وقتی یک مدت ازش دوری، زیباتر به نظر میرسد …
Year: ۱۳۸۵
چند نقل قول
۱- این یکی را از رادیو شنیدم، میگفت یکی از معصومین ( احتمالاً امام علی (ع) ) گفته که «مردم به عمل کردن به آن چیزی که میدانند نیازمندترند تا دانستن آن چیزی که نمیدانند.» از این حرف خیلی خوشم آمد، چون فکر میکنم پیش از این که آن را بشنوم عملاً و توی زندگی خودم برمبنای آن عمل میکردهام البته شاید با کمی اغماض: تمایل زیادی به دانستن آنچه نمیدانم و میدانم به این زودیها کاربردی برایم نخواهد داشت ندارم (هر چند خیلی هم توی بورس باشد) ولی در مورد عمل کردن به آنچه که میدانم …! 😉
۲- این یکی را توی روزنامه خواندم، نوشته بود هیتلر گفته: «تاریخ را پیروزمندان مینویسند!»، جای فکر دارد و فکر میکنم تا حد زیادی درست است. حتی میشود آن را اصل قرار داد و در مورد این که پیروز واقعی بعضی منازعات تاریخی چه کسی بوده بحث کرد.
۳- رفته بودم دندانم را بکشم (عقل بالا را بکشم و عقل پایین را که شدیداً اذیتم میکرد با جراحی برایم بیرون بیاورد)، در لحظات انتظار، مجلهای برداشتم و آن را ورق زدم. توی یک صفحه از آن مجموعه مطالب جالبی دیدم که در آن لحظه چشمم را گرفت و برای استفاده بعدی با موبایل دو سه تا عکس از آن گرفتم. بعداً که آمدم آن را دوباره بخوانم واقعیتش متوجه نشدم که از کدام مطلب خوشم آمده! احتمالاً جو وحشت (یا شوق) عمل جراحی رویم تأثیر منفی (یا مثبت 😉 ) گذاشته بوده! به هر حال این یکی را که از «مقالات شمس تبریزی» نقل شده بود اینجا میآورم:
آن یکی در سرما میلرزید. کسی از دور میآمد. گفت: «کبریت فروشی؟»، آن یک (با افتخار) گفت: «نه پزشکم.»، گفت: «کاش کبریت فروش بودی».
راستی! این هم یک عکس از دندان کشیده شدهام:
یک مجله و یک مقاله دربارهی هنر ایرانی
مجلهی پینگ یک مجلهی الکترونیکی است که توسط یک شرکت ژاپنی راهاندازی شده و اداره میشود و موضوع آن «طراحی» به معنای عام کلمه است: از عکاسی، نقاشی، طراحی گرافیک و طراحی وب گرفته تا طراحی اسباببازیها و وسایل و ابزارهای روزمره و … . به خاطر همین گستردگی موضوعات، سایت این مجله از آن سایتهایی است که اگر گاه و بیگاه به آن سر بزنید موضوعات جالبی را برای خواندن یا حتی فقط نگاه کردن در آن خواهید یافت.
امروز در یکی از وبلاگهایی که مشترک آنها هستم لینکی به مطلبی در این مجله دیدم که ممکن است برای خیلیها جالب باشد: مقالهای دربارهی هنر نوین خوشنویسی ایران و نحوهی استفاده از آن در طراحی گرافیک توسط هنرمندان گرافیک ایرانی به قلم بهروز حریری. بد نیست نگاهی به آن بیندازید (اینجا). به هر حال جالب است ببینیم منحنیهای چشمنواز خطنوشتههای نستعلیق و شکسته نستعلیق حتی کسانی را که چیزی از معنای آنها متوجه نمیشوند به خود جذب میکند (بخش نظرات مطلب را نگاه کنید).
پنجره
یک تجربهی آماتوری
طراحی کارت ویزیت خود یا شرکت خودتان از آن کارهایی است که به دلایل مختلفی ممکن است بخواهید خودتان آن را انجام دهید: ممکن است حوصلهی سر و کله زدن با طراح را نداشته باشید یا از این که طراح از مشکلپسند بودن و وسواس شما و همچنین تغییر نظر دادنتان در حین طراحی معذب شود نگران باشید یا مطمئن باشید که در شهر خودتان مشکل میتوانید طراحی را بیابید که بتواند بهتر از خود شما طرحی را که شما در ذهن دارید بفتوشاپد 😉 یا حتی ممکن است فقط بخواهید بابت طراحی هزینه نکنید.
به هر حال من یک تجربهی کوچولو در این زمینه برای طراحان آماتور کارت ویزیت دارم و آن این که چاپخانهچیها (البته در واقع ابزار چاپ آنها) برای چاپ از حالت رنگی CMYK استفاده میکنند و نه RGB (توی فتوشاپ در منوی Image و زیرمنوی Mode دنبالش بگردید). نادیده گرفتن یا بهتر بگویم ندانستن این قضیه باعث شد که نسخهی چاپی طرح کارت ویزیت شرکت سابق ما از زمین تا آسمان با این طرح خوش آب و رنگ تفاوت داشته باشد:
روزی امروز
ریرا : کتابخانه آزاد فارسی : مجموعه نسبتا کاملی از اشعار کهن فارسی
روزی امروز
جهت اطلاع! : ویرایشهای جدید فتوشاپ دارای ابزارهای ممانعت از جعل اسکناس هستند.
تخصص ;)
کیانو ریوز در دو صحنه:
خطاب به مأمور اسمیت در فیلم ماتریکس
خطاب به جن به دام افتاده در فیلم کنستانتین
شرح پریشانی
خوبی اینترنت این است که وقتی هوس نوشته یا شعر معروفی به سر آدم میزند در دسترس نبودن کتابخانه مانعی برایش به حساب نمیآید. امروز هوس آن ترکیب بند معروف وحشی بافقی را کرده بودم: شعری که قالب و تکرار آهنگین قوافی آن، آن را از نظر زبانی خوشایند نموده. بد ندیدم چند بند زیبای ابتدایی آن را اینجا بیاورم:
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصهی بیسروسامانی من گوش کنید
گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟!
سوختم، سوختم، این راز نهفتن تا کی؟!
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم
بستهی سلسلهی سلسلهمویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزهزنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بس که دادم همه جا شرح دلارایی او
شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بیسروسامان دارد؟!
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دلارای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر
بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهدبود …
متن کامل شعر را میتوانید اینجا بخوانید (باید ثبت نام کنید یا از اطلاعات کاربری دیگران استفاده کنید).
پورتالهای مفید فارسی
اگر دنبال اطلاعات فارسی دربارهی مشاغل، شرکتها و موضوعات مشابه میگردید بد نیست سایتهای کتاب اول و آفتاب را هم آزمایش کنید. برای من که در این زمینهها خیلی وقتها مفیدتر از موتورهای جستجو بودهاند. کسی سایت یا پورتال مشابهی را با حجم اطلاعات قابل رقابت سراغ دارد؟ (سایت دوم خیلی از مطالبش را فقط در اختیار کاربران ثبت نام شدهاش قرار میدهد. اگر حوصلهی ثبت نام ندارید سعی کنید از نامهای کاربری آماده و یا روشهای متعارف دیگر استفاده کنید).