روزی امروز

روزی هر روز

این طوری فقط لازم است من زنده باشم و هر روز در اینترنت چرخ بخورم و علامت بزنم! بعد ساعت بیست و سه و پنجاه و نه دقیقه یکی می‌آید اینجا و تولید محتوی می‌کند! قابل توجه کسانی که کفگیرشان به ته دیگ خورده.

روزی امروز

عادت ترک شده

امشب با دیدن صحنه‌ای از فیلمی که کانال دو نشان می داد یاد یک عادت فراموش شده خودم افتادم. عادت من مربوط به دوره‌ای بود که ذهنم شدیداً با شعر درگیر بود (نتایجش را احتمالاً اینجا می‌توانید ببینید) و بر طبق آن همیشه من وقتی می‌خواستم بخوابم کاغذ و قلم دم دستم می‌گذاشتم تا اگر ایده یا جمله شاعرانه‌ای پیش از خوابیدن یا در حین آن(!) به ذهنم خطور کرد آن را بنویسم! پیش می‌آمد که گاهی وقتی خوابم نمی‌برد همان قلم و کاغذ را برمی‌داشتم، به بالکن خانه می‌رفتم و ضمن تماشای آسمان و منظره روبرو چیزهایی می‌نوشتم. به هر حال هر چند حالا دیگر فقط وقتی برق نیست یاد کتاب و گاهی قلم و کاغذ می‌افتم، اما به نظرم این عادت فراموش شده شاید ارزش رجعت را داشته باشد.

کبوتر و کودکی

بعدازظهری گذری در سایتی با دوستی موجبات انبساط خاطرمان را فراهم آورده بود (اینطوری گفتم که به کسی برنخورد، واقعیتش از شدت انبساط داشتیم منفجر می‌شدیم!).

یاد زمانی افتادم که تازه قرار بود بروم مدرسه. آن وقتها پدرم کلی کبوتر داشت. پرنده ها در آسمان اما از آنجا که گویا من علاقه شدیدی به کبوترها نشان می‌دادم از ترس آن که مبادا کبوتر و کبوتربازی مرا هم گرفتار خود کند و نگذارد که درسخوان شوم (با توجه به آن که من از مدرسه شدیداً گریزان نشان می‌دادم و برنامه‌هایی سر ملت پیاده کرده بودم که آن هم داستان دارد!) همه را یکجا فروخت و به من این طوری تفهیم شد که کبوترهایمان یک روز بعدازظهر همه با هم فرار کرده‌اند و رفته‌اند! جالب آن که تا سالها بعد که به من گفتند این قضیه دروغی مصلحتی بیش نبوده، فکر می‌کردم واقعاً فرار دسته‌جمعی کبوترها را دیده‌ام و همیشه تصویری روشن شامل یک آسمان آبی که وسطش یک دسته کبوتر سفید در حال پروازند از آن واقعه ناواقع در ذهن داشتم.

… اگر گفتید کدامیک رخ داده؟

ویندوزی را فرض کنید که پیغامهای خطایش این طوری باشند:

« فایل به آن بزرگی / شاید که مهم بوده باشد / اکنون دیگر وجود ندارد! »

« ویندوز ان تی در هم شکست / من صفحه آبی رنگ مرگم / کسی فریادت را نخواهد شنید! »

« چاپگر آماده نیست / یک مشکل بزرگ / قلم و کاغذ ندارید؟! »

« سه چیز را گزیری نیست: / مرگ، مالیات، از دست رفتن داده‌ها. / اگر گفتید کدامیک رخ داده؟! »

« کمبود حافظه! / کاش تمام آسمان از آن ما بود / افسوس! ممکن نیست. »

هایکو

(از طریق پابرهنه بر خط)

یک نمونه ایرانی از این اعلام خطاهای ادیبانه که من دیدم در نرم‌افزار درج ویرایش اولش بود که وقتی جستجو می‌کردی و نمی‌یافت می‌گفت: «یافت می‌نشود! جسته‌ایم ما!»

روزی امروز

چند تغییر

چند تغییر در وبلاگ داده‌ام که بد نیست یک بار به آنها اشاره کنم.

اولی درست کردن یک صفحه برای بایگانی روزی (لینکدونی اینجا)ست که با کلیک بر روی عنوان روزی در ستون سمت راست در دسترس قرار گرفته است. البته برای مشاهده فهرست کامل باز هم باید از طریق همان صفحه به صفحه دلیشسم مراجعه کنید.

کار دیگری هم که کردم اضافه کردن یک صدابلاگ به وبلاگ است که از طریق لینکهای پایین صفحه در دسترس است.