خواب

چند شب پیش بی‌خوابی زده بود به سرم. می‌دانید که؟! گاهی پیش می‌آید که جریان فکر و خیالهایی که از سر آدم عبور می‌کند -علی رغم میل خود آدم- قطع نمی‌شود. از این که خوابم ببرد ناامید شده بودم، موبایلم را براشتم و ساعت را نگاه کردم: چیزی حدود یک ساعت بود که سعی داشتم بخوابم! یک لحظه به نظرم آمد که خوابیدن ما آدمها -مخصوصاً این شکلیش- پدیده‌ی عجیبی است، مثل یک مراسم مذهبی می‌ماند: سر یک وقت مشخص چراغها را خاموش می‌کنی، می‌روی دراز می‌کشی و انتظار می‌کشی! انتظار این که اتفاقی برایت بیفتد! یک فیلمی، یک وقتی تلویزیون فکر می‌کنم نشان می‌داد که در یک جایی (احتمالاً در یکی از این کشورهای شرق آسیا) سنتی وجود داشت که هر کسی موعد مرگش می‌رسید باید می‌رفت یا می‌بردندش یک جای خاصی آنجا انتظار مرگ را می‌کشید! یک چیزی شبیه به این را همین امروز توی وبلاگ نیتوراما دیدم: یک فهرست درست کرده از مقبره‌های شگفت‌انگیز دنیا، آخرینش دهکده‌ای است در روسیه که وقت شیوع طاعون در قرن هجده، طاعون‌زده‌ها را به آنجا انتقال می‌دادند تا از شیوع بیماری جلوگیری کنند. مبتلایان اجازه‌ی خروج از آنجا را نداشتند و باید آنجا انتظار می‌کشیدند تا مرگشان فرابرسد. این دهکده هنوز هم وجود دارد و ساکنین آن تماماً مردگانی هستند با اجساد مومیایی شده و با بهترین لباسها و کفشهایشان!

شهر مردگان در روسیه

من آدم خوشخوابی هستم! یعنی خوب می‌خوابم، معمولاً سر موقع خوابم می‌برد و چند دقیقه‌ای پیش از این که موبایل یا ساعتم زنگ بزند بیدار می‌شوم. عصرها هم بعضی وقتها از سر کار که برمی‌گردم می‌خوابم. خوابی که ممکن است چند ده دقیقه طول بکشد اما وقتی که پا می‌شوم احساس می‌کنم چند دقیقه بیشتر نخوابیده‌ام. با این حال ماه رمضانها همیشه مشکل دارم و نمی‌توانم با خواب تکه پاره شده‌ی شب تا سحر و سحر تا صبح، خودم را وفق بدهم.

در هر صورت امروز مطلب جالبی دیدم در مورد خواب (در محبوب‌ترینهای دلیشس که البته گویا عامل محبوبیتش اشاره‌ای است که در وبلاگ لایف‌هکر به آن شده).

می‌گوید کمیت خواب مهم نیست، مهم کیفیت آن است. اگر شما زیاد می‌خوابید اما باز هم بعد از بیدار شدن احساس خستگی می‌کنید خوابتان تأثیر مفیدی روی دفع خستگی و بازسازیتان نداشته. یک تحقیق شش ساله روی یک میلیون نفر با سنین بین ۳۰ تا ۱۰۲ سال (!) نشان داده که آمار مرگ و میر افرادی که بین ۶ تا ۷ ساعت خواب شبانه دارند از آنهایی که شبها ۸ ساعت می‌خوابند پایین‌تر است. البته حتماً منظورش مرگ و میر پیش از موعد است! یاد یک تکه از فیلم سرزمین آسمانی افتادم، جایی که بی‌لی‌یـــِـن به هم‌رزم پدرش که همراه شاه جدید اورشلیم راهی نبرد است یادآوری می‌کند که دارد به سمت مرگی قطعی می‌رود و پاسخ می‌شنود که مرگ همه قطعی است!

[MEDIA=7]

چند توصیه هم دارد برای بهبود کیفیت خواب. توصیه می‌کند که از قرصهای خواب استفاده نکنید (همان تحقیق نشان داده که مضرات طولانی مدت مصرف ماهیانه ۳۰ قرص خواب با خطرات مصرف روزانه یک پاکت سیگار برابری می‌کند)، پیش از این که خوابتان بگیرد به رختخواب نروید، اگر در ساعتی که می‌خوابید احساس خواب‌آلودگی ندارید سعی کنید دیرتر بخوابید یا صبحها زودتر بیدار شوید تا ساعت خوابتان تنظیم شود، هر روز صبح سر ساعت خاصی از خواب بلند شوید حتی اگر شب قبل خواب خوبی نداشته‌اید. این کار باعث می‌شود بتوانید شب بعد بهتر بخوابید. از شش ساعت پیش از ساعت خوابتان نوشیدنی یا خوردنیهای حاوی کافئین را (قهوه، چای) مصرف نکنید (شش ساعت؟! کمی زیاد به نظر می‌رسد! من که گاه پیش می‌آید هوس می‌کنم ده دقیقه پیش از خوابیدن برای خودم چای درست کنم و یادم هم نمی‌آید مشکلی برای خوابم ایجاد کرده باشد، البته با این تبصره که من معمولاً همراه غذای شبانه ماست مصرف می‌کنم و حدس می‌زنم همین اثر آن را خنثی می‌کند). یکی دیگر از توصیه‌هایش این است که ساعاتی از روز را بیرون از خانه سپری کنید، چرا که افرادی که روزها بیشتر در معرض نور طبیعی یا نور مصنوعی قوی هستند شبها بهتر می‌خوابند.

در نهایت یک روش تقلب هم دارد برای وقتهایی که احساس خواب‌آلودگی می‌کنید اما نمی‌خواهید زیاد بخوابید. برای این که در این وقتها بتوانید یک چرت پانزده دقیقه‌ای بزنید که هم خستگیتان برطرف شود و هم بعد از آن احساس خواب‌آلودگی نکنید و بتوانید به کارتان برسید این روش را پیشنهاد می‌کند: ابتدا یک فنجان نوشیدنی با میزان کافئین بالا (مثل قهوه) بنوشید، -نوشیدنیهای کافئین‌دار خواب را از سر آدم می‌پرانند اما در این روش قرار است در کنار این که خواب از سر شما می‌پرد به اندازه‌ای که بدنتان روبه‌راه شود هم به آن استراحت بدهید- ، چند دقیقه طول می‌کشد تا کافئین روی شما اثر کند و خواب را از سرتان بپراند، در این فاصله شما فرصت دارید یک چرت پانزده دقیقه‌ای مؤثر بزنید و بعد از آن بیدار شوید و در حالی به فعالیت مورد نظرتان بپردازید که ضمن آن که احساس خواب‌آلودگی نمی‌کنید واقعاً هم به مغزتان استراحت داده‌اید و می‌توانید با تمرکز کافی کار کنید.

برگ تقلب خواب پانزده دقیقه‌ای

در آخر هم بد نیست به نکته‌ای اشاره کنم که آن را اینجا دیده‌ام: اگر صبحها عادت دارید بعد از این که ساعتتان زنگ زد دکمه‌ی اسنوز آن را بزنید و چند دقیقه‌ای بیشتر بخوابید باید بدانید که عادت چرت صبحگاهی بعد از بیداری اولیه می‌تواند یکی از عوامل سردردزا باشد و توصیه می‌شود که به این کار عادت نکنید.

حیات در میان بوته‌ها (۲) – به سمت هوا

مقدمه

حیات در میان بوته‌ها (Life In The Undergrowth) نام یک مجموعه‌ی مستندی پنج قسمتی ساخت بی.بی.سی است که اولین بار در سال ۲۰۰۵ از این شبکه‌ی تلویزیونی پخش شده (طبق گفته‌ی دوستان کانال چهار خودمان هم این مجموعه را نشان داده یا دارد نشان می‌دهد). در این مجموعه همراه با دیوید اتنبرو صحنه‌های شگفت‌انگیزی از زندگی بی‌مهرگان شامل حشرات، عنکبوتها و موجودات مشابه را به نظاره می‌نشینیم.

آنچه در این نوشته می‌بینید مرتب شده‌ی یادداشتها و برگزیده‌ی تصاویری است که از قسمت دوم این مجموعه ثبت کرده‌ام، سنجاقکها، پروانه‌ها، بیدها و شبپره‌ها، زنبورها (در زندگی فردیشان)، مگسها و بعضی حشرات بالدار دیگر موضوع اصلی این قسمت از این مجموعه است. (یادداشتهایم از قسمت اول مجموعه، ناقص است که سعی می‌کنم در اولین فرصت آن را کامل کنم و آن را هم در دسترستان قرار دهم.).

از زیردریایی به هلیکوپتر

سنجاقکها بیشتر عمرشان را در آب سپری می‌کنند، در آنجا به شکار حشرات و ماهیهای کوچک و حتی همنوعان خودشان مشغولند. در این حال شکل و قیافه‌ی آنها چندان شباهتی با سنجاقکهای بالغ ندارد:

نوزاد سنجاقک شناگری ماهر است
ادامه خواندن “حیات در میان بوته‌ها (۲) – به سمت هوا”

بسم الله الرحمن الرحیم …

می‌گوید:

«بسم الله الرحمن الرحیم»

هست کلید ِ در ِ گنج ِ حکیم!

این بیت اول مخزن الاسرار نظامی است.

جالب است بدانیم که عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» طبق قواعد عروض (=وزن شعر) فارسی یک جمله‌ی کاملاً موزون است! بر اساس قواعد وزن شعر فارسی (که با طبیعت بیان فارسی سازگاری کامل دارد) یک شاعر می‌تواند در جایی که باید دو حرکت کوتاهِ منتهی به یک هجای بلند به کار ببرد، دو هجای بلند متولی را جایگزین کند. مثلاً می‌تواند به جای «بــِــخـــَـــر َد» کلمه‌ی «بـــِــــخــْـــرَد» را به کار ببرد (در این مورد قبلاً نوشته‌ام). حالا در این جا نظامی از این قاعده بهره گرفته و این آیه‌ی قرآن را بدون نیاز به تغییر و جایگزینی کلمات، در داخل شعر خودش جا داده (وزن این شعر هست : «مفتعلن مفتعلن فاعلن» که طبق این قاعده به جای هر کدام از «مفتَعِلُن ها» می‌شود گذاشت «مفعولن» و وزن «بسم الله الرحمن الرحیم» را به دست آورد یعنی «مفعولن مفعلون فاعلن»).

البته احتمالاً موزون بودن عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» در بیت فوق، خیلی به نظر طبیعی جلوه نمی‌کند و دلیل آن هم این است که فرمولی که در بالا به آن اشاره کردم، برای موزون به نظر رسیدن این عبارت، باید دو بار به آن اعمال می‌شود و خوب جای آن هم در ابتدای عبارت است که خوب «سکته» را ملموس می‌کند. اما در خیلی از شعرها می‌بینیم که این فرمول بدون این که خواننده متوجه بشود بر روی وزن عبارات اعمال می‌شود. اصلاً بر همین اساس است که «رباعی» دارای «دوازده» وزن کاملاً همتراز است و در خیلی از رباعیها این تبدیلها چندین بار روی وزن رباعی اعمال می‌شود.

بگذریم! هدف این بود که یک اشاره‌ای کرده باشم به این که یک سری تغییرات در «گنج ادب» داده‌ام! ما که تصمیم داشتیم این چند روز تعطیلی را یک سری به دهاتمان بزنیم، در شلوغی روز پیش از نیمه‌ی شعبان و احتمالاً به دلیل تعداد زیاد مشتاقان زیارت قم، موفق به دستیابی به هیچ گونه وسیله‌ی نقلیه‌ای -اعم از قطار، اتوبوس یا سواری بین شهری- در زمان معقول نشدیم. حال و حوصله‌ی انتظار کشیدن در ترمینال جنوب تا هشت و نه شب را هم نداشتیم و از معدود دفعاتی بود که زورمان آمد هجده یا بیست هزار تومان (!) در دهان لاشخورهای به کمین نشسته در آنجا برای گز کردن یک راه دو ساعت و نیمه بپردازیم. لذا سر از پا درازتر به خانه برگشتیم و مثل بچه‌ی آدم این چند روزه را همه‌اش اس.کیو.ال بازی می‌کردیم تا کمی اوضاع این مجموعه را بهتر کنیم (مجموعه‌ای که چند بار تصمیم گرفته‌ام که کلاً حذفش کنم ولی خوب! به دلیل این که آمارها از وجود چند تا مشتری دائمی خبر می‌داد که با وجود بسته بودن این مجموعه به روی موتورهای جستجو هر روز به آن سر می‌زنند، از این کار منصرف شدم).

در هر صورت غیر از جنگولک بازیهای مربوط به شکل و قیافه‌ها، دیوان غزلیات شمس، دیوان غزلیات سعدی و پنج گنج نظامی را به آن اضافه کرده‌ام. امکانات جستجوی آن را هم افزایش داده‌ام و امکاناتی برای دستیابی به شعر بعدی و قبلی هر شعر هم فراهم کرده‌ام (که البته کمی مشکل دارد).

گنج ادب

جالب اینجاست که خیلی از کارهایی را که پارسال کرده بودم -تا این مجموعه را راه بیندازم- از خاطر برده بودم. به همین دلیل و با یک اشتباه اس.کیو.الی، خرابکاریی کردم که در ابتدا فکر می‌کردم فاتحه‌ی همه چیز خوانده است! ولی خوب! بعد از کمی گوگلیدن و مرور گذشته‌ها فهمیدم می‌شود درستش کرد.

خلاصه به جهت استفاده‌ی برادران و خواهران اهل اس.کیو.ال، نمونه‌ای از دستوراتی را که مرا در این راه یاری کردند، -بدون توضیح اضافی- در اینجا یادآور می‌شوم به شرط آن که سرورش مای اس.کیو.ال باشد و جدولهایش هم جدولهای وردپرس 😉 (منتش را سر شما گذاشتم ولی واقعیتش برای استفاده‌ی بعدی خودم اینجا می‌آورمشان، آخر من هر چیزی را که اینجا می‌نویسم، بعداً خیلی راحت به یادش می‌آورم و دوباره پیدایش می‌کنم!):
[code lang=”sql”]
UPDATE wp_posts SET post_name=CONCAT(‘sh’,SUBSTRING( post_title, 8, 10 ))
WHERE (post_type = “post”)
AND
(ID IN (
SELECT post_id
FROM wp_post2cat
WHERE category_id =23
)
);
UPDATE wp_posts SET post_title=REPLACE(post_title, “dlths”, “”)
WHERE (post_type = “post”)
AND
(ID IN (
SELECT post_id
FROM wp_post2cat
WHERE category_id =23
)
);
UPDATE wp_posts SET post_author =7 WHERE (
post_type = “post”
) AND (
ID IN (
SELECT post_id
FROM wp_post2cat
WHERE category_id =23
)
);
[/code]

البته در جنگولک بازیهای مربوط به قیافه به یک مشکل عجیب برخوردم و آن این که فهمیدم اینترنت اکسپلورر برای عنصر select (همان کمبوباکس یا لیست بازشوی خودمان) از خاصیت border پشتیبانی نمی‌کند و راه حل سرراست هم ندارد (این هم سندش)! به نظرم رسید بروم و به جای کمبوباکس (برای محدود کردن نتایج جستجو روی شاعر خاص) از یک لیست نامرتب (ul) استفاده کنم [مثل این] و بعد نتایج انتخاب کاربران را با جاوااسکریپت به یک عنصر مخفی select انتقال بدهم. اما خوب! حوصله‌اش را نداشتم 😉 . خلاصه اگر «کاربران محترم اینترنت اکسپلورر» جعبه‌ی بازشوی انتخاب شاعر برای جستجو در اشعار را در این صفحه به شکل فجیعی زشت و نامتناسب مشاهده می‌فرمایند، فرستنده را ملامت نکنند که ایراد از گیرنده است! اگر برایشان مقدور است گیرنده‌ی معقول‌تری ابتیاع فرمایند!

دایناسورهای پارک ژوراسیک

گفته بودم که دوست دارم (مهم‌ترین) دایناسورهای فیلم پارک ژوراسیک را فهرست کنم، حالا فرصتش پیش آمده. هر چند ما متأسفانه یا به ضرس قاطع 😉 خوشبختانه، سعادت ملاقات حضوری با این صاحبخانه‌های ماقبل تاریخی کره‌ی زمین را نداریم و احتمالاً هیچگاه نخواهیم داشت، اما در هر صورت تأمل در احوالاتشان -حداقل به جهت تفریح- خالی از فایده نیست!

ولاسی‌رپتور : بوقلمونی که تغییر چهره داد!

تصویری که از این گونه‌ی دایناسوری، در فیلمهای پارک ژوراسیک نمایش داده می‌شود کاملاً تحریف و اغراق شده است و می‌شود گفت احتمالاً تنها تشابه تصویر سینمایی با گونه‌ی واقعی، اسم و دایناسور بودنش است. ابعاد تخمینی این گونه (که بین هفتاد تا هشتاد و سه میلیون سال پیش -در دوره‌ی زمین شناسی کرتاسه– می‌زیسته است و سنگواره‌های آن تا کنون تنها در نواحی داخلی کشور مغولستان یافت شده) چیزی در حدود ابعاد یک بوقلمون بوده است. حال آن که در فیلم پارک ژوراسیک آنها را در ابعادی با بلندی قد بزرگتر از یک انسان بالغ می‌بینیم!

ولاسی رپتور
ادامه خواندن “دایناسورهای پارک ژوراسیک”

پارک ژوراسیک

داشتم فیلم پارک ژوراسیک را می‌دیدم (شماره یک آن را)، برای دومین بار و این بار دقیق‌تر. چند نکته به نظرم آمد و همینطور بد ندیدم فهرست دایناسورهای فیلم را یکجا جمع کنم (احتمالاً در نوشته‌های آینده). اگر فیلم را ندیده‌اید می‌توانید خلاصه‌ی فارسی رمان آن را از اینجا دریافت کنید.

برادران اتنبرو

در فهرست بازیگران فیلم نام ریچارد اتنبرو نظرم را جلب کرد. اتنبرو؟! این نام را قبلاً جای دیگری دیده‌ام : در مجموعه‌ی مستندهای حیات وحش بی.بی.سی. درست است! این بازیگر و کارگردان مشهور انگلیسی برادر ارشد طبیعیدان و مجری و سازنده‌ی برنامه‌های حیات وحش دیوید اتنبرو است. هر دو برادر لقب سر دارند. ریچارد اتنبرو به خاطر کارگردانی فیلم گاندی برنده‌ی جایزه‌ی اسکار شده است (فکرش را بکنید! یک «انگلیسی» درباره‌ی گاندی فیلمی ساخته که جایزه‌ی اسکار برده!).

کامپیوترهای پارک ژوراسیک

سال ۹۳؟ آن وقتها با کامپیوترها چه کارهایی می‌شد کرد؟ احتمالاً نمی‌شد تصویر زنده‌ی خروجی یک دوربین مداربسته را روی صفحه‌ی مونیتور دید و این اتفاق می‌توانسته جزئی از فیلمهای علمی تخیلی باشد. در یکی از صحنه‌ها دنیس ندری (عنصر خائن داستان) در حالی که دارد با خریدار دی.ان.ای ها تلفنی صحبت می‌کند تصویر او را هم از طریق یکی از دوربینها می‌بیند. فقط مشکل کوچکی وجود دارد و آن این است که برنامه‌ی پخش‌کننده‌ی تصویر زنده مثل پخش‌کننده‌های فیلم از پیش ضبط شده، نواری برای جلو و عقب بردن صحنه‌ها دارد که همزمان با نمایش تصویر دوربین، به جلو حرکت می‌کند!

تصویر زنده‌ی دوربینهای پارک ژوراسیک

دنیس ندری برنامه‌نویس سیستمهای کنترلی پارک ژوراسیک است. در بعضی صحنه‌های می‌شود از روی مونیتور کدهای برنامه‌هایش را خواند. به نظر می‌رسد بیشتر برنامه‌های کنترلی این پارک تخیلی را او با پاسکال نوشته است! سعی کنید دستورها را بخوانید:

کدهای پاسکال پارک ژوراسیک

اما نه همه‌ی آن را! اینها دستورات کدام زبان برنامه‌نویسی هستند؟ :

کدهای برنامه های پارک ژوراسیک

آیا ممکن است روزی به واقعیت بپیوندد؟

در داستان پارک ژوراسیک دانشمندان توانسته‌اند دایناسورها را دوباره خلق کنند. اما چگونه؟ روش آنها بر این فرض استوار است که پشه‌های دوره‌های ماقبل تاریخ همانند پشه‌های امروزی خون انواع جانوران و از جمله دایناسورها را می‌مکیده‌اند. تعدادی از این پشه‌ها در صمغ درختان به دام افتاده‌اند، این توده‌های صمغ سفت شده و بدن پشه‌ها و خون مکیده شده در آنها تقریباً به همان حالت ماقبل تاریخی، سالم، باقی مانده‌اند. حالا این دانشمندان این صمغهای خشک شده (=کهربا؟!) را پیدا کرده‌اند، باقیمانده‌های خون موجود در بدن پشه‌ها را بیرون کشیده‌اند، تکه‌هایی از DNA دایناسورها را در آن تشخیص داده و جدا کرده‌اند و زنجیره‌ی DNA به دست آمده را با استفاده از DNA قورباغه‌های امروزی کامل کرده‌اند و نهایتاً عناصر حیاتی را داخل تخم جانوران دیگر پرورش داده و به دایناسورهای زنده رسیده‌اند. اما آیا این روش نمی‌تواند یک دستورالعمل عملی برای خلق مجدد دایناسورها باشد؟!

بر طبق دلایل ارائه شده در این نوشتار، این دستورالعمل فقط در یک فیلم تخیلی می‌تواند کارایی داشته باشد. در سال ۹۲ (یک سال پیش از نوشته شدن رمان و ساخته شدن این فیلم) ادعا شد که تکه‌هایی از زنجیره‌ی DNA دایناسورها از صمغهای خشک شده‌ی حاوی حشرات ماقبل تاریخ استخراج شده. اما خوب! DNA ماده‌ای است که در زمان بسیار کمی شروع به متلاشی شدن می‌کند، مخصوصاً اگر در مجاورت آب قرار گیرد. صمغ درختان خاصیت ضد آب دارد و می‌تواند ماده‌ی محافظ خوبی برای نگهداری بافتهای زنده باشد. اما بعضی از باکتریهایی که باعث پوسیدن بدن حشرات مرده می‌شوند در «درون» بدن این حشرات وجود دارند و با وجود خاصیت محافظتی صمغ، وقتی حشرات در درون آنها به دام می‌افتند باعث پوسیدگی اندامهای درونی آنها می‌شوند. همین عامل باعث می‌شود احتمال به دست آمدن نمونه‌های سالم یا خیلی خوب مانده‌ی حشرات به دام افتاده در صمغ کم باشد. در ضمن پشه‌ها درصد کمی از حشرات به دام افتاده در کهرباهای ماقبل تاریخی یافت شده را تشکیل می‌دهند. بیشتر آنها زنبورهایی هستند که از صمغ درختان تغذیه می‌کرده‌اند. با این حال نمونه‌هایی از پشه‌ها نیز در این صمغهای خشک شده یافت شده‌اند. در هر صورت حتی اگر روزی بتوان زنجیره‌ی کامل DNA یک دایناسور را از این صمغها یا به روشهای دیگر استخراج کرد ایجاد یک موجود زنده از روی آن یک چالش بزرگ دیگری است. اینها تکه‌هایی از متن این نوشته بود که در خاطرم مانده بود. اگر یادمانده‌های من از این نوشته قانعتان نکرده، احتمالاً خواندن اصل نوشته قانعتان می‌کند که این کار غیرممکن است.

در این فیلم -تا آنجا که من دقت کردم- هیچ حشره‌ی ماقبل تاریخی زنده‌ای را نمی‌بینیم. پشه‌های به دام افتاده در کهرباها بسیار بزرگ به نظر می‌رسند:

پشه ی به دام افتاده در کهربا - صحنه ای از فیلم پارک ژوراسیک

البته این می‌تواند ناشی از خاصیت ذره‌بینی کهرباها باشد. اما گویا در دوره‌های ماقبل تاریخ حشراتی وجود داشته‌اند که از نظر ابعاد عظیم‌الجثه بوده‌اند. مثلاً نوعی حشره شبیه سنجاقک به نام مگانیورا وجود داشته که پهنای بالهایش به ۷۵ سانتیمتر می‌رسیده. این حشره شکارچی بوده و از برخی حشرات و دوزیستان کوچک تغذیه می‌کرده. دانشمندان عامل غول‌آسایی این حشره و بسیاری از موجودات ماقبل تاریخ را وجود میزان اکسیژن بیشتر (به اندازه‌ی بیست درصد بیشتر از حالا) در اتمسفر زمین ماقبل تاریخ می‌دانند.

شاید آینده این شکلی باشد

۱) گاهی به روزهایی فکر می‌کنم که ضرورت آموزش خط و الفبا از بین رفته باشد. کامپیوترها روز به روز به این نقطه نزدیک می‌شوند که به طور کامل امکان کنترل سیستمهای هوشمند را به کمک صدا و ابزارهای طبیعی فراهم آورند و همچنین داده‌های خروجیشان را در قالب همین سیستمهای طبیعی ارائه دهند. این امر می‌تواند به مرور باعث شود خط و نویسش یک ضرورت برای امکان استفاده از این سیستمها نباشد. در نهایت روزی را می‌توان تصور کرد که «سواد» مطلقاً معنای توانایی تفسیر خطوط و الفبا را نمی‌دهد و در کل شامل تواناییهایی است که امکان کنترل سیستمهای هوشمند را فراهم می‌آورد.

۲) گاهی روزهایی را تصور می‌کنم که همسایه‌ی خانه به خانه‌ی ما دیگر ضرورتاً هموطن ما نیست. خطوط ارتباطی اینترنت شاید بتواند بستری برای ایجاد ملتهای مجازی باشد که بدون وابستگی یا با وابستگی کم به مرزهای جغرافیایی، مرزهای انسانی‌تری را بر اساس عقاید، سلیقه‌ها و مشترکات فرهنگی نوین ایجاد می‌کنند.

۳) خیالبافی آخری فکر نمی‌کنم خیلی دور باشد که به حقیقت بپیوندد. شاید حتی گونه‌های آزمایشی آن هم تولید شده باشد: گاهی به ماشینهای ترجمه‌ی همزمان فکر می‌کنم. ساده‌ترین شکل قابل تصور این ماشینها یک هدفون به همراه یک میکروفن است که کاربر با استفاده از آن از دانستن زبان مخاطب برای ارتباط با او بی‌نیاز می‌شود. اجزای عمده‌ی چنین سیستمی در حال حاضر تولید شده‌اند، هر چند تواناییهای آنها محدود است. این اجزا عبارتند از سیستمهای تبدیل گفتار به متن (برای زبان گوینده)، سیستمهای ترجمه‌ی خودکار (تبدیل متن زبان مبدأ به متن زبان مقصد) و سیستمهای تبدیل متن به گفتار (برای رساندن ترجمه‌ی پیام مبدأ به مخاطب).

مورچگان ;) را چو بود اتفاق …

دیشب یکی از بخشهای خبری سیما لحظاتی از یک اتفاق نادر در حیات وحش را به نمایش گذاشت. گشتم و فیلمش را اینجا پیدا کردم. یک گروه توریست خوش شانس در یکی از پارکهای ملی حیات وحش آفریقای جنوبی در سال ۲۰۰۴ شاهد این ماجرا بوده و یکی از آنها از آن فیلم گرفته است. کل ماجرا چیزی حدود هشت دقیقه است که من تکه‌هایی از آن را حذف کرده‌ام تا ویدئوی کم‌حجم‌تری درست کنم (حدود چهار دقیقه) که می‌توانید اینجا آن را مشاهده کنید:

[MEDIA=5]

در اینجا می‌توانید به نسخه‌ی با کیفیت بهتر این ویدئو دست پیدا کنید (یک چیزی حدود هفتاد مگابایت حجم دارد). در این صفحه نیز می‌توانید چیزهای بیشتری راجع به این فیلم پیدا کنید. من اینجا خلاصه‌ای از داستان را برایتان بازگو می‌کنم تا اگر نشد فیلم را ببینید حداقل بدانید چه اتفاقاتی داخل آن می‌افتد:

ادامه خواندن “مورچگان 😉 را چو بود اتفاق …”