دستخطم بد نیست، اما خوب اولاً خیلی کم با قلم و کاغذ سر و کار دارم و ثانیاً آدم تنبلی هستم (از بعضی جهات البته!). همینها کافیست که یک مشکل بزرگ داشته باشم و آن این که هر وقت مجبور میشوم چیزی را بنویسم طوری مینویسم که بعداً توسط هیچکس حتی خودم قابل بازخوانی نیست. پیش آمده که موقعیت حیثیتی بوده 😉 و مجبور شدهام ادعا بکنم که میتوانم دستنوشتههای خودم را بخوانم و خواندهام! اما اعتراف میکنم که در موارد مذکور همیشه از حافظهام کمک گرفتهام نه از توانایی دستخط خوانیم! به هر حال جدیداً مکالمات موبایل کاری را ضبط میکنم تا مشکل مورد بحث پیش نیاید، اما خوب برای مکالمات تلفنی ثابت مشکل هنوز به قوت خود باقیست!
صبحی مجبور شدم مشخصات تماس گیرنده را یادداشت کنم، تلفن طرف خوانا بود چون عدد بود، نشانیش را هم رمزگشایی 😉 کردم، مانده اسمش که نه در حافظهام مانده نه توانستم بخوانمش. خوب مجبورم برای کشف اسم طرف مثل هر دفعه که این مشکل پیش میآید برنامهای بچینم و ترتیب یک تماس مجدد را به بهانهای مجعول 😉 بدهم! اسم طرف را اینطوری نوشتهام:
کلمهدی = اوست مهدی