ابزارهای گوگل برای گردانندگان سایتها

این گوگل وب مستر تولز یا همان گوگل سایت مپس قدیمی خودمان سرویس مفید و جالبی است. علاوه بر آن که کمک می‌کند به این که سایتتان بهتر در گوگل ایندکس بشود، یک سری کنترلهای جالبی هم روی نحوه‌ی ایندکس شدن سایت در اختیار مالکش می‌گذارد. اطلاعات جالبی هم می‌دهد. مثلاً من که به خاطر برخی مشکلات اخیرم به قضیه‌ی ترافیک و پهنای باند علاقمند شده‌ام امروز این اطلاعات جالب را راجع به پهنای باندی که روزانه گوگل از سایت من مصرف می‌کند پیدا کردم:

crawl rate

این نشان می‌دهد که گوگل (در حال حاضر) به طور متوسط ماهیانه صد و خرده‌ای مگابایت از پهنای باند من را مصرف می‌کند.

اشاره: وبلاگهای مبتنی بر وردپرس می‌توانند پس از تکمیل مراحل ثبت نام در این سرویس به کمک این افزونه از امکانات آن بهره‌مند شوند.

پرسش و پاسخهایی درباره‌ی سونی اریکسون کا ۷۵۰ آی

اگر دوست دارید تعداد بازدیدکننده‌های سایت یا وبلاگتان را بالا ببرید و حساسیتی هم روی نوع مطالب ندارید احتمالاً سریع‌ترین و بهترین راه این است که در نوشته‌هایتان از واژه‌های داغ و پرمشتری زیاد استفاده کنید. حدس این کلمات (یا نامها) چندان سخت نیست و خوب! شما هم با توجه به مرزهای مرام اخلاقیی که به آن پایبندید می‌توانید دسته‌ای از آنها را انتخاب و احتمالاً با کمک آنها کار و کاسبی ِ کساد وبلاگتان را رونق ببخشید. واژه‌هایی مثل اسم بازیکنان فوتبال، بازیگران فیلمهای هالیوودی، بالیوودی، ایرانی (مخصوصاً نام بازیگران ِ تشت ِ رسوایی از بام افتاده‌ی سریالهای مذهبی سیما 😉 ) . به عنوان نمونه یک چند وقتی درصد قابل توجهی از بازدیدکنندگان وبلاگ من با جستجوی یک عبارتِ -برای من- عجیب و ناآشنا به اینجا می‌رسیدند: «هرتیک روشن»! این کلمه‌ها را می‌توانید در این نوشته‌ی من پیدا کنید، به هر حال کنجکاو شدم و جستجویی کردم و فهمیدم که بعله! همه‌ی این جستجوکننده‌ها شیفتگان ِ یک بازیگر هندی هستند که اشتباهاً به اینجا می‌رسند و احتمالاً با دماغ سوخته از اینجا می‌روند!

در هر صورت من با توجه به تجربیات به دست آمده از نوشته‌های اخیرم فکر می‌کنم یک پیشنهاد جالب برای این دسته از وبلاگنویسان داشته باشم: مارکهای گوشیهای موبایل و نام مدل گوشیهای پرطرفدار می‌توانند از جمله‌ی این جور کلمات باشند: نوکیا، سونی‌اریکسون، سامسونگ و دیگر برندهای موبایل به نظر من از جمله‌ی واژه‌های داغ هستند! سند می‌خواهید؟ تعداد «سونی اریکسون»های این عکس را بشمارید:

عبارات داغ وبلاگ من

اینها بیست عبارت داغ وبلاگ من در یک سال گذشته بوده‌اند و درصد بالایی از مشتریهای من توی دم و دستگاه من دنبال جنسهایی با مشخصات ذکر شده می‌گشته‌اند. علاوه بر این همچنان که قبلاً اشاره کرده‌ام بیشترین ارجاع دهنده به وبلاگ من بعد از موتورهای جستجو یک نوشته‌ی وبلاگی در مورد گوشی سونی اریکسون کا ۷۵۰ بوده.

خوب! فکر می‌کنید نظر من در مورد این همه استقبال چیست؟ بی‌تعارف بگویم که نظرم چندان مثبت نیست. نشانه‌هایش را می‌توانید در بستن زودهنگام نظرات دو نوشته‌ی قبلیم در مورد گوشی سونی اریکسون کا ۷۵۰ و همچنین از ابتدا بسته بودن نظرات خیلی از نوشته‌هایم که در آنها یک اشاره‌ای به موبایل یا اجناس مشابه شده ببینید. چرایش را باید در وسواس ِ (احتمالاً احمقانه‌ای 😉 ) که در بی‌پاسخ نگذاشتن ایمیلهایم به خرج می‌دهم و انرژیی که پاسخ دادن به این همه ایمیل و نظر ازم می‌گیرد جستجو کنید (البته خیلی از پاسخها «نمی‌دانم» و «بلد نیستم» بوده، اما خوب ایمیل دریافتی بی‌جواب نمانده).

اما چرا نوشته‌ی دیگری در مورد این گوشی موبایل می‌نویسم؟ دو دلیل مهم دارد که اولیش مهم‌تر است! دلیل اولش این است که حداقل به این طریق سعی دارم از دست ایمیلهای مربوط به موبایل و گوشی موبایل خلاص شوم. دلیل دومش هم این است که می‌خواهم زحمتی را که برای پاسخ دادن به انبوهی از ایمیلهای دریافتی مرتبط متحمل شده‌ام به هدر ندهم و حداقل یک نوشته‌ی نسبتاً سودمند در این مورد تهیه کنم و در دسترس بگذارم.

بستن نظرات نوشته‌های مرتبط با این گوشی چندان مؤثر نبوده. نگاهی به این نوشته یا این یکی که هیچ مطلب مرتبطی در مورد این گوشی در متن اصلی آنها پیدا نمی‌شود بیندازید. اتخاذ استراتژیهای مختلف در این باره هم سودی نداشته: یک چند وقتی این نظرات را بی‌پاسخ می‌گذاشتم. می‌دیدم که نظرات دیگری توی نوشته‌های دیگر گذاشته می‌شوند. چند وقتی هم به محض مشاهده‌ی این گونه نظرات غیرمرتبط آنها را حذف می‌کردم که آن هم چندان مؤثر نبود.

بگذریم! نظرات این نوشته را باز می‌گذارم، اما از این به بعد دیگر خودم جواب پرسشهای مرتبط را نخواهم داد و پاسخ را واگذار می‌کنم به دیگرانی که جوابها را می‌دانند. نظرات جدیدی را که در این مورد روی نوشته‌های دیگر گذاشته می‌شود حذف می‌کنم و به ایمیلهای مرتبط با این موضوع هم جواب نمی‌دهم. این هم پرسش و پاسخهایی در مورد گوشی موبایل سونی اریکسون کا ۷۵۰ آی:

در این وبلاگ چه مطالبی در مورد گوشی سونی اریکسون کا ۷۵۰ آی پیدا می‌شود؟

این نوشته‌ها را بخوانید و لینکهای ارائه شده در متن یا بخش نظرات آنها را دنبال کنید: سونی اریکسون کا ۷۵۰ آی، ترفندهای سونی اریکسون کا ۷۵۰ آی، مشکلات میان افزار دبلیو ۸۰۰ روی گوشی کا ۷۵۰، چند پوسته برای گوشیهای سونی اریکسون، نظرات این نوشته.

آیا می‌شود از کا۷۵۰ به عنوان کنترل تلویزیون استفاده کرد؟

تا آنجا که من شنیده‌ام طول موج مادون قرمز این گوشی با طول موج مورد نیاز برای کنترل از راه دور تلویزیون متفاوت است و بنابراین با این گوشی نمی‌شود.

برنامه‌ی MyPhoneExplorer پیامها را فارسی نمی‌فرستد. چه کنم؟

کنترل پنل ویندوز را باز کنید. عنوان Regional and Language Options را باز کنید. به برگه‌ی Advanced بروید و زبان پیش‌فرض برنامه‌های غیریونیکد را فارسی بگذارید (Farsi را از لیست باز شو انتخاب کنید). روی OK کلیک کنید. سیستم خاموش و روشن می‌شود و احتمالاً مشکل حل شده است.

نظرت راجع به فلان گوشی چیست؟ می‌شود این گوشی را با آن گوشی مقایسه کنی؟

به جان شما من نه موبایل فروشم نه دوست موبایل فروش دارم. غیر از گوشی خودم هم با هیچ گوشی دیگری هم کار نکرده‌ام. باور کنید که برای دوستان نزدیکم هم به این راحتیها حاضر نیستم وقت بگذارم، اطلاعات از اینترنت استخراج کنم (مخصوصاً اطلاعاتی که به درد خودم نمی‌خورد). شما که ندیده و نشناخته‌اید و جای خود دارید (تغییر جنسیت هم دردی را دوا نمی‌کند 😉 ) !

می‌شود دستورالعملهای تغییر میان‌افزار یا چرخشی کردن منوی گوشی را به زبان ساده توضیح دهی؟

نه! ببینید! اولا من وقت و حوصله‌ی کافی برای این کار را ندارم. ثانیاً بپذیرید که بعضی کارها کار هر کسی نیست و اگر شما از لینکها و توضیحات من نمی‌توانی سر در بیاوری احتمالاً توضیحات بیشتر باعث می‌شود یک بلایی سر گوشی موبایلت بیاوری و … . برای انجام کارهای اینطوری یک حداقل سواد کامپیوتری لازم است که خوب … 😉 .

چطور می‌شود فهمید گوشی CID36 است یا CID49 ؟

نمی‌دانم!

چطور می‌شود کاری کرد که کا۷۵۰ ی قفل شده برای باز شدن رمز بخواهد؟

تا آنجا که من می‌دانم نمی‌شود.

آمد به سرم همان که …

امروز چهارشنبه هشتم فروردین است و این مطلب را برای اولین فرصتی که مشکل پیش آمده برای وبلاگم حل شود می‌نویسم. داشتم سعی می‌کردم مشکل دیگری را که پس از ارتقای وردپرس (سیستم مدیریت محتوای وبلاگی که من از آن استفاده می‌کنم) برای وبلاگم پیش آمده بود (و البته حدس می‌زنم مربوط به ارتقا نباشد: چون بلافاصله بعد از ارتقا اتفاق نیفتاده بود و روی وردپرسی که به صورت محلی روی کامپیوتر خودم نصب کرده بودم هم پیش نیامده بود) یک جوری حل کنم. قالب وبلاگم را کمی ویرایش کردم و فایل جایگزین را آپلود کردم، آمدم نتیجه را ببینم که … بعله! مشخص شد که پهنای باند این ماهم از حد مجازش (دو گیگابایت) گذشته و وبلاگم احتمالاً تا یکشنبه‌ی هفته‌ی آینده (که اول ماه جدید میلادی است) در دسترس نخواهد بود (برای آنها که با اصطلاح «پهنای باند» و حد مجاز آن آشنایی ندارند: معمولاً بسته‌های میزبانی وب حد مجاز پهنای باند دارند، پهنای باند از جمع اندازه‌ی فایلهایی که لازم است از کامپیوتر میزبان به کامپیوتر بازدیدکننده منتقل شود محاسبه می‌شود. عکسها و فایلهای قابل داونلود می‌توانند باعث افزایش شدید مصرف پهنای باند و نزدیک شدن آن به حد مجازش شوند. در صورت گذشتن پهنای باند یک سایت از حد مجازش معمولاً آن سایت تا مدتی در دسترس نخواهد بود، مگر آن که با پرداخت هزینه‌های لازم این مسأله حل شود.).

البته این اتفاق تا حدودی قابل پیش‌بینی بود. معمولاً ماههای پیش میزان مصرف پهنای باندم روند تصاعدی داشت و هر ماه بیش از ماه پیش به حد مجازش نزدیک‌تر می‌شد. وقتی هم که حدود اواخر بهمن‌ماه می‌بایست قرارداد میزبانیم را تمدید کنم این مسأله را در نظر داشتم و در فکر این بودم که بسته‌ی میزبانیی با امکانات بیشتر و محدودیت کمتر خریداری کنم اما این کار را نکردم. دلیل عمده‌اش در کنار خساستی که بد جور یقه‌ام را گرفته بود 😉 این بود که احتمال می‌دادم (و می‌دهم) که مشکل محدودیت پهنای باندم به طریق دیگری حل شود. در واقع فکر کردم اگر مجریان طرح ساماندهی در اجرای طرحشان مصمم باشند باید تمام سایتها و وبلاگهای دارای امکانات میزبانی مستقل را که قصد ندارند ساماندهی شوند مسدود کنند و این می‌تواند تا حدودی (البته به طور موقت) مشکلات محدودیت پهنای باند این سایتها را حل کند ;).

چند وقتی است که دارم از این افزونه‌ی DivShare برای وردپرس استفاده می‌کنم و این می‌تواند باعث شود مشکل محدودیت پهنای باندم تشدید نشود (چون کمک می‌کند به راحتی برای میزبانی عکسها از یک سرویس رایگان -و نه از فضا و پهنای باند خودم- استفاده کنم و به این ترتیب مثل این چند وقت اخیر با خیال راحت حسابی دست و دل بازی کنم و عکس‌آلود 😉 شوم). خصوصاً این که قالب وبلاگم (حداقل فعلاً) بسیار ساده و سبک است و فکر می‌کنم در آن از بیشتر از سه یا چهار عکس -آن هم با اندازه‌ی فایلهای بهینه- استفاده نشده باشد و به این ترتیب سهم آن در مصرف پهنای باند چیزی نزدیک به حداقل ممکن خواهد بود.

البته این یک جورهایی نوشداروی بعد از مرگ سهراب است چرا که عمده‌ی ترافیک وبلاگم از صفحات داخلی و قدیمی‌تر می‌آید (که عکسهایشان روی میزبان خودم قرار دارد). در واقع معمولاً دست کم هشتاد درصد بازدیدکنندگان روزانه‌ی اینجا بازدیدکنندگان گذری هستند که از موتورهای جستجو یا سایتهای دیگر به اینجا رسیده‌اند و با تعدادی نوشته‌ی قدیمی کار دارند (که نسبتاً پر عکس و در نتیجه پهنای باند طلب 😉 هستند). این مسأله باعث می‌شود که اگر طرح حمایتی ساماندهی 😉 به داد نرسد مجبور شوم سر کیسه را شل کنم و مشکلم را اساسی‌تر حل کنم. تا ببینیم چه پیش می‌آید.

کارتن خوابی دیجیتال

تصورش را بکنید که با هر حرکت موس صدای هارد کامپیوترتان بلند شود، فایرفاکستان حدود یک دقیقه طول بکشد تا بالا بیاید، کامپیوترتان چیزی حدود دو دقیقه طول بکشد تا به اینترنت وصل شود و یا ارتباطش قطع شود و تازه بعضی وقتها وسط اینترنت بازی یادش بیفتد که حافظه کم دارد و مشغول افزایش حافظه مجازی شود و بالکل از کار بیفتد! خوب! من الان اوضاعم اینطوری است: این چند روزه‌ی عید را دور از کامپیوتر اصلیم و با یک کامپیوتر زغالی پنتیوم II (با شصت و چهار مگ رم و کارت گرافیک با رم چهار مگابایتی) که تازه فن پاورش کار نمی‌کند (در واقع با توجه به تلاش نافرجام من برای راه‌اندازی مجدد آن این یک مورد را اصلاً ندارد!) و ویندوز دوهزارش کلی طول می‌کشد بالا بیاید سر می‌کنم. البته از بی‌کامپیوتری بهتر است و کارم را راه می‌اندازد. مخصوصاً این که کامپیوتر اصلیم را روشن گذاشته‌ام (تا اینترنتش هدر نرود!) و هر روز برای اطمینان از قطع نبودن اتصال ADSL و همچنین مدیریت داونلودهایش با pcAnywhere اوضاعش را چک می‌کنم.

یک اتفاق دیگر هم دیشب افتاد و آن از کار افتادن موس کامپیوترم بود. خوب! این سومین موس اسکرولی است که برای این کامپیوتر خریده‌ام و فکر نمی‌کنم دیگر حتی یک خرج دو هزار تومانی هم برای این قابلمه منطقی باشد. خوشبختانه دانگل بلوتوثم را همراهم آورده‌ام و فعلاً از موبایلم به عنوان موس استفاده می‌کنم. ناوبریش یک کمی سخت است ولی از بی‌موسی بهتر است!

چند عکس از پارسال

آمدم یک دوری بزنم بین عکسهایی که پارسال به فلیکر آپلودشان کردم: اگر یک کاربر رایگان فلیکر باشید محدودیتی روی تعداد عکسهای در دسترس دارید: در واقع فلیکر فقط دویست عکس اخیر آپلود شده را (برای این گونه کاربران) نشان می‌دهد. خوشبختانه عکسهای قدیمی‌تر حذف نمی‌شوند و می‌توان با حذف بعضی عکسهای جدید دوباره عکسهای قدیمی را در دسترس داشت که خوب من که هوای یکی دو عکس خاص قدیمی‌تر را کرده بودم با حذف تعداد قابل توجهی از عکسهای جدیدم توانستم دوباره آنها را ببینم. تعدادی از آنها را هم (که احتمالاً بعضیهایشان نه مال پارسال که مال پیرارسال هستند) دستچین کردم:

حوالی عصر، رنگ آمیزی و نورپردازی عجیب و چشم نواز طبیعت
سنجان: صحرا
صبح، خورشید، پرنده ادامه خواندن “چند عکس از پارسال”

عادت

عادت چیز بدی نیست، باعث می‌شود در حالی که ذهنت مشغولیات دیگری دارد بتوانی کارهای روزمره‌ات را به صورت ماشینی و بدون نیاز به تمرکز فکری انجام دهی. البته گاهی اشتباهاتی پیش می‌آید که برای ماشینی 😉 با این درجه از پیچیدگی طبیعی است. مثلاً چون جای ماشین لباسشویی توی آشپزخانه‌ی ما ثابت است من همیشه به محض ورود و در آوردن جوراب از پا، آن را به صورت خودکار می‌برم، می‌اندازم توی ماشین لباسشویی و این فرایند (انداختن توی ماشین لباسشویی) معمولاً هیچوقت توی ذهنم نمی‌ماند. از طرف دیگر جای کیسه زباله هم در نزدیکی همان ماشین لباسشویی است و خوب یک بار اشتباهی پیش آمده بود و جورابم را انداخته بودم توی کیسه‌ی زباله و این را وقتی کیسه زباله را داشتم می‌بردم بیرون متوجه شدم!

در هر صورت عادت در بعضی موقعیتهای دیگر چیز خوبی نیست و باعث می‌شود آدم هدف از انجام کارهایش را از یاد ببرد (البته اگر بشود اسم این چیزهایی را که من دارم مثال می‌زنم عادت گذاشت). مثلاً این فکر خوبی است که مناظر زیبایی را که با آنها برخورد می‌کنیم در صورت در دسترس بودن دوربین برای استفاده در آینده ثبت کنیم. هدف از این کار چیست؟ برای من فکر می‌کنم در این گونه موارد می‌تواند یک روش باشد برای ثبت لذتی که از آن منظره برده‌ام و تلذذ مجدد در آینده. اما گاهی متوجه این شده‌ام که در برخورد با این گونه مناظر به جای این که به اندازه‌ی کافی نگاه کنم و از منظره لذت کافی را ببرم بلافاصله دست به دوربین برده‌ام. در واقع چارچوب زیبایی را برای خودم از یک وسعت بی‌انتها محدود کرده‌ام به صفحه‌ی کوچک ال.سی.دی دوربین. این تقریباً برایم شده یک عادت و این عادت خوبی نیست! یک مورد دیگر را یکی دو روز پیش متوجه شدم. وقتی قرار است متنی را به صورت یادگیرانه و دقیق بخوانم (مطلب درسی یا علمی و مشابه آن)، عادت دارم بعد از مطالعه‌ی متن با خودکار بغل دست مطالبی که برایم جدید بوده یا احتمال می‌داده‌ام در یادآوری آنها دچار مشکل شوم علامت می‌گذارم. این عادت خوبی است به شرط آن که در موقع خودش انجام شود. دو سه روز پیش متوجه شدم که من علامتگذاری را دارم در حین خواندن متن انجام می‌دهم. این عادت خوبی نیست. چرا که تمرکز مطالعه کننده را از مطالعه به یک کار جانبی سوق می‌دهد (تشخیص و رتبه‌بندی نکات مهم). در این مورد باید حواسم را جمع کنم تا حتماً اگر می‌خواهم علامتگذاری کنم این کار را بعد از مطالعه‌ی دقیق انجام دهم.

هدف

سربرمی‌گردانم،

راهی را که پشت سر گذاشته‌ام ورانداز می‌کنم،

و به راهی که پیش روست می‌اندیشم.

مهم نیست،

که به کجا رسیده‌ام،

مهم این است،

که چگونه تا اینجا آمده‌ام.

هدف

یک نقطه نیست،

یک خط مستقیم است،

در امتداد یک عقیده،

و راستی،

من چقدر این راه را مستقیم پیش آمده‌ام،

و چقدر خواهم توانست در آن آن گونه به پیش بروم؟

تشکر و قدردانی!

هر چند شاید باید بیش از یک ماه دیگر سپری شود تا چرخه‌ی دوازده‌ماهه‌ی اول عمر اینجا کامل شود اما دوست دارم سال اول عمر اینجا را با آغاز سال جدید تمام شده بدانم. همان اول کار گفته‌ام که اینجا در ابتدا قرار نبود یک وبلاگ یا سایت شخصی باشد اما شد و به نظرم خوب هم شد که شد. شنیده‌اید به عکاسی می‌گویند هنر شکار لحظه‌ها؟، اینجا برای من یک چیزی شبیه عکاسی بوده!: شاید پیش از این سالهایی داشته‌ام که برایم به لحاظ کرده‌ها و یافته‌ها پربارتر بوده‌اند، اما به لحاظ «مانده» چیزی برایم باقی نگذاشته‌اند و همین باعث شده که آنها را از جمله‌ی بر باد داده‌ها به حساب آورم. اما از امسال هر چه که نداشته باشم یک چیزی شبیه یک دفتر نقاشی دوست داشتنی دارم که هر چند ممکن است چشم بالغ‌تر چند سال آینده‌ام آن را کودکانه و خنده‌آور ببیند اما دوستش خواهد داشت و به این که لحظه‌های عمرش را به بیهودگی نگذارنده به خود افتخار خواهد کرد (دلتنگی آخر سالی فکر کنم کار دستم داده، جمله‌بندیهایم شده عینهو قطعنامه‌ها 😉).

بگذریم! هدف اصلیم از این نوشته این بود که چند تا تشکر بکنم: اول از همه از آقای مانی منجمی به خاطر افزونه‌ی وردپرس فارسی: شاید عجیب به نظر برسد ولی حداقل من یکی فکر نمی‌کنم هیچ وقت راضی به آن می‌شدم که در وبلاگ فارسیم تاریخ غیر بومی ظاهر شود! البته این شاید بیشتر «وسواس» باشد اما فکر می‌کنم وسواسیهای دیگری هم مثل من وجود داشته باشند که تسهیل بومی‌نویسی و رفع مشکلات آن باعث شده راحت‌تر دست و دلشان به کار نوشتن برود و به همین لحاظ فکر می‌کنم تا حدود زیادی جامعه‌ی وب فارسی مدیون ایشان و دیگر کسانی است که با صرف وقت و هزینه (=«وقتی» که می‌توانست برای کارهای درآمدزا صرف شود، هزینه‌های شخصی برای انتشار دستاوردها و …) سکوهای نرم‌افزاری و سیستمهای مدیریت محتوا را بومی‌سازی کرده‌اند.

بعد از آن هم باید یاد و تشکری بکنم از نیما (CARPE DIEM) که بیشترین مشتریها را به در دکان من فرستاده 😉 (۸/۷۶ % از حدود ۴۴۰۰۰ بازدید که حدود ۸۷۰۰۰ صفحه را پوشش داده‌اند به روایت سرویس آمارگیری گوگل). از دوستانی که «پای ثابت» اینجا بودند، از آنها که نظراتشان به صورت مداوم یا گاه و بیگاه پای نوشته‌هایم می‌نشست و از دوستانی که به اینجا لینک دادند هم متشکرم. ممکن است با یکی دو اظهار نظر تند و نه چندان به‌جا موجبات دلگیری کسانی را نیز فراهم آورده باشم که امیدوارم خامی مرا ببخشند.

از آنجا که شاید فرصت مناسب‌تری پیدا نشود، همینجا سال نو و نوروز را به تمامی دوستان و آشنایان حقیقی و مجازی تبریک می‌گویم: سال نو مبارک!

پی‌نوشت

یک مورد خیلی مهم را یادم رفته بود ذکر کنم که الان (شنبه، چهارم فروردین) یادم افتاد، هر چند شاید این تشکرهای زبانی ارزشی برای تشکرشونده 😉 نداشته باشند (و در این مورد خاص شاید اصلاً تشکرشونده این تشکر را نبیند 😉 ) اما به هر حال به عنوان کمترین کاری که می‌تواند از دستم برآید کوتاهی در آن را جایز نمی‌بینم.

من پیش از این یکی دو مورد (دقیقاً دو مورد 😉 ) پیش آمده که با شرکتهای میزبانی وب سر و کار داشته‌ام. یک مورد که آنقدر افتضاح بوده که شایسته‌ی ذکر نام و لینک است (در بازبینی نهایی اسم و لینک این شرکت را قلم گرفتم) و دیگری هم علی‌رغم آن که از شرکتهای به‌نام و پرادعاست و معمولاً تبلیغات نصف یا یک چهارم صفحه‌ای تمام‌رنگیش را در اغلب مجلات و روزنامه‌های مرتبط با کامپیوتر می‌بینم خدماتش چنگی به دل نزده و علی‌رغم برخورد مناسب کارکنانش از لحاظ فنی -به قول معروف- چیزی بارشان نبوده.

من برای میزبانی اینجا (مثل تعداد زیادی از وبلاگها و سایتهای دیگر) از خدمات بر و بچه‌های پرشین تولز استفاده می‌کنم. با وجود آن که خرید من از این شرکت ارزان‌ترین بسته‌ی مبتنی بر لینوکس بوده (در اینجا می‌توانید فهرست بسته‌های میزبانی این شرکت را ببینید) ولی در طول یک سال استفاده از خدمات این شرکت تمامی درخواستها و در خیلی موارد نقهای بی‌دلیل من در اسرع وقت پاسخ داده شدند:

درخوستها از شرکت میزبانی

علاوه بر آن نمودار زیر نشان دهنده‌ی مجموع زمانهایی است که سایت من در طول صد و نود روز گذشته در دسترس نبوده (نمودار توسط سرویس Site 24×7 تهیه شده که قبلاً در مورد آن توضیح داده‌ام):

زمان بالا بودن سرور

اگر با خدمات شرکتهای میزبانی وب آشنا باشید حتماً می‌دانید که این آمار (بیش از نود و نه درصد زمان در دسترس بودن) یک آمار ایده‌آل و جزء شعارهای تبلیغاتی خیلی از شرکتهای میزبانی وب است. این آمار را می‌توانید مقایسه کنید با آمارهای در دسترس نبودن چند روزه‌ی بسیاری از سایتهای میزبانی شده توسط شرکتهای پرمدعای میزبانی وب.

به هر حال به نوبه‌ی خودم و به عنوان یک مشتری خرده‌پا 😉 که فکر نمی‌کنم پرشین تولز در زمینه‌ی پاسخگویی و مشتری‌مداری برای من چیزی کمتر از یک مشتری دانه‌درشت وقت گذاشته باشد از این شرکت متشکرم و امیدوارم که بتوانند در زمینه‌ی کاری و تخصصیشان همواره در صف بهترینها باقی بمانند.