دربارهٔ من:
آخرین نظردهندگان:
- Anonymous دربارهٔ تماشای ریحان
- لیام دربارهٔ @hrmoh
- سمانه ، م دربارهٔ @hrmoh
- M دربارهٔ شرح یک تجربه: سیانوژن روی گوشی LG Optimus 4X
- مسعود دربارهٔ @hrmoh
مشترک شوید:
ایمیل خود را در جعبهٔ زیر وارد کنید و دکمهٔ اشتراک را بزنید.
جستجو:
مهماننوازی حافظ
۸۷/۰۴/۰۲پیشتر ذکر خیری 😉 از اهلی شیرازی شاعر قرن نه و ده هجری کردهام (اینجا، شماره ۲). احتمالاً میدانید که قبر اهلی شیرازی در جوار آرامگاه حافظ است. امروز میان صحبتهای سر میز غذا با همکاران، یاد روایتی از ماجرای دفن اهلی شیرازی در جوار حافظ افتادم که پیشترها در یکی از مجلات خوانده بودمش. جستجوی مختصری کردم، در هیچ سایتی نقل آن روایت را ندیدم. گفتم برای شما بگویمش، خالی از لطف نیست.
این طور که روایت کردهاند پس از مرگ اهلی راجع به محل دفن او بین بزرگان شهر اختلاف نظر بود. تصمیم گرفتند به دیوان خود اهلی تفأل بزنند و از خود او کسب تکلیف کنند. این بیت آمد:
جایم به روز واقعه پهلوی او کنید
او قبلهی من است، رخم سوی او کنید
انگار مشکل شد دو تا! حالا علاوه بر مشکل محل دفن، باید «او»ی مورد اشارهی حضرت اهلی را هم مییافتند. عدهای با توجه به ارادت اهلی به حافظ عقیده داشتند «او» حافظ است و اهلی میخواسته در جوار حافظ دفن شود. تصمیم گرفتند از خود حافظ چارهجویی کنند. به دیوان حافظ تفأل زدند، این بیت آمد:
رواق منظر چشم من آشیانهی توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانهی توست!
این شد که اهلی را در جوار حافظ به خاک سپردند!
وقت میگذرانیم!
۸۷/۰۳/۱۸۱) تنبلی مفید و تنبلی مضر
میدانید؟! آدم تنبل دو جور داریم، درستتر بگویم «آدم» دو جور تنبلی میکند. یک جور تنبلی، «تنبلی مضر» است و یک جور دیگر «تنبلی مفید». فرض کنیم «شما قرار است کاری را انجام دهید»، و فارغ از این که چقدر تنبلید و چقدر میخواهید تنبلی کنید، چون «خودتان میخواهید آن کار را انجام دهید» یا خدای نکرده (که در مورد من مصداق ندارد) «مجبورید» آن کار را انجام دهید، «آن کار را انجام میدهید». فهمیدید که؟!
آری! شود، …
۸۷/۰۱/۲۴چرا از خواندن یک شعر لذت میبریم؟ به خاطر آهنگ کلامش؟ به خاطر لطافت معنایش؟ به خاطر …؟ از خواندن شعر حافظ -به نظر من- میتوانیم به یک دلیل مضاعف لذت ببریم و آن لذت حل معما و درک معناهای دور از ذهن بیتهای دو پهلوست. یاد این بیت بودم:
گویند: «سنگ لعل شود در مقام صبر.»
آری! شود، ولیک به خون جگر شود!
هر چند گویا «لعل» به رنگهایی غیر از قرمز هم وجود دارد (مقالهی ویکیپدیا را در مورد این سنگ قیمتی بخوانید)، اما فکر میکنم در نزد قدما و شاعران فارسیگو، به جهت کثرت استعمال ترکیب «لب لعل» همیشه آن را سرخ رنگ میدانستهاند.
حواستان به بیتی که آوردم بود؟! چطور برای خودتان معنیش کردید؟! کاری که برای انجامش باید خون جگر خورد چهجور کاری است؟ کار سختی است نه؟! معنی اول بیت با در نظر گرفتن همین مفهوم به ذهن متبادر میشود. در این معنی «به خون جگر شدن» فقط ترکیبی است که سختی کار را میرساند و ارتباطی با جملهی اول ندارد. بله! اگر سختی بکشی حتی میتوانی سنگ بیقیمت را به لعل قیمتی مبدل کنی!
اما معنی دوم که نازکخیالانهتر هم هست زمانی به ذهن خطور میکند که یادمان میآید خون جگر و لعل همرنگند! بله! شبیه کردن سنگ به لعل ممکن است و راهش آن است که روی سنگ «خون جگر» بریزی!
چند بیت بعدتر به این بیت میرسیم:
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من!
آری! به یمن لطف شما «خاک» زر شود.
میدانید؟! اتفاق خوبی نیفتاده! چهرهی شاعر عاشق به زردی گراییده و علت این زردرویی هم عشق است. اما این عاشق سرسپرده این اتفاق را جور دیگری تعبیر میکند: کیمیا (همان اکسیر افسانهای که مس را به طلا تبدیل میکند) را او در عشق یافته: زردرویی او در واقع نشان میدهد که کیمیای عشق، او را از خاک به طلا تبدیل کرده! معنای اولی که با خواندن بیت به ذهن متبادر میشود توصیف شکوه عشق است که خاک را طلا میکند (مثبت)، معنای دوم آن است که عشق چهرهها را زرد میکند (منفی)!
تمام غزل را اینجا بخوانید.
بنشینم و صبر پیش گیرم
۸۶/۱۱/۲۸اگر زمانی حس و حال شعر خواندن داشتید و دنبال یکی از خوبهایش میگشتید، توصیه میکنم این ترجیع بند زیبا و بلند سعدی را بخوانید.
تصویرها و تشبیههای جالبی دارد، وزن آهنگین و سریعی دارد (هموزن لیلی و مجنون نظامی است)، زمینی و ساده است و در کل بسیاری از چیزهایی را که یک شعر باید داشته باشد تا از آن احساس لذت به آدم دست دهد در خود دارد.
ترجیع بند و بند ترجیع
قالب شعر «ترجیع بند» است: یعنی ترکیبی است از چند تکهی غزلگونه که پس از پایان هر تکه یک بیت خاص تکرار میشود یا به زبان بهتر به یک «بند» ثابت از شعر، مکرراً «ترجیع» میشود یعنی مخاطب به آن بازگشت داده میشود.
بند ترجیع در این شعر این است:
… بنشینم و صبر پیش گیرم،
دنبالهی کار خویش گیرم.
نام و ننگ
۸۶/۰۸/۱۸از ننگ چه گویی؟! که مرا نام، ز ننگ است،
وز نام چه پرسی؟! که مرا ننگ ز نام است!
عالم بالا
۸۶/۰۷/۰۲بالای خود در آینهی چشم من ببین
تا باخبر ز عالم بالا کنم تو را!
بسم الله الرحمن الرحیم …
۸۶/۰۶/۰۹میگوید:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
هست کلید ِ در ِ گنج ِ حکیم!
این بیت اول مخزن الاسرار نظامی است.
جالب است بدانیم که عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» طبق قواعد عروض (=وزن شعر) فارسی یک جملهی کاملاً موزون است! بر اساس قواعد وزن شعر فارسی (که با طبیعت بیان فارسی سازگاری کامل دارد) یک شاعر میتواند در جایی که باید دو حرکت کوتاهِ منتهی به یک هجای بلند به کار ببرد، دو هجای بلند متولی را جایگزین کند. مثلاً میتواند به جای «بــِــخـــَـــر َد» کلمهی «بـــِــــخــْـــرَد» را به کار ببرد (در این مورد قبلاً نوشتهام). حالا در این جا نظامی از این قاعده بهره گرفته و این آیهی قرآن را بدون نیاز به تغییر و جایگزینی کلمات، در داخل شعر خودش جا داده (وزن این شعر هست : «مفتعلن مفتعلن فاعلن» که طبق این قاعده به جای هر کدام از «مفتَعِلُن ها» میشود گذاشت «مفعولن» و وزن «بسم الله الرحمن الرحیم» را به دست آورد یعنی «مفعولن مفعلون فاعلن»).
البته احتمالاً موزون بودن عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» در بیت فوق، خیلی به نظر طبیعی جلوه نمیکند و دلیل آن هم این است که فرمولی که در بالا به آن اشاره کردم، برای موزون به نظر رسیدن این عبارت، باید دو بار به آن اعمال میشود و خوب جای آن هم در ابتدای عبارت است که خوب «سکته» را ملموس میکند. اما در خیلی از شعرها میبینیم که این فرمول بدون این که خواننده متوجه بشود بر روی وزن عبارات اعمال میشود. اصلاً بر همین اساس است که «رباعی» دارای «دوازده» وزن کاملاً همتراز است و در خیلی از رباعیها این تبدیلها چندین بار روی وزن رباعی اعمال میشود.
بگذریم! هدف این بود که یک اشارهای کرده باشم به این که یک سری تغییرات در «گنج ادب» دادهام! ما که تصمیم داشتیم این چند روز تعطیلی را یک سری به دهاتمان بزنیم، در شلوغی روز پیش از نیمهی شعبان و احتمالاً به دلیل تعداد زیاد مشتاقان زیارت قم، موفق به دستیابی به هیچ گونه وسیلهی نقلیهای -اعم از قطار، اتوبوس یا سواری بین شهری- در زمان معقول نشدیم. حال و حوصلهی انتظار کشیدن در ترمینال جنوب تا هشت و نه شب را هم نداشتیم و از معدود دفعاتی بود که زورمان آمد هجده یا بیست هزار تومان (!) در دهان لاشخورهای به کمین نشسته در آنجا برای گز کردن یک راه دو ساعت و نیمه بپردازیم. لذا سر از پا درازتر به خانه برگشتیم و مثل بچهی آدم این چند روزه را همهاش اس.کیو.ال بازی میکردیم تا کمی اوضاع این مجموعه را بهتر کنیم (مجموعهای که چند بار تصمیم گرفتهام که کلاً حذفش کنم ولی خوب! به دلیل این که آمارها از وجود چند تا مشتری دائمی خبر میداد که با وجود بسته بودن این مجموعه به روی موتورهای جستجو هر روز به آن سر میزنند، از این کار منصرف شدم).
در هر صورت غیر از جنگولک بازیهای مربوط به شکل و قیافهها، دیوان غزلیات شمس، دیوان غزلیات سعدی و پنج گنج نظامی را به آن اضافه کردهام. امکانات جستجوی آن را هم افزایش دادهام و امکاناتی برای دستیابی به شعر بعدی و قبلی هر شعر هم فراهم کردهام (که البته کمی مشکل دارد).
جالب اینجاست که خیلی از کارهایی را که پارسال کرده بودم -تا این مجموعه را راه بیندازم- از خاطر برده بودم. به همین دلیل و با یک اشتباه اس.کیو.الی، خرابکاریی کردم که در ابتدا فکر میکردم فاتحهی همه چیز خوانده است! ولی خوب! بعد از کمی گوگلیدن و مرور گذشتهها فهمیدم میشود درستش کرد.
خلاصه به جهت استفادهی برادران و خواهران اهل اس.کیو.ال، نمونهای از دستوراتی را که مرا در این راه یاری کردند، -بدون توضیح اضافی- در اینجا یادآور میشوم به شرط آن که سرورش مای اس.کیو.ال باشد و جدولهایش هم جدولهای وردپرس 😉 (منتش را سر شما گذاشتم ولی واقعیتش برای استفادهی بعدی خودم اینجا میآورمشان، آخر من هر چیزی را که اینجا مینویسم، بعداً خیلی راحت به یادش میآورم و دوباره پیدایش میکنم!):
[code lang=”sql”]
UPDATE wp_posts SET post_name=CONCAT(‘sh’,SUBSTRING( post_title, 8, 10 ))
WHERE (post_type = “post”)
AND
(ID IN (
SELECT post_id
FROM wp_post2cat
WHERE category_id =23
)
);
UPDATE wp_posts SET post_title=REPLACE(post_title, “dlths”, “”)
WHERE (post_type = “post”)
AND
(ID IN (
SELECT post_id
FROM wp_post2cat
WHERE category_id =23
)
);
UPDATE wp_posts SET post_author =7 WHERE (
post_type = “post”
) AND (
ID IN (
SELECT post_id
FROM wp_post2cat
WHERE category_id =23
)
);
[/code]
البته در جنگولک بازیهای مربوط به قیافه به یک مشکل عجیب برخوردم و آن این که فهمیدم اینترنت اکسپلورر برای عنصر select (همان کمبوباکس یا لیست بازشوی خودمان) از خاصیت border پشتیبانی نمیکند و راه حل سرراست هم ندارد (این هم سندش)! به نظرم رسید بروم و به جای کمبوباکس (برای محدود کردن نتایج جستجو روی شاعر خاص) از یک لیست نامرتب (ul) استفاده کنم [مثل این] و بعد نتایج انتخاب کاربران را با جاوااسکریپت به یک عنصر مخفی select انتقال بدهم. اما خوب! حوصلهاش را نداشتم 😉 . خلاصه اگر «کاربران محترم اینترنت اکسپلورر» جعبهی بازشوی انتخاب شاعر برای جستجو در اشعار را در این صفحه به شکل فجیعی زشت و نامتناسب مشاهده میفرمایند، فرستنده را ملامت نکنند که ایراد از گیرنده است! اگر برایشان مقدور است گیرندهی معقولتری ابتیاع فرمایند!
حافظ خوانی
۸۶/۰۳/۰۴میگوید:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد،
بنیاد مکر با فلک حقهباز کرد،
حقّه به عربی یعنی جعبه (این را فکر میکنم از عربی دوران مدرسه یادم مانده، چند روز پیش وقتی داشتم ترانههای محسن نامجو را گوش میکردم شدیداً از این که اَستَغفِرُالله را در بازخوانی شعر حافظ اِستغفرلله تلفظ میکند حرصم میگرفت، هر چند این نحوهی تلفظ با آن حالت خواندن همخوانی دارد [به نوعی مسخرهتر به نظر میرسد ;)] اما خوب با خودم میگفتم این همه عربیخوانی در مدارس اگر نتواند به یک کسی که با فرهنگ و ادبیات بیشتر از مردم عادی سر و کار دارد نحوهی تلفظ درست یک فعل عربی را یاد بدهد به چه دردی میخورد؟! در هر صورت این بود تا این که دیروز خواهرزادهام که کلاس پنجم ابتدایی است و این روزها امتحان دارد زنگ زد و از من پرسید که ۵ کیلومترمربع چند مترمربع میشود! خلاصه درد سرتان ندهم فقط همین را بگویم که به زور اینترنت بعد از این که یک ربع ساعت پشت تلفن معطلش کردم توانستم جواب مطمئنی برایش پیدا کنم. پیش خودم فکر کردم این به آن در! از عربیخوانی آن خواننده نباید بیشتر از حسابخوانی دوران ابتدایی خودت انتظار داشته باشی. بگذریم!).
گویا حقه یا همان جعبه در گذشته از ابزارهای کار شعبهبازها و تردستها بوده. مثل همین الان که از توی این جعبههای ظاهراً خالی (کلاه؟!) کبوتر و خرگوش بیرون میآورند!
گویا به همین دلیل ترکیب «حقهباز» که احتمالاً در ابتدا معنی شعبدهباز میداده بعدها به تنهایی به معنای آدم فریبکار و نیرنگباز به کار برده شده.
در مصرع دوم این بیت ترکیب «حقهباز» به همین معنا یعنی «نیرنگباز» گرفته شده. کلمات قافیه در این بیت هم شکل هستند اما معنا و کارکرد دستور زبانی متفاوت دارند.
در لغتنامهی دهخدا «بنیاد» را در مصرع دوم «پیوند» آورده، در هر صورت مصرع دوم برای من کمی گنگ است (همکاری صوفی با فلک حقهباز؟!). بگذریم:
کلیم خوانی
۸۶/۰۲/۰۲این دو بیت از کلیم کاشانی را در ذهن داشتم:
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش،
آن هم -کلیم!- با تو بگویم چه سان گذشت:
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت!
نمیدانم کلمهی «ایجاز» اینجا میتواند استفاده شود یا نه، اما به نظرم بیت دوم به این خاطر زیباست که حرفش را در خلاصهترین صورت ممکن بیان کرده.
بگذریم! گفتم جستجویی بکنم تا بلکه صورت کامل این شعر را پیدا کنم و در اینجا پیدایش کردم. این غزل ابیات زیبا یا معروف دیگری هم دارد، مثل این:
طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی!
یا همتی که از سر عالم توان گذشت
یا این:
در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست
در قید نام ماند اگر از نشان گذشت
(این بالایی یعنی چه؟! نام؟! نشان؟!)
و علاوه بر آن بیتهایی دارد که به نظرم تلاش برای درک معنایشان بیشتر شبیه حل مسائل ریاضی است تا معنی کردن شعر. بخوانید و معنا کنید:
باریکبینیت چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغرمیان گذشت!
…
در راه عشق، گریه متاع اثر نداشت
صدبار از کنار من این کاروان گذشت
از دستبرد حسن تو بر لشگر بهار
یک نیزه خون گل ز سر ارغوان گذشت
سؤال ادبیاتی
۸۶/۰۱/۲۲میگوید:
وافریادا ز عشق وافریادا!
کارت به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا،
ورنه من و عشق! هر چه بادا بادا!
از ابوسعید ابوالخیر است (فکر میکنم البته و فکر میکنم توی کتاب عروض و قافیهی دکتر شمیسا دیده باشمش):
۱- این «طرفه» را باید «طَرفه» خواند یا «طُرفه»؟ یعنی چه اصلاً؟!
۲- این الفی که چسبانده ته «افتاد» و «داد» (افتادا و دادا) همینجوری عشقی و به خاطر جور شدن قافیه اضافه کرده یا معنی و کاربرد خاصی داشته آن قدیمها؟