بهتر نوشتن و نوشتن از زبان دیگری

خودم را آدم باهوشی می‌دانم! آنقدر که احساس می‌کنم می‌توانم در صورت لزوم طوری دروغ بگویم که هیچکس متوجه نشود. اما خوب از یک طرف زیادی محتاطم و از طرف دیگر از دروغ گفتن لذت نمی‌برم (این را گفتم که خیالتان راحت باشد خیلی بهتان دروغ نمی‌گویم!). داشتم فکر می‌کردم به این که چقدر امکان دارد من بتوانم به صورت ناشناس یا از زبان کس دیگری مطلب بنویسم. امکان که خوب مسلماً دارد! منظورم این است که چقدر امکان دارد که من این کار را بکنم و کسی که لحن نوشتن مرا می‌شناسد نفهمد نویسنده‌ی آن مطلب من بوده‌ام یا حتی احتمال ندهد که کسی لحن مرا تقلید کرده.

اشتباه نکنید! در حال حاضر نمی‌خواهم این کار را بکنم. در واقع داشتم لحظاتی پیش مطلبی را نگاه می‌کردم که مدتها قبل بنا به مصالحی آن را به نام شخص دیگری منتشر کرده بودم (و البته آن شخص خودش هم از ابتدا در جریان بوده و با موافقت خود او این کار انجام شده است). البته در آن نوشته من تلاش نکرده‌ام زبان و لحن خودم را عوض کنم، در واقع مهم انتشار مطلب بوده و حتی اگر کسی متوجه می‌شد نویسنده‌ی اصلی مطلب کس دیگری است (یا حتی منم) مشکلی پیش نمی‌آمد.

با یک نگاه سرسری به نوشته چند تا از تکیه کلامهای زبان نوشتاریم را به صورت واضح و مکرر در آن دیدم (قبلاً با این نگاه آن را نخوانده بودم). این قضیه کاملاً نشان می‌دهد که اصلاً لازم نیست کسی لحن نوشتن مرا بشناسد تا متوجه شود نویسنده‌ی آن مطلب منم. کافی است دو تا نوشته‌ی دیگر از من (البته با حال و هوای همان نوشته) دم دستش باشد و یک مقایسه‌ی آماری کلمه به کلمه بکند تا میزان مشابهت دستش بیاید.

تکرارهای بیش از اندازه و همچنین جملاتی که به علت طولانی شدن بیش از حد ممکن است خواننده متوجه ارتباط فعل آخر آن با سایر اجزای جمله نشود از جمله عیبهایی است که خودم تا حالا در نوشته‌هایم پیدا کرده‌ام. در مورد اخیر اغلب خودم در همان حین نوشتن متوجه طولانی شدن بیش از حد جمله‌ها می‌شوم اما خوب خیلی وقتها تنبل‌تر از آنی هستم که آن جملات گنگ را بازنویسی کنم یا عیبشان را در بیاورم. راه حل نسبتاً غیر استاندارد و احتمالاً غلطی که برای حل آسان این مشکل پیدا کرده‌ام (یا بهتر بگویم از کسی یاد گرفته‌ام) استفاده از ویرگول برای تنفس دادن به خواننده است. البته از این راه حل زیاد استفاده نمی‌کنم. سعی می‌کنم جاهایی که فکر می‌کنم واقعاً گنگ نوشته‌ام از این راه حل استفاده کنم و هر جا که جمله علی رغم طول زیاد از لحاظ ساختاری درست است سعی می‌کنم به تواناییهای خواننده اعتماد کنم!

در عصر ابزارهای آنلاین و روزگار وب ۲.۰ باید ابزارهایی برای شناسایی و برطرف کردن عیبهای نوشتاری عرضه شده باشد. مثلاً این یکی که من پیدایش کردم یک شمارنده‌ی ساده‌ی کلمات است. عیبش این است که فقط آمار تک‌کلمه‌ایها می‌دهد و حداقل برای من که تکیه‌کلامهای نوشتاریم معمولاً ترکیبی هستند زیاد مفید نیست. اگر ابزاری باشد که به طور خاص آمار تکرار چندکلمه‌ایها را بدهد خیلی جالب‌تر است (کسی چنین ابزاری را سراغ ندارد؟ البته اگر آنلاین باشد خیلی بهتر است و ایجاد چنین ابزاری هم خیلی کار سختی نیست). در ضمن اگر علاقمند بودید عیبهای معمول نوشتاریتان را پیدا کنید این مقاله که توسط یک ویراستار حرفه‌ای نوشته شده می‌تواند یک راهنمای مناسب برای این کار باشد.

بحث ابتداییم را اینطوری تکمیل می‌کنم که اگر روزی بخواهم به صورت ناشناس مطلب بنویسم و برایم مهم باشد که ناشناس باقی بمانم مطمئناً فکرهایی برای لحن و زبانم می‌کنم. انتخاب آگاهانه‌ی یک سری تکیه‌کلام خاص و همچنین غلط‌نویسی آگاهانه می‌تواند از اولین راه حلهای پیش رو باشد. هر چند باید مواظب طبیعت ناآگاهانه‌ی لحن خودم (یعنی همان ایرادها و تکیه‌کلامهای مختص خود من) باشم تا به مرور زمان هویت مرا را لو ندهد.

آیا بیشتر وبلاگخوانها خودشان وبلاگنویسند؟

بیشتر مشتریان شعر روز (مخصوصاً آثار شاعران نوظهور و کمتر شناخته شده) آنهایی هستند که می‌خواهند شاعر شوند یا شاعر بهتری باشند، به همین ترتیب بیشتر مشتریان آثار داستانی نیز کسانی هستند که می‌خواهند داستان‌نویس شوند یا داستان‌نویس بهتری باشند. برای این که از تعداد مخالفانم کم کنم اشاره می‌کنم که مشتری در اینجا کسی که پول می‌دهد نیست و بیشتر آن کسی است که علاقمندی وافر از خود نشان می‌دهد. اگر با ادعای اولیه من موافق باشید احتمالاً می‌توانید با من در این قضیه در عرصه‌های دیگری که در آنها آثار هنری و فرهنگی تولید می‌شود از قبیل نقاشی، عکاسی و … نیز موافق باشید و اعتقاد داشته باشید که درصد بالاتری از مشتریان تولیدات این عرصه‌ها کسانی هستند که خودشان دستشان در همان کار است. البته فکر می‌کنم وجود این علاقمندی از لازمه‌های پیشرفت و ارائه آثار نخبه در این عرصه‌ها باشد به عنوان نمونه از جامعه‌ی فرهنگیی که در آن تعداد شاعران زیاد است و به تبع آن شعر مشتری زیادی دارد می‌توان انتظار شعر جهانی و برگزیده داشت (کسی به درستی عکس این قضیه هم اعتقاد دارد؟).

مرادم از طرح این ادعا بررسی میزان درستی این قضیه در جامعه‌ی افرادی است که وبلاگ دارند. وبلاگ رسانه‌ی جدیدی است که می‌تواند در سرند کردن وقایع روز و همچنین دغدغه‌های جامعه و عرضه سریع آنها به مخاطب بسیار مؤثر و کارا باشد. بسیاری از ما مشتری سایتهای خبری و اطلاع‌رسانی با آن رویکردهای خاص و جهتگیریهای سیاسیشان نیستیم و این وبلاگها هستند که عنوانهای توجه‌برانگیز آنها را به همراه دیدگاههای شخصی و با زبانی قابل تحمل‌تر به ما می‌رسانند. این کارکرد وبلاگ در کنار دیگر ویژگیهای آن، آن را برای ما تبدیل به رسانه‌ای جالب و جذاب نموده است. بسیاری از کسانی که دسترسی اینترنت با فرکانس بالا دارند پس از مدتی متناسب با علایق خود مشتری تعدادی از وبلاگهای خاص می‌شوند.

با این مقدمه به سراغ این پرسش می‌روم که عادت وبلاگنویسی چقدر بر عادت وبلاگخوانی تأثیر می‌گذارد؟ به زبان دیگر یک وبلاگخوان عادی وقتی تبدیل به یک وبلاگنویس می‌شود چقدر عادت وبلاگخوانیش دستخوش تحول می‌شود؟ و یک سؤال دیگر این که آیا همچون قضیه‌ای که در پاراگراف اول مطرح کردم می‌توان معتقد به این بود که بیشتر مشتریان وبلاگها آنهایی هستند که خودشان وبلاگ می‌نویسند؟

در مورد خودم: من پیش از آغاز وبلاگنویسی وبلاگ زیاد می‌خواندم و الان هم همان روند را ادامه می‌دهم، با این حال نمی‌توانم مطمئن باشم که رو آوردن به این فعالیت باعث قوت گرفتن بیش از حد عادت وبلاگخوانی من نشده است (هر چند خودم چنین حسی ندارم). اما آیا وبلاگخوان بودن من باعث وبلاگنویس شدن من شد؟ تا حدودی حداقل تا آنجا که مربوط به اولین وبلاگم می‌شود که به نوعی وبلاگی با انگیزه‌های تجاری است فکر نمی‌کنم پاسخ منفی به این سؤال خیلی پاسخ نادرستی باشد، اما در مورد اینجا، …، نمی‌دانم، شاید پاسخ مثبت باشد هر چند دوست ندارم اینطوری باشد و با پاسخ مثبت به آن خیلی موافق نیستم!

روزی امروز

آخرین نظرگاهها

آخرین نظرگاهها
این که بتوانی آثاری را که در طول وبگردیهایت در سایتها و وبلاگها باقی می‌گذاری یکجا داشته باشی، بتوانی پیگیریشان کنی و حتی یک وبلاگ از مجموع مطالب آنها بسازی خواسته‌ای خواستنی و شدنی است! ظهور سرویسهایی همچون coComment و co.mments آغازی بر تحقق این خواسته می‌تواند باشد. سرویس coComment به کاربر امکان می‌دهد که با نصب یک افزونه فایرفاکس زمانی که برای وبلاگهایی که از سکوهای نرم‌افزاری پشتیبانی شده توسط این سرویس استفاده می‌کنند نظری ارسال می‌کند به صورت خودکار نظر ارسال شده را به فهرستی که این سرویس برایش ایجاد می‌کند اضافه کند. ستون کناری «آخرین نظرگاهها» که امروز اضافه‌اش کردم با استفاده از خروجی این سرویس کار می‌کند. هر چند فعلاً سکوهای نرم‌افزاری پشتیبانی شده توسط این سرویس محدود هستند و این سرویس به این دلیل محدودیتهای زیادی دارد (مخصوصاً برای وبگردان ایرانی که بسیاری از وبلاگهایی که به آنها سر می‌زنند از سکوهای مورد پشتیبانی این سرویس استفاده نمی‌کنند، البته کاربران این سرویسها نیز می‌توانند با اضافه کردن کدی به قالب وبلاگشان این مسأله را برای خوانندگانشان حل کنند) و البته در مورد من به نظر می‌رسد باعث کندی بارگذاری صفحات هم شده اما می‌تواند به عنوان یک نقطه شروع قابل قبول باشد.

ضمناً بد نیست اشاره کنم که عنوان «روزی» را از ستون سمت راست برداشتم، چون به هر حال با فاصله کمتر از یک روز محتوای آن به وبلاگ اضافه می‌شود و با وجود «آخرین نظرگاهها» می‌توانست باعث شلوغی بیهوده ستون سمت راست شود.

روزی امروز

فروش یک وبلاگ به مبلغ ۵ میلیون دلار

نگاهی به این بریده روزنامه بیندازید:

فروش یک وبلاگ به مبلغ ۵ میلیون دلار

شنیده می‌شود که درن روز وبلاگنویس ملبورنی دیروز قراردادی به مبلغ ۵ میلیون دلار آمریکا برای فروش وبلاگ خود به نشانی پروبلاگر دات نت با شرکت فرفکس مدیا امضا کرده است … .

جالب به نظر می‌رسد: یک وبلاگ به مبلغ ۵ میلیون دلار!

ادامه خواندن “فروش یک وبلاگ به مبلغ ۵ میلیون دلار”

آمار موضوعی

دسته‌بندی موضوعی – آماری می‌تواند به خود آدم و خواننده نوشته‌های آدم نشان دهد که ذهن وبلاگنویس درگیر چه موضوعاتی است و به صورت روزمره با چه مقوله‌هایی برخورد دارد مخصوصاً اگر وبلاگ، یک وبلاگ شخصی باشد. البته اوایل قصد داشتم از موضوعات کاری خودم هیچ حرفی اینجا به میان نیاورم، ولی خوب آدمی که تقریباً تمامی روزش با یک سری درگیریهای خاص می‌گذرد نمی‌تواند از آنها در آینه‌های زندگی روزمره‌اش بازتابی نشان ندهد.

موضوعات نوشته ها

روزی امروز

روزی هر روز

این طوری فقط لازم است من زنده باشم و هر روز در اینترنت چرخ بخورم و علامت بزنم! بعد ساعت بیست و سه و پنجاه و نه دقیقه یکی می‌آید اینجا و تولید محتوی می‌کند! قابل توجه کسانی که کفگیرشان به ته دیگ خورده.

روزی امروز