ماشینها یک هدفون به همراه یک میکروفن است که کاربر با استفاده از آن از دانستن زبان مخاطب برای ارتباط با او بی‌نیاز می‌شود. اجزای عمده‌ی چنین سیستمی در حال حاضر تولید شده‌اند، هر چند تواناییهای آنها محدود است. این اجزا عبارتند از سیستمهای تبدیل گفتار به متن (برای زبان گوینده)، سیستمهای ترجمه‌ی خودکار (تبدیل متن زبان مبدأ به متن زبان مقصد) و سیستمهای تبدیل متن به گفتار (برای رساندن ترجمه‌ی پیام مبدأ به مخاطب).

سن؟!

متیو مولنوگ پایه‌گذار سیستم مدیریت وبلاگ وردپرس هم‌اکنون ۲۳ سال دارد.

بلیک راس یکی از دو پایه‌گذار مرورگر فایرفاکس هم‌اکنون ۲۲ سال دارد. او کار خود را بر روی این مرورگر از ۱۵ سالگی آغاز کرده است.

کریستوفر تیت پدیدآورنده‌ی سرویس اشتراک عکس زوومر در ۱۷ سالگی اولین نگارش این سرویس را آماده و عرضه کرد.

علیرضا عسکری سرویس وبلاگنویسی فارسی میهن بلاگ را در ۱۶ سالگی پایه‌گذاری کرده.

آیا چشم انسان باگ دارد؟

این شکل را ببینید:

خطای چشم صفحه شطرنجی ادوارد ادلسون

می‌گویند خانه‌ی A با خانه‌ی B همرنگ است! شما باورتان می‌شود؟

من هم باورم نمی‌شد (الان هم هنوز خیلی باورم نشده 😉 )! به هر حال تصمیم گرفتم درستی این گفته را آزمایش کنم. یک راهش این است که برویم توی فتوشاپ و با کمک ابزار قطره‌چکان (رنگ‌یاب) رنگ این دو تا خانه را با هم مقایسه کنیم و یا از نرم‌افزارهای رنگ‌یاب مثل اینها استفاده کنیم. راه دیگرش هم که یک کمی باحال‌تر است این است که در این صفحه آن دو تا مستطیل موازی! را با موس بگیریم بکشیم روی عکس مزبور طوری که هر دو خانه را قطع کند.

در هر صورت ثابت می‌شود که رنگ این دو تا خانه واقعاً یکی است! علت این پدیده را اینجا نوشته، شاید اگر حال داشتم بخوانم و ترجمه‌اش کنم. اگر یکی هم زحمت این کار را بکشد که خیلی حال داده! در هر حال لینک این عکس را از دلیشس ملت پیدا کردم.

گوشیهای موبایل : عامل احتمالی انقراض نسل بشر!

بیشتر به شروع یک فیلم علمی-تخیلی می‌ماند. فیلم روز بعد از فردا را دیده‌اید؟ ذوب شدن یخهای قطب جنوب و …؟ این هم یک چیزی شبیه به همان است: اولین نشانه‌های این پدیده عجیب در پاییز گذشته مشاهده شد و آخرین خبرها حاکی از آن است که پدیده‌ی ناپدید شدن ناگهانی زنبورهای گرده‌افشان که وقوع آن برای اولین بار در آمریکا گزارش شد و سپس در کشورهای غیرجزیره‌ای اروپا نیز نمود یافت دامان جزیره‌ی بریتانیا را نیز گرفته است.

زنبور عسل

از آلبرت انیشتین نقل می‌کنند که گفته اگر زنبورها منقرض شوند نسل بشر در ظرف چهار سال از بین می‌رود! این ادعا چندان بی‌پایه نیست. گرده‌افشانی زنبورها نقش مهمی در باروری گیاهان دارد و بدون وجود آنها ما بسیاری از منابع غذایی خود را از دست خواهیم داد. در طی پدیده‌ای موسوم به Colony Collapse Disorder که به صورت خلاصه CCD خوانده می‌شود زنبورهای یک کندو به صورت ناگهانی ناپدید می‌شوند و در کندو تنها ملکه، زنبورهای نوزاد و تعداد کمی زنبور کارگر نابالغ باقی می‌ماند. زنبورهای ناپدید شده دیگر هرگز دیده نمی‌شوند اما حدس زده می‌شود که آنها دور از خانه و در عزلت می‌میرند. زنبورداران ایالات مختلف آمریکا از پاییز گذشته تا کنون وقوع این پدیده را به صورت مکرر گزارش کرده‌اند، به طوری که تخمین زده می‌شود از آن زمان تا کنون زنبورداران ایالات غربی آمریکا ۶۰ درصد و زنبورداران ایالات شرقی ۷۰ درصد زنبورهای خود را به علت وقوع این پدیده از دست داده باشند. اما علت این اپیدمی چیست؟

حدسهای مختلفی در مورد علت این پدیده زده شده: انگلها، آفت‌کشها، پدیده‌ی گرم شدن کره‌ی زمین و محصولات کشاورزی تولید شده به شیوه‌ی دستکاری ژنتیکی از جمله‌ی متهمین به شمار می‌آیند که اتهام هیچکدام ثابت نشده. محققان آلمانی که سالها قبل ثابت کرده‌اند که رفتار زنبورها در نزدیکی کابلهای انتقال برق تغییر می‌کند، اخیراً در مطالعه‌ی جدیدی در دانشگاه لندو مشاهده کرده‌اند که زنبورهای عسل وقتی گوشیهای موبایل در نزدیکی کندوهایشان قرار داده شود از بازگشت به آن امتناع می‌کنند. محققان این دانشگاه اعتقاد دارند که این می‌تواند عامل پدیده‌ی عجیب اخیر را مشخص کند: گوشیهای موبایل!

گفته می‌شود گوشیهای موبایل می‌توانند باعث بروز امراضی همچون سرطان گردند، هرچند اثبات این ادعا نیازمند زمان بیشتری است و حتی در میان محققان مخالفانی نیز دارد. برخی آمارهای اخیر نشانگر ارتباطهایی معنی‌دار میان استفاده‌ی طولانی مدت گوشیهای موبایل و آمار ابتلا به تومورهای مغزی و برخی ناهنجاریهای دیگر است. امری که می‌تواند باعث شود مجبور شویم در میزان استفاده از این ابزارهای دوست داشتنی تجدید نظر کنیم و برای حفظ سلامتی خودمان تمهیدات خاصی در قبال آنها اتخاذ کنیم.

آنچه خواندید گزیده‌ای بود از این مقاله‌ی ایندیپندنت که طی دلیشس‌گردی پیدایش کردم. پیشنهاد می‌کنم اصل مقاله را هم -که حاوی نکات دیگریست- بخوانید.

سؤال ادبیاتی

می‌گوید:

وافریادا ز عشق وافریادا!

کارت به یکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا دادا،

ورنه من و عشق! هر چه بادا بادا!

از ابوسعید ابوالخیر است (فکر می‌کنم البته و فکر می‌کنم توی کتاب عروض و قافیه‌ی دکتر شمیسا دیده باشمش):

۱- این «طرفه» را باید «طَرفه» خواند یا «طُرفه»؟ یعنی چه اصلاً؟!

۲- این الفی که چسبانده ته «افتاد» و «داد» (افتادا و دادا) همینجوری عشقی و به خاطر جور شدن قافیه اضافه کرده یا معنی و کاربرد خاصی داشته آن قدیمها؟

ناچار باید زندگی کرد!

یک شعری یک وقتی (خیلی پیش‌ترها) خوانده‌ام، فکر می‌کنم (تقریباً یقین دارم) در یکی از شماره‌های هفته‌نامه‌ی (یا ماهنامه‌ی!) گل آقا. فکر می‌کنم اسمی از «علی معلم» آورده بود و بازسرایی طنزی بود از یکی از شعرهای او. می‌گفت:

بار گرانی گرده‌ها را خم نموده‌ست،

نرخ تورم مرده‌ها را کم نموده‌ست!

یعنی زمین قبر هم، آری گران است،

مردن نمی‌صرفد در این عصر!

ناچار باید زندگی کرد!

به نظرم طنز غمناک و قشنگیست. کسی کاملش را ندارد؟

حاشیه: این «صرفیدن» فعل جالبیست ها! سعی کنید صرفش کنید: فکر کنم فقط سوم شخص دارد! املایش را درست نوشته‌ام؟!

کارتن خوابی دیجیتال

تصورش را بکنید که با هر حرکت موس صدای هارد کامپیوترتان بلند شود، فایرفاکستان حدود یک دقیقه طول بکشد تا بالا بیاید، کامپیوترتان چیزی حدود دو دقیقه طول بکشد تا به اینترنت وصل شود و یا ارتباطش قطع شود و تازه بعضی وقتها وسط اینترنت بازی یادش بیفتد که حافظه کم دارد و مشغول افزایش حافظه مجازی شود و بالکل از کار بیفتد! خوب! من الان اوضاعم اینطوری است: این چند روزه‌ی عید را دور از کامپیوتر اصلیم و با یک کامپیوتر زغالی پنتیوم II (با شصت و چهار مگ رم و کارت گرافیک با رم چهار مگابایتی) که تازه فن پاورش کار نمی‌کند (در واقع با توجه به تلاش نافرجام من برای راه‌اندازی مجدد آن این یک مورد را اصلاً ندارد!) و ویندوز دوهزارش کلی طول می‌کشد بالا بیاید سر می‌کنم. البته از بی‌کامپیوتری بهتر است و کارم را راه می‌اندازد. مخصوصاً این که کامپیوتر اصلیم را روشن گذاشته‌ام (تا اینترنتش هدر نرود!) و هر روز برای اطمینان از قطع نبودن اتصال ADSL و همچنین مدیریت داونلودهایش با pcAnywhere اوضاعش را چک می‌کنم.

یک اتفاق دیگر هم دیشب افتاد و آن از کار افتادن موس کامپیوترم بود. خوب! این سومین موس اسکرولی است که برای این کامپیوتر خریده‌ام و فکر نمی‌کنم دیگر حتی یک خرج دو هزار تومانی هم برای این قابلمه منطقی باشد. خوشبختانه دانگل بلوتوثم را همراهم آورده‌ام و فعلاً از موبایلم به عنوان موس استفاده می‌کنم. ناوبریش یک کمی سخت است ولی از بی‌موسی بهتر است!