پیاده در گشت شاهنامه

می‌دانید؟ من تا پایم را روی زمین جایی نگذاشته باشم احساس نمی‌کنم آنجا رفته‌ام، هر چند از آنجا سواره بارها عبور کرده باشم! و از آنجاهایی که پا بر زمینشان گذاشته‌ام؟ خاطرهٔ چندانی ندارم! همینقدر پوچ!

سالها پیش در سرم افتاد که بوستان و گلستان را بخوانم.

من بر خلاف بعضی آدمهایی که دیده‌ام -آنها که وقت خواندن لبشان هم می‌جنبد- با چشم و عبوری چیزها را می‌خوانم. کلمات را جا می‌اندازم و از متن کلیت و مفهومش را می‌فهم. سریع اما کم‌مایه. خواندنم شبیه سواره عبور کردن است. خواندن حساب نمی‌شود.

اما دلیلی وجود داشت که گلستان سعدی را بخواهم بلند بلند و با لب جنبان بخوانم و سواره از آن عبور نکنم: گلستان سعدی را برای گنجور سالها پیشتر از آن سالها از ویکی‌نسک برداشته بودم. متن، ناقص و پراشکال بود و لازم بود بازنویسی شود. با این حساب به نظرم رسید که بهترین راه برای رفع این اشکالات روخوانی از متن روی کتاب چاپی، ضبط آن و پیاده کردن متن ضبط شده روی متن گنجور و ویرایش و تصحیح آن بود. بماند که از دیرباز دوست داشتم صدایم هم روی شعرها و متون گنجور بماند.

کار پرزحمتی بود و انجامش دادم. و البته در کنار آن کارهای پرزحمت دیگری هم مثل فهرست‌گذاری نسخه‌های خطی و چاپی گلستان روی گنجینهٔ گنجور را هم به پایان رساندم. بعدها تصاویر کتاب شرح گلستان دکتر خزائلی و همینطور نسخهٔ خطی منسوب به یاقوت مستعصمی را هم به آن اضافه کردم. به نظرم الان گلستان گنجور که پیشتر مهمترین مایهٔ دشنام و خجالت بود مایهٔ آبروی گنجور هم هست.

من در دوران بچگی از روی یک دورهٔ چهارجلدی برگردان مثنوی (که در ذهنم نام محمد محمدی ری‌شهری به عنوان مؤلف آن ثبت شده!) و جایزه یا هدیه گرفته بودمش مثنوی را –سواره– خوانده‌ام. اما شاهنامه را هیچگاه نخوانده‌ام.

در سرم بوده که شاهنامه را یک وقتی –پیاده– بخوانم. این کار را شروع کرده‌ام. از منابع صوتی مثل روخوانی شادروان اسماعیل قادرپناه و همینطور کانال شاهنامه بخوانیم استفاده می‌کنم. غیر از آن دوستی از حاشیه‌گذاران گنجور زحمت کشیده و معنی خط به خط خیلی از شعرها را به نثر روان برگردانده، با وجود آن که به نظرم معنی‌ها خیلی قابل اعتماد نیست به لحاظ آن که زحمتم را کم می‌کند تا این که بخواهم خودم از اول معنی کنم از آن استفاده کردم و برگردان به نثر روان شعرهای شاهنامه را دارم با کپی این حاشیه‌ها اضافه می‌کنم. البته دیشب و برای بخش اول کیومرث (به دلیل آن که کار ایشان ناقص مانده بود) تصمیم گرفتم همه را خودم -با یک تقلب از روی ویکیپدیا- بنویسم. شاید بقیه را همینطوری ادامه بدهم.

غیر از آن تلاش می‌کنم تصاویر نسخه‌های خطی شاهنامه‌های گنجینهٔ گنجور را هم به شعرها اضافه کنم. امیدوارم با وجود تلاشی که برای پیدا کردن کلمات در این دستنوشته‌ها لازم است برای شاهکارهای آینده‌ام چشمی باقی بماند!

شاهنامه به نسبت کل اشعار سعدی بسیار پرحجم‌تر است. نمی‌دانم کاری را که شروع کرده‌ام می‌توانم به پایان ببرم یا نه. در هر حال من کارهای اینطوریم یک تیر و چند نشان است (این تعریف از خود را خیلی جدی نگیرید و آن را با چاشنی طنز و طعنه به خویشتن بجوید، از شاهکارهای یک تیر و چند نشانم ماجرای یکیشان را در نوشتهٔ پیشین تعریف کرده‌ام): هم خودم می‌خوانم، هم روخوانی برای بقیه باقی می‌گذارم، هم غلطهای تایپی را تصحیح می‌کنم، هم معنی می‌نویسم وهم نسخه‌های گنجینه و تصاویر مرتبط را اضافه می‌کنم.

الان از بوستان و گلستانی که پیاده گزشان کردم چیز زیادی یادم نمانده! اما مدرک و سند دارم که آنها را با صدای بلند خوانده‌ام. شاهنامه فرقی که دارد این است که یک داستان پیوسته است. حداقلش این است که اگر پس و پیش شاهان آن را نمی‌دانستم از این به بعد خواهم دانست هر چند جزئیات داستانها یادم نماند.

محض خالی نماندن عریضه پس از یک ماه سکوت تحریر شد!

ای کوته‌آستینان ….

[چهار سال پیش] چند روزی ویرم گرفته بود که چند نسخهٔ دستنویس دیوان حافظ روی گنجینهٔ گنجور را با گنجور لینک کنم.

در آخرین بررسی دو شعر داشتم که در نسخه‌ها نیافته بودمشان. یکی غزلی بود که بعضی ابیاتش به لهجه‌ای محلی سروده شده‌اند که آخر سر در یک نسخه پیدایش کردم:

شعر سَبَتْ سَلْمیٰ در یک نسخهٔ قدیمی دیوان حافظ
شعر سَبَتْ سَلْمیٰ در یک نسخهٔ قدیمی دیوان حافظ

و دیگری که هنوز در هیچکدام پیدایش نکرده‌ام غزلی است که اینطور شروع می‌شود: «ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی …» و مصرع آخر آن این است: «ای کوته آستینان تا کی درازدستی». غزل معروفتر «با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی» بر همین وزن و قافیه است و در عموم نسخه‌ها وجود دارد.

اما این یکی را نیافتم.

پی‌نوشت: این نوشته را از سال ۹۹ به صورت پیش‌نویس نگه داشته بودم. احتمالاً دلم نیامده پیش از اعلام رسمی بازگشتم منتشرش کنم!

تماشای ریحان

دوستان و بزرگواران زیادی به واسطهٔ کارهایی که من روی گنجور انجام داده‌ام مرا مرهون الطاف خودشان کرده‌اند. در کنار انبوهی از ایمیلهای تشکرآمیز و کمکهای داوطلبانهٔ مادی و معنوی، بعضی از استادان بزرگوار کارهای خودشان را به عنوان هدیهٔ شخصی برای من ارسال کرده‌اند که یکی از زیباترین آنها قرآن ریحان کار استاد بهرام سالکی بوده است.

این مجلد قرآن کریم موسوم به مصحف ریحان به جناب آقای مهندس حمیدرضا محمدی اهداء می‌گردد - بهرام سالکی

از زمان دریافت این هدیه -که نمی‌دانم شاید سال پیش یا سال پیشتر از آن بوده باشد- مفتون زیبایی این قرآن بوده‌ام و دوست داشتم فرصت پیدا کنم و اینجا آن را برای کسانی که -همچون خود من پیش از دریافت این هدیه- از وجود چنین گنجینه‌هایی بی‌خبر مانده‌اند معرفی کنم.

سورهٔ قدر در قرآن ریحان

انبوهی از تذهیبها و نقش و نگارها در کنار خط زیبای ریحان شما را به تفرج در گلستان هنر ایرانی دعوت می‌کند. با توجه به تنوع این نقوش و این که در هر صفحه، حتی برای نمایش شمارهٔ آیات شاهد ظهور نقش جدیدی هستیم این سؤال پیش می‌آید که ساخت این اثر -با توجه به آن که هم خوشنویسی و هم نقش‌گذاری آن را یک نفر انجام داده- چقدر طول کشیده است؟!

کتابت قرآن ریحان هشت سال طول کشیده است

اینها عکسهای تکه‌هایی از نقوش و خطوط این اثر زیبا هستند که تصور می‌کنم برای دوستانی که به هنر خوشنویسی و تذهیب‌سازی ایرانی علاقمندند می‌تواند روزنه‌ای برای آشنایی با این اثر باشد.

قرآن ریحان
قرآن ریحان
قرآن ریحان
قرآن ریحان
فتبارک الله احسن الخالقین

این هم نشانی ناشر برای دوستانی که خواهان دسترسی به این اثر هستند:

نشانی ناشر

ضمناً استاد سالکی شاعر هم هستند و مجموعه‌ای از اشعار ایشان در گنجور رومیزی در دسترس است. جهت کسب اطلاعات بیشتر و دریافت اشعار ایشان اینجا را ببینید و اشعار را در این نشانی دریافت کنید.

اشعار بهرام سالکی در گنجور رومیزی

گنجوروید

این حاصل آن چند روز تعطیلی ناخواستهٔ هفتهٔ گذشته است. مرفهین بادردِ علاقمند به شعر ِ صاحب گوشیهای اندروید آزمایشش کنند، نظرشان را بگویند.

گنجوروید

صلاح کار کجا و …

دربارهٔ این بیت:

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا!

و اشکال قافیه‌اش بحثی در حاشیه‌های غزل در گنجور شده بود (اینجا). امروز آقای مهران ارشادی‌فر این حاشیه را گذاشته‌اند:

این را از قول برادر مرحومم مسعود ارشادی‌فر نقل می‌کنم که شاعر بود و حافظ را خوب می‌شناخت. در تفسیر این اشکال قافیه‌ای می‌گفت این را می‌گویند «اجرا در متن». انتخاب قافیهٔ «به» برای شعری که قافیه‌اش باید «ب» باشد، در واقع مصرع قبل -صلاح کار کجا و من خراب کجا- را تفسیر می‌کند: یعنی چون حال حافظ خراب است صلاح کار از دستش می‌رود و به جای قافیهٔ «ب» قافیهٔ «به» در شعر می‌آورد. این تعبیر به نظرم بسیار درست است چون با شناختی که از حافظ داریم بی‌گمان در انتخاب قافیهٔ مناسب دچار مشکل نمی‌شد.

این نظر را من بسیار می‌پسندم: حافظ را در نظر آورید که رندانه -و با لحن خرابانه- خواندن غزل تازه‌اش را می‌آغازد و با صدای لرزان، هنرمندانه، در پایان مصرع دوم میزان خرابی حال شاعر را با کسرهٔ نامنتَطَر در جایگاه قافیه می‌نمایاند.

«در واقع»

گفتگوی ایران صدا دربارهٔ گنجور که پیشتر خبرش را داده بودم هم‌اکنون در آرشیو سایت ایران صدا در دسترس قرار گرفته است. علاوه بر آن که فرصت کافی برای طرح قسمت زیادی از مطالبی که آماده کرده بودم پیش نیامد مسألهٔ آزاردهندهٔ دیگر، تکرار پشت سر هم و بلاانقطاع عبارت «در واقع» در اول و وسط و آخر جمله‌ها توسط من بود که در نوع خودش -فکر می‌کنم- تعجب‌برانگیز و رکوردشکن باشد. با عذرخواهی پیشاپیش بابت این درواقع‌باران اعصاب‌خردکن غیرعمدی (و پساپس از دوستانی که به شکل زنده خود را در معرض آن قرار دادند، به ویژه مجری محترم برنامه و دست‌اندرکاران آن که مجبور به تحمل آن بودند) اگر احیاناً هنوز علاقمند بودید این گفتگو را بشنوید می‌توانید با مراجعه به این صفحه و انتخاب بخش مربوطه (آیکون سبزرنگ متناظر با آن در تصویر زیر مشخص است) آن را به شکل آنلاین بشنوید.

این صدای پارسی، گفتگو پیرامون گنجور

برای دریافت آن با سه کیفیت متفاوت نیز می‌توانید از سمت چپ‌ترین گزینه در پایین این صفحه استفاده کنید.

دریافت گفتگوی ایران‌صدا دربارهٔ گنجور

لطفاً ببخشید!

اطلاعیه: ساغر

پیرو نوشته‌جات پیشین و جهت اطلاع معدود 😉 دوستانی که تازه‌های گنجور و صفحهٔ فیس‌بوک گنجور را دنبال نمی‌کنند ساغر (نرم‌افزار رایگان مرور اشعار فارسی با قابلیت اجرا تحت ویندوز، لینوکس و مک) منتشر شده است. جهت دریافت به این نشانی مراجعه کنید.

سلس‌القول

عباس اقبال آشتیانی در مقدمهٔ دیوان هاتف در شرح انحطاط شعری دورهٔ صفویه:

شاعری از شعرای این دوره که شاید تا کنون کسی اسم او را نشنیده و لااقل نام او را قابل سپردن به ذهن ندانسته است به نام «غواصی یزدی» روزی پانصد بیت شعر می‌گفته و تا قریب به سن نود کار او همین بوده و چهل سال قبل از فوت خود می‌گفته:

ز شعرم آنچه حالا در حساب است

هزار و نهصد و پنجه کتاب است!

این گویندهٔ عدیم‌النظیر که به قول قائم‌مقام سلس‌القول داشته کتابهای روضة‌الشهدا و قصص‌الانبیا و تاریخ طبری و ذخیرهٔ خوارزمشاهی را به نظم آورده بود و تقی‌الدین از تمام گفته‌های این شاعر نامراد فقط همین مطلع را قابل ضبط دانسته که می‌گوید:

گر نه هر دم ز سر کوی توام اشک برد

عاشقیها کنم آنجا که فلک رشک برد

و همین یک بیت معرف مقام این گویندهٔ پرگو تواند شد.