چرا سایتم را ثبت نمی کنم؟

طرح ساماندهی سایتهای اینترنتی به نظرم یک طرح ناشیانه است برای اعمال حاکمیت بر حوزه‌ی تولید و نشر محتوای مجازی: طرحی است که متولیان آن دید درستی نسبت به ماهیت اینترنت و کارکردهای آن ندارند و تنها هدفشان کنترل و مهار فضایی است که تجربه‌های اخیرشان آن را فضایی خطرناک و نیازمند کنترل نشان داده.

سایتم را ثبت نمی کنماصرار احتمالی بر اجرای این طرح باعث ضعف جریان تولید محتوای فارسی بر روی وب خواهد شد و باعث خواهد شد فارسی‌نویسان، دیگر رغبتی به حضور در این فضا به صورت شفاف و با ذکر مشخصات واقعی خود نشان ندهند. کسانی که می‌توانند با تکیه بر زبانی غیر از فارسی در این فضا حضور داشته باشند در ازای رهایی از خطرات احتمالی استفاده از این زبان (مسدود شدن سایتها، اجبار به پاسخگویی در قبال مطالب نه چندان جدی و بااهمیت، متهم شدن به عناوین گوناگون و …) از زبانهای دیگر برای حضور در این فضا استفاده خواهند کرد و در هر صورت، تبعات این طرح برای جامعه‌ی اینترنتی فارسی زبان جز ضرر چیز دیگری نخواهد بود.

باید منتظر ماند و دید تفکر پشت این طرح برای اجرایی کردن آن تا کجا پیش خواهد رفت.

پی‌نوشت: اگر تمایل دارید این لوگو را در سایت یا وبلاگ خود بگذارید اینجا را ببینید.

گیوه سنجانی

اگر شما هم مثل من اهل شهر کوچک یا دهاتی باشید که چندان معروف و شناخته شده نیست، احتمالاً هر وقت اسم شهر یا روستایتان را در کتابی، روزنامه‌ای یا سایت معروفی می‌بینید ذوق زده می‌شوید. مثلاً من چند وقت پیش فهمیدم که نویسنده‌ای روی شهر خیالی رمانش اسم شهر ما را گذاشته و این خیلی برایم جالب بود. همین دیروز هم توی تابلوی اعلانات شرکت یکی از همکاران یکی از شعرهای طنز ابوتراب جلی را گذاشته بود که در یک بیت آن به اسم شهر ما و صنایع دستی معروف آن اشاره شده:

چشمها چپ، دهان کج و کوله،

چهره چون گیوه‌ی سنیجانی

گیوه سنجانی

هر چند بازنویسی دیگری از این شعر هم وجود دارد (لینک مستقیمش احتمالاً چند وقت دیگر مرحوم می‌شود 🙁 ) که نام شهر ما در آن نیست ولی با توجه به این که ابوتراب جلی چند وقتی را در اراک زندگی می‌کرده (و در نتیجه اسم دهات ما را شنیده بوده و می‌دانسته که گیوه‌ی آن معروف است) و این که تفاوتهای این دو نسخه (نسخه‌ی طاغوتی 😉 چاپ شده در مجله‌ی توفیق و نسخه‌ی انقلابی 😉 چاپ شده در روزنامه‌ی اطلاعات) به اندازه‌ی یک بازبینی کامل است می‌شود مطمئن بود که در نسخه‌ی اول اسم شهر ما را آورده بوده (در اینجا اسم شهر ما را سینجان نقل کرده، که به نظرم با توجه به ناهماهنگی با وزن شعر [=فعلاتن مفاعلن فعلن] همان سنیجان باید درست باشد، ضمن این که در مورد ریشه و معنی و مفهوم اسم شهرمان و ضبط درست آن من چیز زیادی نمی‌دانم [مثلاً در اینجا بدون ذکر منبعی گفته شده که معنای اسم «سنجان» می‌شود «آشیانه‌ی عقاب»]، مدتهاست قصد دارم فرصت که پیدا کردم سری به کتابخانه‌ای بزنم و در منبعی مثل لغت‌نامه‌ی دهخدا دنبال ریشه‌ی آن بگردم، چه می‌شد اگر طراحان دولتی پروژه‌های فناوری اطلاعات به جای طرحهایی مثل سیستم عامل ملی و … طرحهایی مثل آنلاین کردن لغت‌نامه‌ی دهخدا یا طراحی یک مترجم آنلاین فارسی را ارائه می‌کردند تا در کنار پر شدن جیب طراحان و مجریان این گونه طرحها نهایتش یک منفعتی هم به خلق الله برسد! در تکمیل این حاشیه اشاره کنم که ضمن دلیشس گردیهای اخیرم یک سایت ترجمه‌ی ماشینی را پیدا کردم که فارسی را هم پشتیبانی می‌کند!: نشانی این سایت).

برای تکمیل زنجیره مطالب بی‌ربط این نوشته بد نیست به دو مطلب دیگر هم اشاره کنم: اول این که تازگیها متوجه شده‌ام که گزیر اسم یک روستا است (احتمالاً در استان هرمزگان) که بعضی از بازدیدکنندگان اینجا با جستجوی نام آن و احتمالاً در جستجوی مطالبی در رابطه با آن به اینجا می‌رسند. دومین مطلب این که نام دامنه‌ی اینترنتی شهر ما www.senejan.com از آن نامهایی است که عده‌ای ثبتش کرده‌اند و دنبال خریدار برای آن می‌گردند!

جالب توجه علاقمندان پوسته‌های وین امپ

چند روز پیش که رفته بودم اراک، وقتی خواستم با کامپیوتر قدیمیم که برای استفاده‌های گاه به گاه، ویندوز ۲۰۰۰ رویش نصب کرده‌ام آهنگ گوش کنم، گزینه‌ای بهتر و سبک‌تر از نرم‌افزار وین امپ ویرایش ۲ پیدا نکردم. قبلاً گفته بودم که روزگاری یکی از تفریحات اینترنتیم پرسه زدن در سایتهای پوسته‌های پخش کننده‌های ام پی تری بوده (که اخیراً جای خودش را به گشتن دنبال تمهای گوشی موبایل داده). روی سی‌دی‌یی که نصاب وین‌امپ ۲ را رویش رایت کرده بودم تعداد زیادی پوسته برای این نرم‌افزار را هم به صورت رده بندی شده بر اساس میزان زیبایی گذاشته بودم. این چندتایی که تصویرشان را اینجا می‌بینید و می‌توانید با کلیک بر روی تصویرشان آنها را دریافت کنید انتخابهای آن روزهای من به عنوان بهترین پوسته‌های این نرم‌افزار هستند (وین امپ ویرایش ۵ هم از این پوسته‌ها پشتیبانی می‌کند، برای نصب کافی است وین‌امپ روی سیستمتان نصب باشد و دوبار روی هر پوسته‌ی دریافت شده کلیک کنید):

Free Image Hosting at allyoucanupload.com
ادامه خواندن “جالب توجه علاقمندان پوسته‌های وین امپ”

بازی، بازی، … ما را هم بازی؟!

هر چند از این بازی چندان خوشمان نیامده (خیلی دوست نداریم جزئی از این جامعه‌ی موهومی و بی‌هویتی که بهش می‌گویند وبلاگستان تلقی شویم!) و در کنار این موضوع امسال هم شب یلدای دور از خانواده و غمناکی را گذراندیم اما به هر حال چون دعوت شده‌ایم (و ممنونیم از این که شده‌ایم) و رد دعوت صورت خوشی ندارد بازی می‌کنیم 😉 :
۱- تا همین دو سه سال پیش (پیش از این که چشمهایم را عمل کنم) یک عینک سنگین ته‌استکانی می‌زدم (شماره عینکم بالای ۸ بود) و همیشه سر دماغم زخم بود! حتی الان هم دماغم دقیقاً از جایی که عینک را می‌گذاشتم خمیده است!
۲- تعداد نانوایی رفتنهایم در طول زندگی به تعداد انگشتان دست نمی‌رسد. البته احتمالاً این روند متحول خواهد شد چون عملاً باید به تنها زندگی کردن عادت کنم و کسی نیست که برایم این کار را بکند!
۳- حتی الان هم گاهی به شغل آینده‌ام فکر می‌کنم و فکر نمی‌کنم کسی بتواند حتی تصورش را بکند که در چه وادیهایی می‌چرخم!
۴- بچه که بودم دوست نداشتم بزرگ شوم و الانش هم از این که ملت در تخمین سنم اشتباهات هفت هشت ساله می‌کنند کلی کیفور می‌شوم!
۵- روزانه ساعات طولانیی را به قدم زدن دوار داخل اتاق سپری می‌کنم. در این حین معمولاً موسیقی گوش می‌دهم، فکر می‌کنم و اشیاء کوچک را در دستم می‌چرخانم یا به در و دیوار می‌کوبم!
دعوت می‌کنیم: خسروبیگی، الوان وب، مانی منجمی، دوربرگردان و محرم منصوری‌زاده را!

چند نقل قول

۱- این یکی را از رادیو شنیدم، می‌گفت یکی از معصومین ( احتمالاً امام علی (ع) ) گفته که «مردم به عمل کردن به آن چیزی که می‌دانند نیازمندترند تا دانستن آن چیزی که نمی‌دانند.» از این حرف خیلی خوشم آمد، چون فکر می‌کنم پیش از این که آن را بشنوم عملاً و توی زندگی خودم برمبنای آن عمل می‌کرده‌ام البته شاید با کمی اغماض: تمایل زیادی به دانستن آنچه نمی‌دانم و می‌دانم به این زودیها کاربردی برایم نخواهد داشت ندارم (هر چند خیلی هم توی بورس باشد) ولی در مورد عمل کردن به آنچه که می‌دانم …! 😉

۲- این یکی را توی روزنامه خواندم، نوشته بود هیتلر گفته: «تاریخ را پیروزمندان می‌نویسند!»، جای فکر دارد و فکر می‌کنم تا حد زیادی درست است. حتی می‌شود آن را اصل قرار داد و در مورد این که پیروز واقعی بعضی منازعات تاریخی چه کسی بوده بحث کرد.

۳- رفته بودم دندانم را بکشم (عقل بالا را بکشم و عقل پایین را که شدیداً اذیتم می‌کرد با جراحی برایم بیرون بیاورد)، در لحظات انتظار، مجله‌ای برداشتم و آن را ورق زدم. توی یک صفحه از آن مجموعه مطالب جالبی دیدم که در آن لحظه چشمم را گرفت و برای استفاده بعدی با موبایل دو سه تا عکس از آن گرفتم. بعداً که آمدم آن را دوباره بخوانم واقعیتش متوجه نشدم که از کدام مطلب خوشم آمده! احتمالاً جو وحشت (یا شوق) عمل جراحی رویم تأثیر منفی (یا مثبت 😉 ) گذاشته بوده! به هر حال این یکی را که از «مقالات شمس تبریزی» نقل شده بود اینجا می‌آورم:

آن یکی در سرما می‌لرزید. کسی از دور می‌آمد. گفت: «کبریت فروشی؟»، آن یک (با افتخار) گفت: «نه پزشکم.»، گفت: «کاش کبریت فروش بودی».

راستی! این هم یک عکس از دندان کشیده شده‌ام:

دندان عقل بالا

یک مجله و یک مقاله درباره‌ی هنر ایرانی

PingMag مجله‌ی پینگ یک مجله‌ی الکترونیکی است که توسط یک شرکت ژاپنی راه‌اندازی شده و اداره می‌شود و موضوع آن «طراحی» به معنای عام کلمه است: از عکاسی، نقاشی، طراحی گرافیک و طراحی وب گرفته تا طراحی اسباب‌بازیها و وسایل و ابزارهای روزمره و … . به خاطر همین گستردگی موضوعات، سایت این مجله از آن سایتهایی است که اگر گاه و بیگاه به آن سر بزنید موضوعات جالبی را برای خواندن یا حتی فقط نگاه کردن در آن خواهید یافت.

امروز در یکی از وبلاگهایی که مشترک آنها هستم لینکی به مطلبی در این مجله دیدم که ممکن است برای خیلیها جالب باشد: مقاله‌ای درباره‌ی هنر نوین خوشنویسی ایران و نحوه‌ی استفاده از آن در طراحی گرافیک توسط هنرمندان گرافیک ایرانی به قلم بهروز حریری. بد نیست نگاهی به آن بیندازید (اینجا). به هر حال جالب است ببینیم منحنیهای چشم‌نواز خط‌نوشته‌های نستعلیق و شکسته نستعلیق حتی کسانی را که چیزی از معنای آنها متوجه نمی‌شوند به خود جذب می‌کند (بخش نظرات مطلب را نگاه کنید).