دربارهٔ من:
آخرین نظردهندگان:
- Anonymous دربارهٔ تماشای ریحان
- لیام دربارهٔ @hrmoh
- سمانه ، م دربارهٔ @hrmoh
- M دربارهٔ شرح یک تجربه: سیانوژن روی گوشی LG Optimus 4X
- مسعود دربارهٔ @hrmoh
مشترک شوید:
ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.
جستجو:
عاباس!
۸۵/۰۳/۲۳این همجنس این یکی و همانی است که سرش با خودم بحث داشتم! صدایش را با استفاده از پخش کننده پایین همین نوشته بشنوید.
عاباسم گوربهکنن گفته که مو آلا دیدم
سر کرت صرامن دیدم، همی حالا دیدم
مو خودم بودم که او نندنا ترسنده بودم
با یه گونی تو سرم تو صراشن منده بودم»
توضیحات:
عاباس : عباس
دوری : دیروز
صرا : صحرا، مزرعه
دسغاله : داس
صراشنا : صحرایشان را
کرت : زمینهای کشاورزی را برای سهولت در آبیاری و همچنین کاشت محصولات متفاوت به قطعاتی به اسم کرت تقسیم میکنند
هشته : گذاشته است
ورگیره : بردارد
آل : موجودی افسانهایست، در سنجان جایی وجود دارد که به «لانه آل» معروف است و داستانهایی درباره آن میگویند
دوسه : دویده
بس کی : از بس که
مرگوری : میگریی، گریه میکنی
باگو : بگو
بینم : ببینم
گوربهکنن : گریه کنان
غلملی : غلامعلی
امرو : امروز
حامم : حمام
سرجو : یکی از محلههای سنجان است
نندن : ناندانی، ظرفی که در آن نان نگه میدارند، به تمسخر به افراد چاق گفته میشود!
اشنفتی : شنیدی
بیت بستن : شعر درست کردن، یکی از عادات قدیمی مردم سنجان است که برای تمسخر افراد برای آنها «بیت میبستهاند»!
بر ِ : برای
میدی : مهدی
کمربره : مارمولک خانگی
قرباغ : قورباغه
سوسوله : سوسک
بـَدّو : بدو
روزی امروز
۸۵/۰۳/۲۱اینها اینجا چه کار داشتند؟ : مسابقه ایران و مکزیک
آیا اگر وقتی باران میبارد بدویم کمتر خیس میشویم؟ (بررسی ریاضی) : به شرطی که مقصدمان جای نزدیکی باشد که در آنجا از باران مصون بمانیم آری اما اگر نه برعکس بیشتر خیس میشویم.
مهمان ناخوانده
۸۵/۰۳/۲۱با بسیاری از چیزهایی که جان دارند و جان شیرینشان خوش است رابطه خوبی ندارم. اصولاً آدم محتاطی هستم (دقت کنید احتیاط نه ترس!) و سعی میکنم در مواجهه با انواع جانوران آدمخوار (از قبیل سوسک، زنبور و مانند آن) از رویارویی مستقیم پرهیز کنم. اگر هم شما با من باشید و بخواهید دخل یکی از این موجودات را بیاورید با بهانه «گناه داره» و «بذار بره» احتیاط(!) خودم را پنهان میکنم تا شما متوجه آن نشوید و خودم را کنار میکشم (البته دلیل مهمترش هم این است که خوب وقتی شما هستید ما چهکارهایم دیگر!). اما جالب است بدانید که من از بچگی اینطور نبودم. تفریح هفت، هشت سالگیم (مثل بسیاری از دوستان همسال آن وقتم) جمعآوری ملخ از صحرا و بیابان بود و در مواجهه با موجودات این چنینی به صورت بیشرمانهای بیرحم بودم. به نظرم پسرفت کردهام و البته این به دلیل فاصله طولانیی است که با کودکیهای دائم در باغ و صحرایم پیدا کردهام.
این روزها مهمان ناخوانده از این نوع زیاد دارم. ظهری یک پروانهی خیلی زیبا و درشت آمد، دوری زد و رفت. این، این، این و این از جمله قدیمیترهای آنها هستند.
اما با این دراکولایی که آمده توی اتاقم لانه کرده به هیچ وجه نمیشود کنار آمد، نمیدانم چطور موجودی است، باید نوعی زنبور باشد ولی بدنش تقریباً مشکی رنگ است و ابعادش در حد زنبورهای گاوی (زنبور سرخ) است، شدیداً وزوزوست و مثل شبپرهها علاقه شدیدی به نور لامپ دارد. دو سه باری دلم را به دریا زدم و مگس کش را روانهاش کردم. هر چند پشتش را به صورت ترسناکی به سمتم میگیرد اما به نظر نمیرسد قصد حمله داشته باشد و از دست من فرار میکند! باور کنید خیلی هم سریع است و اصلاً نمیتوان تصور کرد که موجودی با این ابعاد چقدر سریع جابهجا میشود.
به هر حال خوشبختانه مسابقه ایران داشت شروع میشد و من باید برای دیدن تلویزیون به جای دیگری میرفتم. حالا که برگشتهام اثری ازش نیست ولی چون همه خروجیهای اتاق بسته بوده مطمئنم که یک جایی قایم شده. امیدوارم او هم مثل من محتاط باشد: حداقل اینطوری زنده میماند. اگر مغزش به اندازه کافی بزرگ باشد باید تا حالا فهمیده باشد که یک آدم ترسیده خیلی برایش خطرناکتر از آدمی است که با خونسردی کیشش میکند تا از اتاق بیرون برود.
روزی امروز
۸۵/۰۳/۲۰جزایر سه گانه خلیج فارس و داستان بحرین : خبرگزاری فارس
لزوم وجود یک خبرخوان فارسی : راه اندازی یک سرویس خبرخوان فارسی (مبتنی بر وب) میتواند علاوه بر حل مشکلات فارسی زبانان باعث عمومیت یافتن استفاده از این شیوه در وبگردیهای آنان هم بشود.
گزارشگرهای فوتبال
۸۵/۰۳/۲۰
گزارشگرهای فوتبال کلاً آدمهای اعصاب خردکنی هستند و بهترینهایشان آنهایی هستند که کمتر اینطوریند. پیش آمده که وسط یک مسابقه آمدهام، نشستهام و از بخت بد گیر گزارشگری افتادهام که انواع وراجیها را در مورد عصر حاضر و گذشته فوتبال کرده اما یک کلام نتیجه بازی را تا نزدیکیهای آخر نیمه نگفته! امروز هم وقتی که گزارشگر بازی سوئد و ترینیداد نزدیکیهای آخر بازی پشت سر هم از این که سوئد گل نزده و بازی قبلی بازی کم گلی بوده برای جامعه بشریت اظهار تأسف میکرد شدیداً احساس اعصاب خردی میکردم. مسأله تأسف برانگیز این است که بیشتر لذت فوتبال نگاه کردن را گزارش همینها به آدم میدهد و آدم نمیتواند از شنیدن وراجیهای اینها در حین تماشای مسابقه صرف نظر کند!
روزی امروز
۸۵/۰۳/۱۹کاری از یک تیم تحقیقاتی گوگل : پیش نمایش سیستمی که با استفاده از میکروفن کامپیوتر صداهای اتاق (تلویزیون، رادیو) را دریافت می کند و بر اساس محتوای آن اطلاعات تکمیلی مبتنی بر وب ارائه می دهد!
خداوند شفای عاجل عنایت فرماید!
۸۵/۰۳/۱۹فرض کنید یک مطلب دروغ را نوشته باشید، روی دیوار خانهی خودتان چسبانده باشید و هر روز رهگذران آن را بخوانند و احتمالاً باور کنند! من همین الان احساس میکنم چنین کاری کردهام! دو روز است که این نوشته را گذاشتهام و هر بار که میخوانمش احساس میکنم که در مورد پاراگراف اول هنوز نظرم همان است که بوده و بر خلاف ادعای آخر پاراگراف هنوز عوض نشده! به هر حال این را مینویسم تا از این احساس رهایی پیدا کنم و وجدان دردم درمان شود! اگر هم بعداً نظرم واقعاً عوض شد سعی میکنم ننویسمش تا دچار عواقب بعدی نشوم!
گوگل
۸۵/۰۳/۱۷
چند روز پیش داشتم فکر میکردم که گوگل روند عجیبی را پیش گرفته: عرضه مجموعهای از بهترین خدمات آنلاین به صورت رایگان (سرویس صفحه گسترده گوگل هم همین روزها راهاندازی میشود). فکر میکردم به این که آیا این روند عرضه خدمات به صورت رایگان باعث نخواهد شد که با نابودی یا کاهش امید دستیابی به سود مالی تعداد ارائهدهندگان جزء این جور سرویسها روز به روز کمتر شود و ارائه این گونه خدمات در انحصار گوگل و رقبای هم قد و قوارهاش در آید؟ اما الان (منظورم در حال حاضر است!) جور دیگری فکر میکنم (یعنی برعکس و نمیدانم یا حوصله ندارم که توضیح بدهم چرا!).
از امروز ایمیل شرکت با استفاده از سرویس پست الکترونیکی میزبانی شده توسط گوگل کار میکند. برایم جالب بود که دیدم میشود صفحه ورودی را بدلخواه خود تنظیم کرد.
تمام شد
۸۵/۰۳/۱۶این روزها تقریباً روزی نیست که یکی دو بازدیدکننده که با جستجوی «شاهزاده ایرانی» و متعلقاتش به اینجا رسیده باشد نداشته باشم. وقتی به مرحله یکی به آخر (و به نوعی آخر) بازی رسیدم سختی مرحله از یک طرف و بیانگیزگی ناشی از مشاهده ویدئوهای بازی و لو رفتن آخر ماجرا برایم از طرف دیگر باعث شد که چند روز همانجا بمانم و دو سه روز پیش که متوجه این بازدیدکنندگان علاقمند به این بازی شدم انگیزه لازم برای تمام کردن کار را به دست آوردم و دیروز بازی را تمام کردم. مرحله یکی به آخر نبرد با وزیر و نابود کردن اوست، وزیر غولی نسبتاً سخت مابین این یکی و این دوتاست که علاج سختیش برای من تکرارهای پیاپی مرحله بود! مرحله آخر هم مرحلهای آسان و در عین حال متفاوت است. وقتی بازی تمام میشود گالری ویدئوهای بازی فعال میشود، داخلش یک ویدئوی جالب دارد (اولین عنوان) که چون در مسیر ویدئوهای بازی نبود من آن را قبلاً ندیده بودم.
میتوانید مجموعه مرحلههای ذخیره شده من را از اینجا دریافت کنید و با کپی کردن آنها در زیرشاخه یکی از نام بازیکنها واقع در زیر شاخه POP3Profiles در مسیر نصب بازی به آنها دست پیدا کنید. البته اگر از این بازی لذت میبرید توصیه میکنم این خیانت را در حق خود روا ندارید!
در مورد بازی، به نظرم بازی خوبی بود چرا که علی رغم سختی (البته برای من که یک بازیکن حرفهای و همیشگی نیستم) آنقدر کشش و جذابیت داشت که از بازی زده نشوم. از لحاظ میزان «ایرانی» بودن داستان، صحنهها و سایر متعلقات بازی فکر میکنم با وجود آن که شرکت سازنده قصد نداشته یک شاهزاده واقعاً ایرانی بسازد اما به نسبت بازی شماره یک (شماره دو را بازی نکردهام) روی این قضیه بیشتر کار شده بود. شرکت سازنده این بازی را (شماره سهاش را البته، نسخههای قبلی را نمیدانم) با همکاری یک استودیوی مراکشی (کازابلانکا ستودیوز) ساخته و تعداد زیادی از دستاندرکارانی که نامشان در فهرست همکاران بازی آورده شده نامهای عربی دارند. علاوه بر فضای بازی که در آن مجسمههایی شبیه به پیکرهها و نقش برجستههای هخامنشی به چشم میخورد و خطوط شبیه به خصوط میخی بر روی دیوارههای آن زیاد دیده میشود (البته در یکی از مراحل کتیبههایی با خطوط شبیه خطوط چینی و ژاپنی هم دیدم!) برای برخی فنون جنگی و اشخاص نیز از نامهای ایرانی استفاده شده بود (اینهایی که الان خاطرم هست: داریوش، مهستی، آزاد، زروان). در بازی شماره یک متوالیاً در صحنههای مختلف پارچهآویختههایی به خط عربی با عنوان «ملک اسعد» دیده میشد (!) و مجسمهها نیز شباهتی به مجسمههای ایرانی نداشتند. البته فضای یکی از مراحل بازی شماره سه باغهای معلق بابل است که فکر میکنم قبل از استیلای ایرانیان بر بینالنهرین از بین رفته باشد.
روزی امروز
۸۵/۰۳/۱۵مجلهی هزارتو : از طریق سیبستان